میراث فرهنگی
بخش اول: باستان شناسی مقدمه ايران به دليل داشتن سابقه تاريخي طولاني و از آنجا كه در زمره كهنترين مراكز سكونتي و زيستي انسان بوده، يكي از مناطق مهم باستاني جهان است و همواره مورد توجه و اقبال محققان و باستان شناسان بوده است. بر اساس آمار تخميني و نه چندان دقيق، ايران داراي چهارصد هزار آثار باستاني شناخته شده مشتمل بر: بنا، تپه، قبرستان و محوطه باستاني و تاريخي است كه براي مطالعه و حفظ و احياء آنها توان علمي و مادي بسياري نياز است. تا كنون بخش اندكي از اين آثار مورد بررسي و كاوش قرار گرفته و تنها نزديك به دو هزار اثر در فهرست آثار ملي ثبت شده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 132
ادوار باستانی 1- ادوار سنگي موقعيت طبيعي و شرايط خاص اقليمي و جغرافيايي كشور ايران موجب شده تا اين سرزمين در زمره يكي از نخستين زيستگاهها و كانونهاي اجتماعات انسان پيش از تاريخ بشمار رود و مطالعات باستانشناسي، انسانشناسي و ديرينشناسي نيز اين موضوع را تأييد كرده است. گر چه پيدايش و ظهور نخستين گروههاي انساني در فلات ايران به روشني معلوم نيست و نميدانيم نخستين انسانها از كجا و كدام سو به آسياي غربي و ايران مهاجرت كردهاند، ولي به اعتقاد «دكتر فيليپ اسميت» باستانشناس كانادائي و كاوشگر محوطه باستاني «گنج دره هرسين» كه در شمار اولين دهكدههاي ما قبلي تاريخي در ايران است: «... منطقي به نظر ميرسد، تصور كنيم كه در دوران «پليستوسن» عميق در حدود يك ميليون سال پيش، اجتماعات انساني با ادوات سنگي مشخص خود بتدريج از آفريقا مهاجرت نموده و به مناطق اروپا و آسياي غربي و سپس بتدريج به نواحي بينالنهرين و ايران وارد شدهاند.» «ژاك دو مورگان» باستانشناس فرانسوي در اواخر قرن گذشته ميلادي تعدادي ادوات سنگي مربوط به عهد «پليستوسن» را از حوزه درياي خزر كشف كرد. در سالهاي 67 و 1966 ميلادي هيئتي از دانشگاه «مينوسوتا»ي آمريكا به سرپرستي «گاري هيوم» بررسيهايي در منطقه «لاديز» و «مشكيد» بلوچستان انجام داد و آثار و نمونه ابزارهاي سنگي از عهد «پارينه سنگي عميق» بدست آورد. باستانشناس نامبرده آثار يافت شده را فرهنگ «لاديزيان» نام نهاد. اين يافتهها نشان ميداد كه جنوب شرقي ايران در عصر «پارينه سنگي عميق» يعني ميان يكصد تا هشتاد هزار سال پيش مسكون بوده است. طي يك بررسي باستانشناسي و ديرين شناسي در سال 1975 ميلادي در شمال غربي ايران در ناحيه جنوب شرقي درياچه اورميه و منطقه ميان مراغه ـ ميانه و تبريز و در دامنههاي ارتفاعات سهند، آثاري متعلق به عهد پارينه سنگي زيرين بدست آمد. اين نمونههاي سنگي به نخستين ساكنان شمال غربي ايران و آذربايجان تعلق داشتهاند. خانم «هند صادق كوروس» كه بررسي مذكور را انجام داده، اين آثار را مربوط به فرهنگ«آشولين» دانسته و قدمت آنها را يكصد هزار سال پيش تخمين زده است. ناحيه ديگري از ايران كه كهنترين آثار سكونت انسان در فلات ايران در آنجا يافت شده، حوزه كشف رود خراسان (چهل كيلومتري شمال شرق مشهد) است كه در سالهاي 75، 1974 م. دو دانشمند به نامهاي «آريايي» و «تي بالت» شناسايي و بررسي كردند. در مسير اين رودخانه خشك و سيلابي نخستين ردپاي آدمي در فلات ايران و مربوط به هشتصد هزار سال پيش بدست آمد. دانشمندان نامبرده نظر دادند كه از دوران «پليوسن» درياچهاي در اين منطقه وجود داشته كه بتدريج خشك شده است. احتمالاً اجتماعاتي از نخستين ساكنان ايران در اطراف اين درياچه ساكن بودهاند و ابزارهاي گوناگون سنگي شامل: تيغهها، رندهها و چاقوهاي سنگي از آنها به يادگار مانده است. پروفسور «كارلتون كون»، باستانشناس آمريكايي نخستين كاوشهاي خود را درباره دوران «پارينه سنگي متوسط»، در چند غار باستاني ايران به نامهاي: كمربند و هوتو (در نزديكي بهشهر) شكارچيان (واقع در بيستون)، تمتمه (در حوالي شهر اروميه) و خونيك (در خراسان جنوبي و نزديكي مرز افغانستان) انجام داد. و به نتايج سودمندي از ادوار سنگي ايران و فرهنگ «بارادوستيان» دست يافت و پس از چند سال كاوش در ايران نتايج كار خود را در كتاب ارزشمند «هفت غار» و نيز كتابها و مقالاتي ديگر چاپ و منتشر كرد. كاوش در غار كمربند منجر به كشف شش لايه سكونتي در آن غار از دوران «پالئوليتيك» تا دوران «نئوليتيك پيش از سفال» گرديد. در اين غار تعدادي چاقوهاي كوچك از سنگ چخماق و قطعاتي از استخوان سگ دريايي و آهوهاي وحشي بدست آمد. ضمناً جمجمه يك دختر بچه از نوع انسان «نئاندرتال» كشف گرديد كه در نوع خود منحصر بفرد بود. آثار بدست آمده از غار هوتو كه مجاور غار كمربند قرار دارد مكمّل آثار يافت شده قبلي بود. مطالعات و كاوشهاي ادوار سنگي و مرحله غار نشيني در ايران توسط «پروفسور مك بورني»، در شمال شرق ايران و غارهاي «كي آرام» و «علي تپه» گرگان و نيز غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي دنبال گرديد و آثاري از دوره «موسترين» احتمالاّ مربوط به شصت تا پنجاه هزار سال پيش گرد اوري و مطالعه شد. از دوره پارينه سنگي مياني با مشخصه فرهنگ موسترين، آثاري در غرب و شمال غربي ايران خصوصاً در غار «تمتمه» نزديك اروميه، غار «خر» و «شكارچيان» در بيستون كرمانشاه و ديگر غارهاي حوزه زاگرس بدست آمده است. تجمع گروههاي انساني در ادوار «پارينه سنگي فوقاني» و «فراپارينه سنگي» عمدتاً در غرب ايران و در حوزه ارتفاعات زاگرس متمركز بوده و در شمال و شمال شرقي ايران بجز لايههايي كه در غار هوتو و كمربند، بهشهر و علي تپه يك بين بهشهر و گرگان كاوش گرديد، آثاري از اين دورهها شناخته نشده است. باستانشناسان آثار دو دوره ياد شده را كه با تحول و تكامل دست ساختهها و ادوات سنگي همراه بوده در مراكز باستاني دره هليلان و مناطقي چون ايزه و ايوه در شمال خوزستان و غار «خر» بيستون و غار «پاسنگر» لرستان كشف كردهاند. بنا به اعتقادات باستانشناسان متخصص ادوار سنگي، شواهد روشن و قطعي از عصر «ميانه سنگي» در ايران در دست نيست. عصر «نوسنگي» را يك مرحله انقلابي در سير حيات آدمي دانستهاند؛ زيرا در اين دوره انسان در روند تكاملي گامهاي بزرگي برداشت و به پيشرفتهاي بسياري در زمينههاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي دست يافت و ايران نيز همچون ديگر مناطق باستاني آسياي غربي و خاورميانه در فاصله زماني 9000 تا 7000 سال پيش از ميلاد قدم در مسير پيشرفت و تكامل نهاد. با افزايش جمعيت انساني، بشر از عصر جمعآوري غذا يا (شكار) وارد مرحله توليد غذا يا (كشاورزي) شد. گونههايي از حيوانات و گياهان را اهلي كرد و به خدمت گرفت. و در اين دوره صنعت سفالگري و هنر معماري بوجود آمد. آدمي با احداث خانهها و دهكدههاي اوليه كه به شكل بسيار ساده و ابتدايي و با گل و چينه و پوشش چوبي يا حصيري در كنار چشمهها و امتداد رودخانهها و مناطق امن ساخته مي شدند غار نشيني را رها كرد و قدم به دوره «استقرار در دهكدهها» و يكجانشيني گذاشت كه خود سرآغاز مرحله شهر نشيني بود. همزمان با پيدايش نخستين دهكدهها در بينالنهرين شمالي، در ايران نيز شاهد شكل گيري دهكدههاي پيش از تاريخي هستيم. از آن جملهاند: «تپه سراب» و «تپه آسياب» كرمانشاه، تپه «گنج درّه» در هرسين، «تپه گوران» در منطقه هُليلان، «تپه حاجي فيروز» در نقده (آذربايجان غربي)، تپه «عبدالحسين» در استان كرمانشاه، تپههاي «موسيان» و «علي كش» در منطقه دهلران، تپه «سنگ چخماق» در شاهرود، تپه «زاغه» در دشت قزوين، نخستين لايههاي سكونتي در «سيلك» كاشان و تپههاي «چغابنوت» و «بنه فاضلي» در شمال دشت خوزستان، در ميان تمام مراكز تاريخي ياد شده تپه «گنج درّه» هرسين به دليل مشخصههاي فرهنگي و باستانشناختي، بعنوان كاملترين و كهنترين دهكده پيش از تاريخي مورد قبول عموم باستانشناسان قرار گرفته است. بر اساس شواهد موجود معماري، اول بار در گنج درّه و چند تپه باستاني عصر استقرار در دهكدهها، ابدع شد. منازل سكونتي در گنج درّه در ابعاد كوچك با چينه و خشت خام شكل گرفتهاند. خشتها مكعب مستطيلي و كوچك است و بعضي از ديوارها با ماده سفيد رنگي همچون گچ، اندود شده است. واحدهاي ساختماني داراي اطاقهاي كوچك و انبارهايي در طبقه زيريناند و سيلوهاي مدوّر براي ذخيره آذوقه در آنها تعبيه شده است. پوشش سقف اطاقها احتمالاً با حصير و يا تيرهاي چوبي بوده كه با گذشت زمان از ميان رفته و اثري از آنها باقي نمانده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 134 ـ 132
عصر بعد از نوسنگي يا عصر فلز (ايران در هزارههاي ششم، پنجم، چهارم پيش از ميلاد) با ساختن نخستين نمونههاي اشياء فلزي، انسان قدم به عصري نهاد كه به «عصر فلز» مشهور است. كهنترين فلزي كه بشر كشف و از آن استفاده كرد، مس بود. يكي از مهمترين تپههايي كه مس اوّل بار در آنها ظاهر شد «تل ابليس» كرمان است. اين تپه باستاني در «دره بردسير» و 72 كيلومتري جنوب شرق كرمان و سه كيلومتري جنوب دهكده دشتكار واقع شده است و در سالهاي 1966 و 1967 م. (1344 و 1345 ش.) توسط هيئت باستانشناسان آمريكايي، اعزامي از موزه «ايلينويز» به سرپرستي «پروفسور جوزف كالدول» كاوش گرديد. تعدادي از نخستين كورههاي ذوب مس در عميقترين لايه مربوط به هزاره پنجم در تل ابليس بدست آمد و اشياء مسي شامل سنجاق و درفش، مهر و دستبند و حلقه انگشتر از آنها كشف گرديد. بر اساس يافتههاي باستانشناسي از اواسط دوران فلز، بجز مس، فلزات غير تركيبي و سهل الوصول ديگري چوئن قلع، طلا، نقره در چرخه فن آوري مردمان آن عصر پديدار شدند و شايد به اين دليل است كه اين دوره را دوره فلز نام نهادهاند نه دوره مس. فن آوري ساخت و پرداخت سفال نيز در اين دوران پيشرفت زيادي كرد. چرخ سفالگري به وجود آمد و كورههاي پيشرفتهاي براي پختن اشياء و ظروف سفالي ساخته شد. نقوش ساده هندسي تك رنگ به نقوش تركيبي چند رنگ تكامل يافت و گنجينهاي گرانبها و ارزشمند به نام سفالينههاي منقوش پيش از تاريج بر جاي ماند. عدهاي از صاحب نظران نقوش روي سفالها را مقدمه پيدايش خط و كتابت در نيمه دوم هزاره چهارم پيش از ميلاد دانستهاند. نقطه اوج و اعتلاي هنر سفالينههاي منقوش پيش از تاريخ (هزاره چهارم پ. م.) همان سفالينههاي كشف شده در قديمترين لايه شوش (شوش يك و دو) و ساير تپههاي متعلق به فرهنگ سوزيانا است. فرهنگهاي مهم پيش از تاريخ ايران كه در دوره فلز و در طول هزاره ششم تا چهارم پ. م و. به وجود آمدند، عبارتند از: 1. تپه سيلك كاشان (سيلك دوّم و سوّم)؛ 2. تپه گيان نهاوند (گيان پنجم)؛ 3. تپه چشمه علي، روي(lb-la)؛ 4. تپه اسماعيل آباد، ساوجبلاغ؛ 5. تپه حصار (lla,b-la,b,c)؛ 6. تپه تل ابليس، كرمان؛ 7. تپه يحيي، كرمان (يحيي lvc,Vac,Vl)؛ 8. تل باكون، فارس (باكون، با سفال ساده و باكون با سفال منقوش) و چند تپه ما قبل تاريخ هزاره سوّم پ.م.در فارس؛ 9. شوش (شوش يك و دو) و تپههاي مربوط به فرهنگ سوزيانا در دشت خوزستان؛ 10. تپههاي سگز آباد و قبرستان، دشت قزوين. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 135 ـ 134
ايران در هزاره سوم پيش از ميلاد هزاره سوم پ.م. يا چند رويداد بسيار مهم و تاثير گذار در زندگي ساكنان فلات ايران و خصوصاً دشت خوزستان قرين است كه هر يك از آنها در حيات اجتماعي ـ فرهنگي و اقتصادي آنان نقش به سزايي داشته است. رويدادهاي مهم اين دوره عبارتند از: 1. پيدايش و رواج خط و كتابت در مناطقي از ايران؛ 2. كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ؛ 3. قدرت يافتن سلسله عيلامي «آوان» و ظهور و تجلي فرهنگ و مدنيّت عيلامي؛ 4. پيدايش شهر نشيني و گسترش كلان شهرها
1. پيدايش خط گر چه پيدايش و رواج خط و كتابت نخستين بار در نيمه دوم هزاره چهارم پ. م. در جنوب بينالنهرين و توسط كاتبان و دبيران سومري تحقق يافت، اما گسترش و تكامل آن به آغاز هزاره سوم پ. م. مربوط ميشود. «سومري»ها ـ كهنترين ساكنان شناخته شده جنوب بينالنهرين ـ قومي متمدن و پيشرفته بودند. از آنان با عنوان ساكنان غير سامي بينالنهرين ياد كردهاند. كاتبان سومري با ابداع خط ميخي تصويري جامعه بشري از دوران مجهول و تاريك ما قبل تاريخ وارد مرحله تاريخي كردند. كمي بعد از پيدايش خط ميخي تصويري سومري و بابلي ساكنان منطقه شمالي دشت خوزستان و كوهپايههاي زاگرس نوع ديگري از خط ميخي تصويري را ابداع كردند كه به خط «ما قبل عيلامي» مشهور شد. گر چه اكثر صاحب نظران خط و زبانهاي باستاني بر اين عقيدهاند كه منشاء پيدايش خط از غرب ايران يعني جنوب بينالنهرين و سرزمين سومر بوده و پروفسور «والترهينتس» مينويسند: «در 3000 سال قبل از ميلاد وقتي كه سومريها خط تصويري را به عنوان بهترين وسيله براي مكاتبات خود اختراع كردند اين ابداع به سرعت به همسايگان عيلامي آنها رسيد» وي اضافه ميكند: «صرف نظر از اختلاف در جزئيات، ترديد نبايد كرد كه خط تصويري عيلامي بر مبناي سرمشق سومري تدوين شده است. اين خط به سرعت گسترش يافت و تقريباً همزمان در شمال شرق كاشان (ميان تهران و اصفهان) و در شرق و دور و جنوب در كرمان ظاهر شد»، امّا فرضيه ديگري نيز در ساليان اخير مطرح شد كه سير پيدايش و تاثير گذاري خط پروتو عيلامي (=ما قبل عيلامي) را از شرق به غرب ميداند و معتقد است كه خط و نگارش تصويري ابتدا در حوزه درّه سند و نواحي جنوب شرقي ايران به ظهور رسيد و سپس به فارس و دشت خوزستان راه يافت. اين فرضيه بر اساس كشف علائم پيكتوگرافيك و الواح پروتو عيلامي در كاوشهاي «موهنجودارو»، «شهداد»، «شهر سوخته» «تپه يحيي»، (لايه IVC)، «تپه قزير» شكل گرفته است. فرضيه جديد به «نظريه تك ريشهاي بودن خط» با ترديد مينگرد و معتقد است همان گونه كه خط هيروگليف (خط تصويري مصري) همزمان و منتزع از خط تصويري سومري به وجود آمد، در دره هند و جنوب شرقي ايران نيز خط تصويري ديگري به نام پروتو عيلامي شكل گرفت و رواج يافت. تپه چغاميش دزفول را بايد نخستين مركز در ايران داسنت كه خط و كتابت اوّل بار در آنجا ظاهر شده است. چغاميش تپهاي است بزرگ كه در حاشيه دشت شوش و 25 كيلومتري جنوب شرقي دزفول واقع شده است. اين تپه را هيئت مشترك باستانشناسان اعزامي از دانشگاه كاليفرنيا و مؤسسه شرق شناسي دانشگاه شيكاگو به سرپرستي «پروفسور پينهاوس دولوگاز» و پس از وي خانم دكتر «هلن كانتور» در سالهاي 1961 تا 1976 ميلادي كاوش كردند. چغاميش يكي از مراكز مهم آغاز كتابت و شهرنشيني در ايران بشمار ميرود و تعداد زيادي الواح گِلي (شمارشي) و قطعات و ظروف و كاسههاي سفالي مشهور به (لبه واريخته) كه از سفالينههاي شاخص دوره آغاز كتابت است،از اين تپه به دست آمد. از مراكز مهم دوره آغاز تاريخي در دشت خوزستان، «شوش» اين ابرشهر دنياي باستان و پايتخت امپراتوري عيلام است كه از اواخر هزاره پنجم و اوائل هزاره چهارم پ.م. مركز سكونت و استقرار آدمي بوده است ولي در دوران آغاز خط و كتابت شهر چنان وسعتي يافت كه بر 95 هكتار بالغ شد.
2. عصر مفرغ كشف فلز تركيبي (آلياژي) مفرغ رويداد مهم ديگري است كه در هزاره سوم پيش از ميلاد، ايران شاهد وقوع آن بود. چند هزار سال از كشف نخستين فلز (مس) سپري شده بود تا آن كه در نيمه اوّل هزاره سوم پ.م. آثار و شواهد مربوط به پيدايش مفرغ در ايران ظاهر گشت و عصر فلز جاي خود را به دوره مفرغ سپرد. اين دوره را كه از 2800 پ.م. يعني ظهور نخستين اشياء مفرغي آغاز و تا 1300 پ.م. كه همزمان با پيدايش آهن است، پايان مييابد، عصر مفرغ ناميدهاند و خود به سه دوره تقسيم ميشود: مفرغ قديم، مفرغ ميانه و مفرغ جديد. از مراكز مهم فرهنگهاي عصر مفرغ ايران بايد به غرب ايران و حوزه زاگرس مركزي (لرستان پيشكوه و پشتكوه) اشاره كرد كه از ابتداي كشف مفرغ، صنعتگران مفرغ كار آن منطقه در به كارگيري از اين فلز مهارت تام داشتند و به عقيده «پروفسور لوئي واندنبرگ» مفرغهاي ساخته شده در كوهپايههاي زاگرس به صورت مال التجاره به سرزمين سومر و عيلام ميرفته است. كاوشهاي «واندنبرگ» باستانشناس بلژيكي در گورستان باستاني «بني سورمه» واقع در چوار ايلام كه از مناطق آغاز مفرغ است منجر به تجديد نظر در گاهنگاري عصر مفرغ و اضافه شدن سه سده به تاريخ آن شد.
3. ظهور و به قدرت رسيدن حكومت عيلام از رويدادهاي مهم فرهنگي و سياسي ايران در هزاره سوم پ. م. ظهور و قدرت يافتن حكومت و امپراتوري عيلام است كه نقش مهمي در تاريخ سياسي و فرهنگي ايران داشته است و به عبارتي: «تا پيش از ورود مادها و پارسها حدود يك هزار سال تاريخ سرزمين ايران به تقريب منحصر به تاريخ عيلام بوده است». بر اساس يافتههاي باستانشناسي قرن اخير رد پاي فرهنگ و تمدن عيلامي را از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مركزي تا بوشهر ميتوان سراغ گرفت. گر چه سرزمين اصلي عيلام در شمال دشت خوزستان بويژه شوش متمركز بوده است، خاستگاه و نژاد عيلاميان و اينكه از چه نژادي بودهاند هنوز مشخص و روشن نيست. تا اين اندازه گفتهاند كه آنان نه سامي نژادند و نه آريايي (هند و ايراني) و به گفته «والترهينتس»: «نژادي هستند با استقلالي خدشه ناپذير». شايد بتوان آنان را ساكنان اوليه دشت خوزستان دانست. سرزمين اصلي عيلام شامل ايالات شوش، آوان، سيماش، انشان (انزان)، پارسوماش بود كه جز شوش و انشان هنوز محل دقيق ايالات نامبرده مشخص نگرديده و عيلام شناسان هر كدام براي تعيين محل آنها به حدس و گمان پرداختهاند. در تاريخ عيلام بجز دوره آغازين و چند دوره متناوب، شوش همواره به عنوان مركز فرمانروايي و پايتخت عيلام بوده و ايالات مختلف كه به صورت فدرال اداره ميشدند، از آن تبعيّت ميكردند. پيدايش خط و كتابت و ورود ايران به ادوار تاريخي خود با ظهور و پيدايش دولت عيلام همراه بود و ميتوان عيلاميها را نخستين مخترعان خط در ايران به شمار آورد.
4. پيدايش شهر نشيني و گسترش كلان شهرهاي باستاني در ايران گر چه عدهاي از صاحب نظران و پژوهشگران واژه «شهر» و «شهر نشيني» را به هزارههاي قبل از هزاره سوم پ.م. نيز تعميم دادهاند، ولي با توجه به ويژگيهاي در نظر گرفته شده براي يك شهر و وسعت و جمعيت و ساختارهاي اجتماعي ـ سياسي و شيوههاي معيشتي در مرحله شهر نشيني، شهر به مفهوم اخصّ آن از اواخر هزاره چهارم پ.م. و خصوصاً هزاره سوم پ.م. در ايران موجوديت يافت. شهرهاي مهم ايران در هزاره سوم پ.م. عبارتند از: تپه حسنلو و هفتوان تپه در آذربايجان ـ سيلك، كاشان ـ حصار، دامغان ـ گيان، نهاوند ـ گودين، كنگاور ـ شاه تپه و تورنگ تپه گرگان ـ تپه قبرستان بوئين زهراي قزوين ـ شوش، خوزستان ـ تپه يحيي و شهداد، كرمان ـ مليان، فارس ـ شهر سوخته، زابل. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 137 ـ 135
ايران در هزارههاي دوم و اوّل پ.م. تا آغاز سلسلهها و روي كار آمدن (مادها و پارسها) چند رويداد مهم تاريخي و فرهنگي كه در هزاره دوم پ.م. اتفاق افتاد، زمينه ساز تحولاتي شد كه به تشكيل سلسلهها و ظهور نخستين حكومتهاي مستقل همچون: «ماننا، ماد و اورارتو» و سرانجام به تاسيس امپراتوري وسيع هخامنشي انجاميد. توالي و تداوم اين رويدادها كه هزاره دوم و سدههاي آغازين هزاره اوّل پ.م. را در بر ميگيرد، موجب شده كه باستانشناسان از سال 2000 پيش از ميلاد تا ظهور دولت ماد را با هم مورد مطالعه قرار دهند. مهمترين رويدادهاي ياد شده عبارتند از: 1. دوره برنز جديد (فرهنگ برنز لرستان) پايان عصر مفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن). 2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن. 3. مهاجرت آرياييها (هند و ايرانيان) به فلات ايران. 4. روي كار آمدن دولتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين. 5. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر خصوصاّ در مناطق غربي و شمال غربي ايران. پايان عصر مفرغ و شروع دوره آهن (كشف آهن) گنجينه مفرغ مكشوفه از گيلان و مناطق شمالي ايران كه به «گنجينه املش» مشهور شده و اشياء مفرغي مكشوفه از محوطه و گورستانهاي باستاني لرستان كه «فرهنگ مفرغ لرستان» نام گرفته است، از آنجا كه اغلب اين اشياء در كاوشهاي غير علمي و به طور قاچاق و يا تصادفي كشف شدهاند، نميتوان انتساب آنها را به محل يا فرهنگ و قوم خاصي قطعي دانست و در مقايسه با مقدار اندكي كه در كاوشهاي علمي شمال ايران و يا لرستان بدست آمدهاند به حدس و گمان آنها را شناسائي و تاريخ گذاري كردهاند. گنيجنه مفرغ شمال ايران كه به تسامح، «مفرغهاي گنيجنه املش» نام گرفته، به اقوام محلي ساكن ارتفاعات گيلان و طالش منتسب هستند. اشياء مفرغ جديد لرستان نيز سرنوشت مفرغ گيلان را داشتهاند و اكثراً در گورستانهاي باستاني و ار طريق كاوشهاي غير مجاز بدست آمدهاند. ناگزير براي تعيين هويت و تاريخ گذاري اين گروه اشياء يا بايد به حدس و گمان متوسل شد و يا آنها را با اشياء مشابهي كه در كاوشهاي علمي حاصل شدهاند مقايسه و گونه شناسي كرد. گر چه تعدادي از مفرغهاي لرستان داراي كتيبههايي به خط ميخي، اكدي يا آشوري هستند، اما مطالب حك شده بر روي آنها بر اساس قرائتهايي كه شده بيشتر اسامي خاص بوده و به شناسايي آنها چندان كمكي نكرده است. در اواخر عصر مفرغ جديد، انسان به فلز تازه ديگري دست يافت كه نقش مهمي در حيات آدمي داشته است. اين فلز «آهن» بود كه با پيدايش آن «عصر مفرغ» سپري شد و «عصر آهن» آغاز گرديد. عصر آهن خود به سه دوره ا (1500 تا 1200 پ. م.) آهن اا (1200 تا 800 پ.م.) و آهن ااا (800 تا 550 پ.م.) تقسيم ميشود. اخيراً عدهاي از باستانشناسان عصر آهن lV را كه شامل دورههاي تاريخي (هخامنشي و اوايل اشكاني) ميگردد به اين تقسيم بندي اضافه كردهاند. با كشف و ذوب آهن، انسان به دانش و فن آوري پيشرفتهاي دست يافت؛ زيرا عمق معادن آهن در طبيعت بيشتر از ساير فلزات است و براي استخراج سنگ آهن توان فني بالايي مورد نياز است. از طرفي براي ذوب و استحصال آهن ايجاد كورههايي با ساختمان پيچيده كه هزار درجه سانتيگراد حرارت توليد كنند، ضرورت دارد. از اينرو چندين هزار سال زمان لازم بود تا بشر پس از كشف نخستين فلز يعني مس در نيمه دوم هزاره دوم پ.م. به آهن دست يابد. 2. رواج سفال خاكستري رنگ و فرهنگ مربوط به آن در نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، تقريباً مقارن با رواج آهن و نيز آمدن تازه واردان هند و ايراني (آريايي) به فلات ايران نوعي سفال سياه ـ خاكستري رنگ در مناطق شمال شرقي، شمال و شمال غربي ايران ظاهر شد و موجب بروز دگرگونيهايي در ساختار فرهنگي و اجتماعي مناطق ياد شده گرديد. باستانشناسان اين پديده را «فرهنگ سفال خاكستري» ناميدهاند. عدهاي از محققان معتقدند كه پديده «فرهنگ سفال خاكستري» با ورود آرياييها و پيدايش آهن ارتباط نزديك دارد. معروفترين تپهها و گورستانهاي باستاني كه تماماً يا لايههايي از آنها متعلق به «فرهنگ سفال خاكستري» اند عبارتند از: شمال شرقي ايران: تپه حصار دامغان، يا ريم تپه گنبد قابوس، تورنگ تپه و شاه تپه گرگان. دشت تهران: گورستان قيطريه و محوطه باستاني كهريزك، گورستان پيشواي ورامين و تپه سفالي روستاي معمورين، گورستانهاي باستاني خوروين و چندار در ناحيه بزغان حاشيه كوير مركزي: تپههاي سيلك، كاشان (گورستان الف و ب لايه پنجم و ششم) شمال ايران: (مازندران، گيلان، طالش، خلخال، طارم و اردبيل) اكثر گورستانهاي باستاني مكشوفه در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مانند: مارليك (چراغعلي تپه)، كلاردشت، اصطلخ جان، قلعه كوتي ديلمان و.... غرب و شمال غرب ايران: حسنلو، دينخواه تپه، هفتوان تپه، گوي تپه، يانيق تپه (آذربايجان). گودين تپه (كنگاور)، تپه گيان (نهاوند)، تپه بدهوره (اسد آباد همدان) و.... خاستگاه سفال خاكستري را كه ظهور آن موجب منسوخ شدن سنت سفال منقوش دورههاي قبلي گرديد، شمال شرق ايران دانستهاند. بر اساس مطالعات انجام شده و نتايج آزمايشهاي راديو كربن (كربن 14) سفالينههاي خاكستري مكشوفه از «تپه حصار» و «تورنگ تپه» چند سده قديمتر از سفالينههاي خاكستري ديگر مناطق باستاني ايران است. 3. مهاجرت «آريايي» ها (اقوام هند و ايراني) به فلات ايران دانش باستانشناسي هنوز درباره پديده مهاجرت و منشاء و زمان دقيق آن به مدارك و شواهد قطعي و روشن دست نيافته و مستندات اين رويداد بيشتر متكي بر مباني زبانشناختي و اسطورههاي ثبت شده در كتاب «اوستا» و «وداها» است و جنبه فرضي و احتمالي دارد. فرضيه ارائه شده اين است كه: در نيمه دوم هزاره دوم پ.م. اقوامي كه قبلاً در سيبري جنوبي تا آسياي مركزي ميزيستند، به دلايلي چند، با استفاده از ارّابه و اسب، از شرق و غرب درياي خزر، وارد فلات ايران شدند. مهاجرت اقوام آريايي (هند و ايراني)، ادامه مهاجرت اقوام (هند و اروپايي) در هزاره سوم پ. م. بود كه به شكل مهاجم در آسياي صغير رخنه كردند و تاثيرات فرهنگي و اجتماعي ژرف و گستردهاي را در فرهنگهاي محلي بر جاي گذاشتند. تيرههايي از شعبه شرقي (كه از شرق درياي مازندران وارد ايران شدند) در آسياي مركزي و ايران ساكن شدند كه «پارت» ها از اين گروهاند. گروهي از پيشتازان تا درّه هند پيش رفتند و با غلبه بر حكومتهاي بومي (درآويدي) فرهنگ آريايي هند را پايه ريزي كردند. شعبه غربي كه از شمال درياي خزر عبور كرده و از راه قفقاز وارد آذربايجان شدند و مدتي در اطراف درياچه اورميه اطراق كردند، نقش مهمي در حيات سياسي و اجتماعي ايران داشتند. اينان پايه گذاران دو سلسله «ماد» و «هخامنشي» هستند. 4. تجمع فرهنگهاي مقيم و مهاجر در نيمه دوم هزاره دوم و نيمه اوّل هزاره اوّل پ.م. به هنگام ورود آرياييان و چند سده از آن، ما شاهد تجمع فشرده اقوام و قبايل مختلف (بوميان و مهاجران) در شمال و شمال غربي ايران هستيم كه هر كدام قلمروي خاص خود داشتند. اقوام تازه وارد در قلمرو جديد خود در شمال غربي ايران با آشوريان سامي نژاد كه قدرت برتر دنياي باستان بشمار ميرفتند و اورارتوئيان بومي همسايه شدند. از طرفي تيرههايي از مهاجران، حكومتهاي مستقلي چون «ماننا» و «اليپي» را تشكيل دادند كه در سالنامههاي آشوري از آنها بسيار نام برده شده است. گنجينه زيويه، آثار كشف شده در قلايچي بوكان و دژ حسنلو را به «ماننا» ها نسبت دادهاند. در شمال ايران و كرانههاي درياي خزر (مازندران و گيلان) مقارن نيمه دوم هزاره دوم پيش از ميلاد، اقوام و فرهنگهايي پاي به عرصه وجود گذاشتند كه هيچ ريشه و سابقهاي در آن مناطق نداشتند. گر چه درباره اصل و نژاد اقوام پيش از تاريخ ساكن شمال ايران مطالعه چنداني به عمل نيامده، امّا ميتوان فرض كرد كه تيرههايي از اقوام مهاجر از راه گرگان «هيركاني» و يا دربند قفقاز وارد اين نواحي شده و در ارتفاعات و كوهپايههاي البرز مركزي ساكن گرديدهاند. محققان و صاحب نظران باستانشناسي از اين اقوام با نامهاي: مارد، كاسپي، كادوسي، سكا، تپور، گيل يا گِل ياد كردهاند. تعدادي از اشياء و گنجينههاي كشف شده در گورستانهاي باستاني از جمله: مارليك، كلورز، رَشي، اُمام، سُمام، تماجان، ديلمان، كلاردشت، اصطلخ جان و ساير محوطهها و قبور باستاني گيلان و مازندران كه به اقوام نامبرده تعلق دارند در زمره شاهكارهاي هنر ايران به شمار ميآيند. 5. روي كار آمدن حكومتهاي مستقل به جاي دولت شهرهاي پيشين: هزاره دوم پ.م. دوره تحول دولت شهرهاي مستقل به حكومتهاي فراگير و منطقهاي است گر چه در حوزه فرهنگ عيلامي اين پديده از هزاره سوم پ.م. ظاهر شده بود ولي تا ورود آرياييان و كمي پيش از آن در شمال و شمال غربي ايران چنين تحولي صورت نگرفت. ظهور حكومتهاي محلي سرانجام منجر به پيدايش سلسلههاي مقتدر ايراني ماد و پارس گرديد. كاوشهاي محوطه باستاني «حسنلو» شواهدي از اين دگرگوني را در ساختار بناهاي طبقه lV و V به روشني نشان داده است. در طبقه lV حسنلو (1200 تا 900 پ.م.) در كنار مجموعههاي مسكوني و خانه اعياني (بزرگ و حاكم شهر)، ساختمانهاي عمومي براي انجام دادن امور ديواني و مذهبي (معبد) نيز احداث شده است و اين خود گواهي است بر تغييرات ژرف سياسي ـ اجتماعي در شهريا دژ باستاني حسنلو كه در سدههاي پاياني هزاره دوم پ.م. نفوذ خود را به مراكز سكونتي ديگر گسترش داده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 140 ـ 137
ادوار تاریخی 1- عيلام هنگامي كه نخستين گروههاي اقوام مهاجر ايراني دسته دسته پاي در خاك ايران ميگذاشتند، امپراتوري عيلام در دشت خوزستان كه حوالي 2500 پ.م. پايه گذاري شده بود، به دوره طلائي خود دست يافته بود. تاريخ عيلام به سه دوره عيلام قديم، ميانه، جديد تقسيم ميشود. در سالهاي پاياني قرن نهم پ.م. (814 پ. م.) تاريخ عيلام وارد دوره جديد ميشود و شاهان چندي زمام قدرت را به دست ميگيرند ولي در كمتر از دو سده، آرام آرام راه زوال ميپيمايد و سرانجام امپراتوري قدرتمند عيلام به دست «آشور بانيپال» شاه خونخوار آشور (631 ـ 668 پ.م.) منقرض ميگردد. عيلاميان سهم بزرگي در شكل گيري فرهنگ و تمدن ايراني دارند. آنان پايه گذاران حكومت مستقل و فراگير و بانيان ورود ايران به «عصر تاريخي» بودند. آثار مهم و عمدهاي كه از آنان در ايران باقيمانده عبارتند از: محوطه باستاني شوش، آثار هفت تپه، شهر باستاني چغازنبيل و نقوش برجسته عيلامي و.... محوطه باستاني شوش: اين محوطه باستاني به وسعت تقريبي 50 هكتار در مجاورت شهر جديد شوش دانيال در استان خوزستان واقع شده و آثار نزديك به پنج هزار سال (از هزاره چهارم پ.م. تا قرن ششم هجري) زندگي و سكونت مداوم را در خود حفظ كرده است. كمتر تپه يا محوطه باستاني در دنيا وجود دارد كه شاهد چنين استقرار طولاني بوده باشد. اين محوطه بنا به تقسيم و نامگذاري كاوشگران آن مشتمل است بر: تپه بزرگ آكروپل (ارك)، تپه آپادانا، شهر شاهي، شهر صنعتگران، شهر پانزدهم عيلامي و شهر اسلامي. كاخ هخامنشي شائور كه در حال حاضر بيرون از محوطه و در جبهه شمالي رودخانه شائور كه از وسط شهر جديد ميگذرد، واقع شده است. كاوشهاي باستانشناسي شوش بلند مدت ترين برنامه صحرائي باستانشناسي در ايران محسوب ميشود كه از سال 1849 تا 1978 ميلادي جز وقفههاي چند ساله به طور مستمر دنبال گرديده است. آثار پيش از عيلامي و عيلامي بيشتر در «تپه آكروپل» كشف شده است. در بلندترين نقطه اين تپه در اوائل قرن حاضر ميلادي كاوشگران فرانسوي با استفاده از آجرها و مصالح قديمي يك قلعه مستحكم براي سكونت و استقرار هيئت ساختهاند كه گر چه نقشه آن تقليدي از دژهاي قرن هجدهم ميلادي فرانسه است اما امروزه خود يك اثر تاريخي ارزشمند بشمار ميرود. آثار هخامنشي شوش كه قديمتر از «تخت جمشيد» است در «تپه آپادانا» و شهر شاهي متمركز است. «داريوش اوّل هخامنشي» در يك كتيبه گلي كه در كاوشهاي تپه آپادانا كشف شده ميگويد: «اين كاخ را من ساختم» و آنگاه جزئيات ساختمان آپادانا را در آن شرح ميدهد. در كاوشهاي آپادانا ديوار دفاعي ـ قصر شاهي و تالار بار عام كشف گرديد. ضمناً يك مجسمه سنگي (بدون سر) داريوش اوّل با خط هيروگليف مصري و ميخي عيلامي كه كار حجاران و پيكر سازان مصري است، به دست آمد. شهر صنعتگران مربوط به ادوار بعد از هخامنشي است. اين نامگذاري شايد به آن دليل بوده كه در اين بخش از شوش، تعدادي كارگاه و كوره سفالگري و ذوب فلز يافت شده است. هفت تپه: محوطه باستاني هفت تپه در 9 كيلومتري جنوب شرقي شوش و در مجاورت مزارع نيشكر طرح هفت تپه واقع شده است. كاوشهاي اين محوطه باستاني از سال 1344 تا 1357 ش. به مدت چهارده فصل توسط هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي «دكتر عزت الله نگهبان» انجام شد و آثار معماري وسيع و گستردهاي، شامل آرامگاهها و زيگورات خشتي و يك گور جمعي (مشتمل بر 21 جسد) و نيز آثار مكتوب شامل لوحههاي گلي و يك سنگ نبشته به خط بابلي كه روشنگر بخشي تاريك از تاريخ عيلام (در فاصله سالهاي 1500 تا 1300 پيش از ميلاد) است كشف گرديد. چغازنبيل: چغازنبيل نام امروزي شهري است باستاني به نام «دوراونتاش»، كه در فاصله 30 كيلومتري جنوب شرقي شوش و به فاصله كمي از رودخانه دز واقع شده است. كاوشهاي باستانشناسي اين شهر و معبد باستاني را در فاصله سالهاي 1951 تا 1962 ميلادي باستانشناسان فرانسوي به سرپرستي «رومن گيرشمن» انجام دادند و بقاياي يك شهر با سه حصار (ديوار محيطي) و يك معبد پلكاني شكل روباز «زيگورات»، و مقابر زير زميني شاهان عيلامي و تاسيسات تصفيه و تقسيم آب رودخانه دز و يا اب باران براي مصرف شهر كشف گرديد. اين معبد و شهر عيلامي را در دوره طلائي عيلام «اونتاش گال» در حوالي قرن سيزدهم پ.م. براي خداي عيلامي «اينشوشيناك» بنا كرده است. ساختمان اصلي «زيگورات» كه از خشت خام و رويه آجري بنا شده در اصل پنج طبقه بوده كه در طول زمان خراب شده و در كاوشها فقط سه طبقه باقي آن از زير خاك بيرون آمده و سپس مرمت و بازسازي گرديده است. نقوش برجسته عيلامي: در قلمرو عيلام باستان و در گوشه كنار ايران نقوش برجستهاي از حجاران عيلامي باقيمانده كه مهمترين آنها عبارتند از: نقش برجسته «كورانگون»، نقوش برجسته «كول فره»، نقوش برجسته «اشكفت سلمان»، نقش برجسته «قلعه تول»، نقش برجسته «نقش رستم». * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 142 ـ 140
2- مادها آنچه كه از قوم ماد و امپراطوري قدرتمند آنان ميدانيم بيشتر مبتني بر زمينههاي تاريخي است تا باستانشناسي و مدارك تاريخي مربوط به ماد بيشتر يوناني است تا ايراني. گر چه ابهام و تاريكي بر بخش اعظم تاريخ ماد سايه افكنده است، امّا همين اندازه ميدانيم كه «ماد»ها از تيرههاي اقوام آريايي هستند كه به همراه «پارس» ها از مسيرهاي صعب العبور قفقاز گذشتند و به فلات ايران و آذربايجان پاي نهادند و زماني كه قدرت يافتند تا حوزه زاگرس مركزي پيش رفتند و همدان يا هگمتانه را پايتخت خود قرار دادند. حوالي 700 پ.م. تمام سرزمينهايي كه قبلاً با اقوامي چون «كوتي»، «لولوبي»، «سكائي» و «هوري»، و «اورارتو» تعلق داشت، قلمرو حكومت ماد به شمار ميآمدند. آثار شناخته شده مهم مربوط به «ماد» ها در ايران عبارتند از: تپه هگمتانه، تپه نوشي جان، گودين تپه طبقه دوم، دخمههاي منسوب به مادها. هگمتانه: وقتي «ماد» ها متحد شدند و قدرت يافتند شهر هگمتانه (همدان) را به عنوان پايتخت خود برگزيدند. موّرخان يوناني چون «پلي بيوس» و «هرودوت» از كاخ و دژ هگمتانه با اعجاب و تحسين ياد كردهاند ولي متاسفانه آثار زيادي از آن باقي نمانده است. بر روي اين تپه قبلاً منازل مسكوني و اماكن تجاري قرار گرفته بود كه دولت آنها را خريداري و آزاد سازي كرد و از سال 1363 ش. تا كنون هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي «دكتر محمد رحيم صرّاف» در اين تپه عظيم باستاني به كاوش پرداخت ولي متأسفانه هنوز به آثار دوره ماد دست نيافته است. ولي نظر دادهاند كه مجموعه معماري خشتي مكشوفه مربوط به دوره هخامنشي و پس از آن است. تپه نوشي جان ملاير: در نزديكي روستاي «جوكار» در 15 كيلومتري شهرستان ملاير در بستر دشتي وسيع يك تپه منفرد صخرهاي به نام «تپه نوشي جان» واقع شده است. بر بالاي اين تپه تقريباً مرتفع (به ارتفاع 37 متر از سطح دشت) بقاياي يك دژ و معبد و كاخ دوره ماد از خشت خام جلب نظر ميكند. كاوشهاي اين تپه را در سال 1346 ش. (1967 م.) هيئت باستانشناسان انگليسي به سرپرستي پروفسور «داويد استروناخ» آغاز كرد و به مدت ده سال دنبال گرديد. گودين تپه كنگاور: طبقه دوّم گودين تپه در فاصله 5 كيلومتري شهر كنگاور يكي ديگر از آثار دوره حكمراني «ماد»ها در ايران است. كاوشهاي اين تپه باستاني را در فاصله سالهاي 1346 تا 1357 ش. هيئت اعزامي از موزه «اونتاريو» وابسته به دانشگاه «تورنتو»، كانادا به سرپرستي دكتر «كايلريانگ»، به مرحله اجرا در آورد. اين تپه حاوي 7 طبقه باستاني است و در طبقه دوم آن يك تالار ستون دار مادي كشف گرديد كه در اصل سي ستون داشته و نيز يك اطاق ستون دار با 8 ستون و فضاها و اطاقهاي جنبي ديگر كه همگي از خشت بنا شده بودند. دخمههاي منسوب به دوره ماد: در گوشه و كنار ايران تعدادي اثر معماري صخرهاي كه در كوهها ايجاد شدهاند، موجود است كه باستانشناسان متقدم آنها را متعلق به زمان «ماد» ها و الگوي مقابر صخرهاي هخامنشي دانستهاند. عدهاي نيز در انتساب آنها به «ماد» ها ترديد كردهاند. معروفترين اين آرامگاهها يا معابد صخرهاي عبارتند از: «فخريكا» در مهاباد،«فرهاد و شيرين» در كرمانشاه، «دكان داوود» در سر پل ذهاب، «داوودختر» در فهليان فارس. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 144ـ 142
3- پارسها (هخامنشيان) يكي از تيرههاي اقوام آريايي كه از كناره غربي درياي خزر، همزمان با «ماد» ها وارد ايران شدند و در آغاز ورود در ناحيه جنوب غربي درياچه اروميه ساكن گرديدند، «پارس» ها بودند. نخستين بار در سالنامههاي آشوري زمان «شلمانصر سوّم» (شاه آشور) در سال 834 پ.م. از موطن جديد آنها با نام «پارسوآ» ياد شده است. پس از چندي به دليل فشردگي اقوام در آذربايجان و ناامني منطقه، به سوي جنوب و جنوب شرقي روي آوردند و در مسير خود با «عيلامي» ها آشنا شدند و در 700 پ.م. در ناحيه «پارسوماش» ـ احتمالاً در منطقه كوهستاني بختياري، در ناحيهاي كه در قلمرو عيلام بود ـ مستقر گرديدند. پس از چندي شهر عيلامي «انزان» يا «انشان» را متصرف شدند و در محيط متشنّجي كه از جنگ ميان عيلام و آشور به وجود آمده بود و اختلافات داخلي ميان «عيلامي» ها بر شدت آن ميافزود، قلمرو كوچكي به وجود آوردند كه بزرگ قبيله پارس يعني «هخامنش» بر آن حكمراني ميكرد. «كوروش دوم» پايه گذار سلسله هخامنشي و بر پا دارنده امپراتوري قدرتمند «پارسي» ها بشمار ميرود. او پس از برانداختن پادشاهي ماد، «پارس» ها را بر سراسر ايران حاكم كرد و به گسترش قلمرو جغرافيايي ايران پرداخت. در زمان پسر وي «كمبوجيه دوم» كه در ايران نبود و براي فتح مصر رفته بود، انتقال سلطنت از تيره كوروش اوّل به تيره «آريارمنه» با يك حركت كودتا مانند فراهم گرديد. دوره هخامنشي را ميتوان دوره طلائي ايران باستان بشمار آورد. اقدامات تاريخ سازي همچون ضرب سكّه براي اوّل بار در ايران ـ ايجاد شهرها و آثار ارزشمند ـ حفر اوّل بار كانال ميان درياي سرخ و رودخانه نيل ـ ايجاد راهها، چاپارخانهها و شبكه تأمين امنيت و... در زمان اين سلسله به ظهور رسيد. گر چه هخامنشيان به سنت ديرين آريايي يعني كوچ نشيني وفادار بودند و شاهان هخامنشي از زمان داريوش اوّل به بعد به صورت ييلاق و قشلاق در ميان چهار پايتخت خود: همدان، بابل، شوش و تخت جمشيد تردد ميكردند، اما بنيانگذار يادمانها و شهرهايي چون «پاسارگاد» و «تخت جمشيد» هستند. مهمترين آثار هخامنشي ايران عبارتند از: پاسارگاد، تخت جمشيد، شوش، بيستون، صفّه مسجد سليمان و نقش رستم. پاسارگارد: پاسارگارد نخستين پايتخت هخامنشيان است كه تا زمان ما بر جاي مانده است. شهر باستاني پاسارگاد در دشتي سرسبز به نام «دشت مرغاب» در شمال شيراز واقع شده و فاصله آن تا شيراز140 كيلومتر است. آثار هخامنشي باقيمانده در پاسارگاد عبارتند از: آرامگاه كوروش دوم، كاخ اختصاصي، كاخ بار، كاخ شرقي و نگاره انسان بالدار، صفه سنگي مشهور به مادر سليمان، برج سنگي مكعبي شكل كه عدهاي آن را آرامگاه كمبوجيه دوم گفتهاند اما در محل به زندان سليمان شهرت دارد و نيز آتشدانهاي سنگي. كاوشهاي باستانشناسي در پاسارگاد را علي سامي و ديويد استروناخ انجام دادهاند و اگر چه اغلب آثار موجود در پاسارگاد كشف و شناخته شدهاند، امّا اين «باغ شهر» دوره هخامنشي به بررسيها و مطالعات بيشتري نياز دارد. تخت جمشيد: ويرانههاي تخت جمشيد در 60 كيلومتري شمال شيراز و دامنه كوه «رحمت» واقع شده است. تخت جمشيد را داريوش اوّل هخامنشي بنيان گذاشت و شاهان پس از وي هر كدام به تكميل آن اهتمام كردند، امّا شواهد موجود حاكي است كه تا پايان عصر هخامنشي و سوختن و ويران شدن آن به دستور اسكندر مقدوني، بناي آن ناتمام ماند. آثار باقيمانده در تخت جمشيد عبارتند از: دروازه ملل، دروازه ناتمام، كاخ صدستون، كاخ آپادانا، كاخ تچر، كاخ هديش، كاخ اردشير سوم، كاخ حرمسرا، كاخ خزانه، ديوار دفاعي، كاخ مركزي، پلكان ورودي، مقابر هخامنشي، سنگ نبشتهها و كتيبههاي شاهان هخامنشي، عمارت چهار ستوني پايين صفّه و بقاياي شهر هخانشي (پارسه) در قسمت جنوبي تخت. از مهمترين اسناد تاريخي موجود در تخت جمشيد، نقوش پلكان شرقي كاخ آپاداناست كه اقوام و ملل تابعه دولت هخامنشي را در لباسهاي محلي خود و هنگام حمل هدايا به دربار هخامنشي نشان داده است. كاوشهاي اين محوطه باستاني را از سال 1309 ش. «ارنست هرتسفلد» از مؤسسه شرق شناسي «دانشگاه شيكاگو» آغاز كرد و از سال 1314 ش. «اريك اشميت» كار او را ادامه داد. بعد از جنگ جهاني دوم علي سامي باستانشناسي ايران به مدت چند فصل كاوشهاي تخت جمشيد را دنبال كرد. در سال 1347 ش. هيئتي از باستانشناسان ايراني به سرپرستي دكتر اكبر مختار تجويدي به منظور پيدا كردن شهر هخامنشي پارسه به حفاري در اراضي جنوب صفه (حد فاصل تخت و مقبره ناتمام داريوش سوم) پرداخت و بخشهايي از شهر پارسه و واحدهاي ساختماني آن را از زير خاك بيرون آورد. نقش رستم: در فاصله پنج كيلومتري تخت جمشيد، بر سينه كوهي به نام كوه «حسين» چها مقبره مربوط به شاهان هخامنشي جلب نظر ميكند. آثار نقش رستم مشتمل است بر: مقابر داريوش اوّل، خشايارشا، اردشير اوّل، داريوش دوم، كعبه زرتشت و نقوش برجسته ساساني. در ميان مقابر كه از بيرون نمايي چليپايي شكل دارند فقط مقبره داريوش اوّل داراي كتيبه به سه زبان «فارسي باستان»، «عيلامي»، «بابلي» است و ديگر مقابر را به حدس و گمان تاريخ گذاري كردهاند. «كعبه زرتشت» بنايي است احتمالاً از دورههاي آغازين هخامنشي كه به شكل مكعب از سنگهاي تراشدار سياه و سفيد ساخته شده و يك اتاق كوچك در قسمت فوقاني آن تعبيه شده كه عملكرد آن مشخص نيست. شايد محلي براي نگهداري «كتاب مقدس» و يا به امانت گذاشتن اجساد شاهان پيش از تدفين بوده است. شوش: داريوش هخامنشي «شوش» را پيش از «تخت جمشيد» بنا كرد. بنابراين سادهتر و بيپيرايهتر از تخت جمشيد بوده است. از عناصر تزييني مختص شوش آجرهاي منقوش لعابدار است كه به مقدار زيادي در كاوشهاي شوش يافت شده و تخت جمشيد فاقد آنها بوده است. صفه مسجد سليمان: اين محوطه را «رومن گيرشمن» در سالهاي 46 ـ 1350 ش. كاوش كرد. او نظر داد كه قديميترين پايتخت هخامنشي در مسجد سليمان بوده و هنر پاسارگاد دنباله هنر مسجد سليمان است. بيستون: بيستون در 40 كيلومتري كرمانشاه واقع است و آثار بسياري را از دورههاي سنگي تا ادوار اسلامي با خود دارد. يكي از مهمترين اسناد تاريخي ايران در دوره هخامنشيان يعني نقش و كتيبه داريوش اوّل بر سينه كوه صخرهاي آن نقش بسته است. اين نقش، داريوش اوّل را در حالي كه نه تن از سران قبايل شورشي دست بسته در برابرش ايستادهاند، به نمايش گذاشته است. موضوع نقش و متن كتيبه مربوط است به: وقايع سالهاي نخستين پادشاهي داريوش اوّل و قيام «گئوماتاي» مغ (بردياي دروغين) و سرانجام كشته شدن او و سركوب شورشهاي قبايل و.... كتيبه به سه زبان و خط (عيلامي، فارسي باستان، بابلي) است و نخستين بار «هنري راولينسن» مستشرق انگليسي در سال 1846 م. آن را كشف رمز و قرائت كرد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 148 ـ 144
4- سلوكيان با دستيابي اسكندر مقدوني به تختگاه شاهان هخامنشي در سال 330 پ.م.، به مدت چند دهه ايران در زير سلطه سرداران اسكندر و اعقاب آنها گرفتار نوعي خود باختگي شد. دوره سلوكي دوره فترت در تاريخ ايران است كه موجب انقطاع در سير طبيعي تاريخ و فرهنگ ايران گرديد. بنيانگذار اين سلسله «سوكوس نيكاتور» يكي از سرداران اسكندر است كه پس از مرگ وي در سال 323 پ.م. به حكمراني رسيد. اعقاب وي تا 64 پ.م. در بخشهايي از ايران و آسياي غربي همچنان فرمانروايي داشتند. چند اثر باستاني از اين دوره در ايران باقي مانده كه مهمترين آنها عبارتند از: معبد «خورهه» محلات كه در سال 1335 ش. باستانشناس ايراني علي حاكمي آن را كاوش كرد؛ و معبد «لااوديسه»، در داخل شهر نهاوند كه كتيبهاي از «آنتيوكوس سوّم» و نيز تعدادي مجسمه برنزي خدايان يوناني در اين كاوش كشف گرديد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 148
5- پارتها (اشكانيان) پارتها را آرياييان شعبه شرقي دانستهاند كه به قبيله «پرني» يكي از سه قبيله اتحاديه «داهه»، تعلق داشتند. داهه مجموعهاي از قبايل سكايي بود كه در استپهاي ميان درياي خزر و آرال به صورت چادر نشين ميزيستند. گر چه پارتها نزديك به پنج سده (از 248 پ.م. تا 227 م.) در ايران سلطنت كردند. ولي متأسفانه اطلاع دقيقي درباره آنان در دست نيست و آثار پارتي در ايران محدود و انگشت شماراند و بيشتر آنها هم در كاوشهاي سالهاي اخير به دست آمدهاند. بيرون از قلمرو سياسي امروزي ايران بيشتر از خود ايران آثار و بقاياي شهرهاي پارتي موجود است و براي نمونه بايد از آثار به دست آمده در (مرو ـ نسا) در تركمنستان امروزي و «حترا»، و «پالميرا» و «دورا اوروپوس» در سويه و بينالنهرين شمالي ياد كرد. «نسا» را پايتخت اوليه پارتها ذكر كردهاند كه پس از غلبه به ساتراپ سلوكي پارت، توسط «اشك اوّل» مقرّ حكمراني آنان شد. امّا وقتي كه «تيرداد اوّل» (248 تا 211 پ.م.) هير كانيا و قومس و كنارههاي جنوب شرقي درياي خزر را به قلمرو پارت ضميمه كرد، پايتخت به شهر سلوكي (هكاتم پوليس)، يا شهر صد دروازه نزديك دامغان منتقل گرديد. كاوشهاي باستانشناسان انگليسي به سرپرستي «ديويد استروناخ» ردپاي اين شهر را در «قومس» دامغان پيدا كرد. امّا ابعاد اين كاوش در حدي نبود تا ثابت كند شهر صددروازه (هكاتم پوليس) در همين محل بوده است يا خير. معبد «آناهيتاي» كنگاور در هسته مركزي شهر كنگاور، 90 كيلومتري شرق كرمانشاه بر بالاي يك تپه صخرهاي واقع شده است. سيف الله كامبخش فرد ـ كاوشكر آن ـ اين بناي معظم را معبد ناهيد دوره اشكاني دانسته است و تني چند از باستانشناسان نيز اثر ياد شده را به دوره ساساني متاخر نسبت دادهاند، و گروهي نيز اين مجموعه را معبد «آرتميس» (الهه شكار) يوناني و عدهاي ديگر آن را يك بناي سلوكي ميدانند. آثار كوه خواجه زايل نيز از ديگر آثار دوره اشكاني بشمار ميآيد. اين مجموعه معظم خشتي را كه اوّل بار باستانشناس انگليسي «اورل اشتاين» شناسايي و معرفي كرد، يادماني است منحصر به فرد از قرن اوّل ميلادي، كه تلفيقي است از هنر پارت و ساساني و بودايي و مانوي شرق ايران. نقاشيهاي ديواري مكشوفه از آن اسناد معتبر تاريخ و فرهنگ ايران در دورههاي اشكاني و ساساني بشمار ميروند. از ديگر آثار دوره پارت بايد از «گورستان پارتي سنگ شير همدان» و آرامگاههاي اليمائي (دوره پارت) مكشوفه در «گلالك» شوشتر و آرامگاههاي «گِرمي استان اردبيل و طبقه پارتي شوش نام برد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 149 ـ 148
6- ساسانيان توفيق خاندان «ارشك» و به تاج و تخت رسيدن دودمان پارتي بمنزله پيروزي ايرانيان شمالي بر ايرانيان جنوبي و به عبارت ديگر چادرنشينان و صحرا گردان بر شهرنشينان بود. حاكميت اشكانيان پنج سده دوام يافت، تا آنكه در زمان حكومت «اردوان پنجم» (213 تا 227 م.) يكي از نجيب زادگان پارس به نام «اردشير اوّل» ـ پسر پاپك روحاني بزرگ آتشكده «استخر» ـ كه پدر و نياكانش پيشوايان روحانيت پارس بودند، علم مخالفت عليه دولت پارت بلند كرد و سلسلهاي را بنيان گذارد كه به نام جدّ بزرگ او «ساسان» به سلسله ساساني شهرت يافت. از آن پس سلطنت به دست سلسلهاي از شاهان محلي پارس افتاد كه خود را وارث هخامنشيان معرفي ميكردند و در صدد احياء و تجديد حيات فرهنگ ايراني در برابر فرهنگ يوناني مآب پارتها بودند. اردشير در آغاز برادر و تمام رقباي محلي خود را از ميان برداشت و پس از ايجاد وحدت در ايالت پارس، اصفهان و كرمان را نيز ضميمه قلمرو خود كرد. موفقيتهاي اردشير پايكان، اردوان پنجم را نگران ساخت و با سپاهي از متحدان پارت بر وي تاخت. در سه جنگ متوالي سپاه پارت از اردشير شكست خورد و با خودكشي اردوان پنجم در شوش سلسله اشكانيان بلكي منقرض گرديد. پنج قرن و نيم پس از سقوط هخامنشيان قدرت، دوباره بدست قوم پارس افتاد و اردشير فرمانرواي كشوري شد كه از فرات تا مرو و از انطاكيه تا سيستان را در بر ميگرفت. شاپور اوّل، پس از اردشير زمام امور را بدست گرفت و در آغاز كار به شرق توجه كرد و به مملكت «كوشان» لشكر كشيد و اين سلسله را كه «كانيشكا» آن را تأسيس كرده بود از ميان برداشت. آنگاه رو بسوي غرب آورد و به روميان تاخت و سرانجام امپراتور روم «والريانوس» را با هفتاد هزار لژيون رومي اسير كرد و به ايران آورد و از نيروي آنان در كارهاي عمراني، ساخت عمارات، پلها، سدها و راهها استفاده بهينه كرد. چند نقش برجسته در نقش رستم و بيشاپور فارس از شاپور به يادگار مانده كه پيروزي او را بر امپراتور روم در حالي كه شاپور سوار بر اسب و والرين در جلو اسب به حالت تضّرع زانو بر زمين زده، نشان ميدهند. جانشينان شاپور حدود 20 پادشاهاند و در ميان آنها دو زن به نامهاي «آذرميدخت» و «پوراندخت» نيز وجود دارند. تا شروع سلطنت خسرو دوم ـ خسرو پرويز ـ (590 ـ 627 م.) پادشاهي ساساني رو به اقتدار داشت اما پس از اين پادشاه ناآرام و لذت جو به دليل جنگهاي مكرّر و بيهوده با غير ايرانيان (انيران) خصوصاً روم شرقي (بيزانس) و نيز اتخاذ روشهاي نادرست مملكت داري، سلسله ساساني به ضعف و سستي گراييد. تا آنكه با ظهور اسلام و تعاليم انسان ساز دين جديد، مسلمانان كه به وجود اسلام قدرت يافته بودند به امپراتوري ايران و روم شرقي تاختند و در جنگهاي مكرّر كه ميان سپاهيان يزدگرد سوم (632 ـ 651 م.) آخرين شاه ساساني و اعراب مسلمان اتفاق افتاد، پايتخت ساسانيان (مداين) به اشغال مسلمانان درآمد و راه براي فتح ايران بدست اعراب هموار شد. هنر ايران ساساني از عناصر هنر بيگانه (هلني و يوناني) چنانكه در عصر اشكانيان معمول بود، بري ميگردد و هنر بيشتر رنگ و بوي ايراني و محلي پيدا ميكند. گر چه از عناصر مثبت هنر ديگر ملل و اقوام نيز سود ميجويد. وجود انواع اشياء و ابزار فلزي، شيشهاي، سفالي، بافتههاي پشمي، كتاني، ابريشمي، تنديسها و گچبريها و ديگر عناصر تزييني معماري همگي از رواج و رونق هنر در دوره ساساني حكايت دارند. نقش برجستهها و كتيبههاي بر جاي مانده اسناد مهم تاريخي اين دورهاند. وجود انبوه سكههاي طلا و نقره در دوره ساساني دلالت بر شكوفايي و رونق اقتصادي ايران در زمان ساسانيان دارد. يادمانها و مجموعه بناهاي بسياري از اين دوره در داخل و خارج مرزهاي سياسي ايران امروز، بر جاي مانده كه نشان از رواج و اوج معماري و شهرسازي عصر ساساني دارند. بناها، محوطهها و شهرهاي مهم دوره ساساني عبارتند از: 1. ويرانههاي شهر تيسفون (مداين) و طاق كسري (ايوان مداين): اردشير اوّل به دلايل سياسي پايتخت خود را از فيروز آباد به شهر اشكاني تيسفون در بينالنهرين و در ساحل چپ رودخانه دجله منتقل كرد. پسر او ـ شاپور اوّل ـ كاخي بزرگ در اين شهر بنياد گذاشت. معماران ساساني در مركز كاخ طاقي عظيم به بلندي 37 متر و به پهناي 43 متر از آجر بر پا داشتند كه به «طاق كسري» يا «ايوان مداين» مشهور گشت. خرابههاي اين طاق عظيم هنوز موجود است و به شهادت عكسهاي قديمي تا سال 1888 م. هر دو جبهه اين طاق سالم بوده و در آن سال به دليل بيتوجهي حكّام عثماني قسمت شمالي آن فرو ريخت و فقط خود طاق و يال جنوبي آن هنوز پا برجاست. 2. مجموعه فيروز آباد فارس:فيروز آباد نخستين شهر و پايتخت ساسانيان پس از استخر است. مجموعه فيروز آباد مشتمل است بر: شهر پلان مدوّر «اردشير خوره» يا شهر گور و ميل بلند آجري آن كه به ميل آتش مشهور است ـ مجموعه كاخ اردشير اوّل كه از سنگ لاشه و ساروج ساخته شده و طاق و گنبد آن در زمره قديمترين گنبدهاي ايراني است ـ «قلعه دختر» بر فراز كوهي در نزديكي تنگ تنگاب واقع شده است. اين قلعه يكي از دژهاي مستحكم ايران بشمار ميرود و احتمالاً در زمان سلطنت اردشير اوّل ساختمان آن آغاز شده و در زمان شاپور اوّل به اتمام رسيده است ـ نقوش برجسته ساساني مربوط به اردشير اوّل در تنگ تنگاب فيروز آباد. 3. شهر باستاني بيشاپور كازرون: اين شهر بزرگ كه پايتخت شاپور اوّل ساساني بشمار ميرفته در سال 266 م. بر اساس نقشه شهرهاي رومي ساخته شده است و احتمالاً اسراي رومي در ساختن آن نقش داشتهاند. كاوشهاي اين شهر باستاني را در سالهاي 1923 تا 1940 م. باستانشناس فرانسوي «رومن گيرشمن» و سپس در سالهاي 1347 تا 1355 ش. هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي «علي اكبر سرفراز» انجام دادند و بخشهايي از شهر از جمله معبد «آناهيتا» و «كاخ والرين» و قسمتي از حصار و برجهاي خارجي شهر و كاخ موزائيك شاپور اوّل از زير خاك بيرون آمد. به فاصله 400 متري شمال شهر قديم در داخل تنگ چوگان كه رودخانه شاپور از آنجا ميگذرد، شش نقش برجسته در دو طرف رودخانه بر بدنه كوه حجاري شده است كه يكي از آنها به پيروزي شاپور ساساني بروالرين امپراتور روم مربوط است. در درون غاري بر بالاي يكي از ارتفاعات شمال شرقي شهر بيشاپور و به فاصله دو ساعت راه ـ در ساليان اخير ـ مجسمه بزرگ تمام قدر از شاپور اوّل ساساني كشف گرديد كه شش متر بلندي و سي تن وزن آن است. بعضي تصور كردهاند كه چون اين غار مدفن شاپور اوّل بوده، مجسمه سازان هنرمند آن را بعنوان يادمان شاپور در اين غار ساخته و نصب كردهاند. 4. آثار ساساني دارابگرد (دارابجرد) فارس:يكي ديگر از شهرهاي باستاني دوره ساساني فارس، شهر دارابگرد است كه آثار از ادوار ساساني و اسلامي خصوصاً نقش برجستهاي از شاپور اوّل هنور در آنجا باقي است. 5. ويرانههاي شهر تاريخي استخر فارس: ويرانههاي شهر هخامنشي ـ ساساني ـ اسلامي استخر به فاصله 10 كيلومتري تخت جمشيد در كنار رودخانه «پلوار» واقع شده است. استخر خاستگاه و موطن اصلي ساسانيان است و پدر و جدّ اردشير اوّل موبد و آذربان آتشكده استخر بودند. متاسفانه در حال حاضر شهر تاريخي استخر به كلي ويران شده و زير خاك مدفون گرديده است. 6. تخت سليمان: تخت سليمان در 40 كيلومتري شمال شرقي شهرستان تكاب آذربايجان غربي واقع شده است و بقاياي يكي از سه آتشكده معروف و بزرگ زمان ساسانيان يعني آتشكده آذر گشنسب و عمارات و كاخهاي اواخر دوره ساساني (عصر خسرو پرويز) در اطراف درياچه هميشه جوشان و خوش منظر آنجا قرار دارد. تخت سليمان را از سال 1337 تا 1357 ش. باستان شناسان آلماني به سرپرستي پروفسور «رودلف نومان» و دكتر «ديتريش هوف» كاوش كردهاند. 7. طاق بستان: در شش كيلومتري شمال شرقي كرمانشاه و در دامنه كوه «پرّو» چشمهاي است كه احتمالاً از زمانهاي بسيار قديم از محل فعلي از دل كوه ميجوشيده است. در كنار اين چشمه دو طاق در كوه كنده شده و تعدادي نقش برجسته در داخل آن دو طاق و يك نقش در بيرون طاقها از عهد ساساني به يادگار مانده است. نقش بيروني مربوط است به مراسم تاجگذاري اردشير دوّم كه اهورا مزدا حلقه سلطنت را به او اعطاء ميكند. داخل طاق بزرگ نقش برجسته خسرو پرويز سوار بر اسب خود ـ «شبديز» ـ حجاري شده و در دو بدنه طاق شكار خشگي و آبي شاه را به نمايش گذاردهاند و داخل طاق كوچك شاپور دوم ـ شاپور ذوالاكتاف ـ و شاپور سوم فرزندش در حالي كه با دستهاي خود قبضه شمشيرشان را گرفتهاند، نشان داده شدهاند. ديگر آثار مهم دوره ساساني عبارتند از: «قصر شيرين»، «تپه گبري سر پل ذهاب»، «ايوان كرخه»، «حاجي آباد بندر عباس»، «پل شهرستان و محله جي، در اصفهان»، «تپه ميل» ورامين، «كاخ سروستان» فارس، «چال طرخان» شهر ري. نقش برجستههاي ساساني در ايران عبارتند از: «نقش رستم»، «تنگ تنگاب»، فيروز آباد، «تنگ چوگان»، بيشاپور كازرون، «طاق بستان»، كرمانشان، «دارابگرد» فارسي، «نقش رجب»، تخت جمشيد فارس، «خان تخت» سلماس. كتيبههاي مهم ساساني به قرار زيرند: كتيبه شاپور اوّل بر بدنه بناي كعبه زرتشت در نقش رستم ـ كتيبه پايكولي در كردستان شمالي مرز بين ايران و عراق ـ كتيبه طاق بستان، كتيبه سر مشهد در جنوب كازرون، كتيبه شاپور اوّ ل در حاجي آباد فارس، كتيبه نقش رجب، كتيبه پهلوي كوه مقصود آباد تخت جمشيد فارس، كتيبههاي پهلوي بالاي «استودان» هاي كوه رحمت، كتيبه حاجي آباد، گرم آباد، كتيبه پهلوي تنگ بُراقي. ناگفته نماند كه تمام اين كتيبهها بررسي، قرائت و چاپ شدهاند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 152 ـ 150
دوره های اسلامی 1- مقدمه هنر معماري اسلامي ايران تداوم هنر و معماري دوره ساساني است كه بدست هنرمندان و معماران ايراني تازه مسلمان با تغييراتي اندك در شكل و محتوي به حيات خوش ادامه داده است. بسياري از عناصر معماري دوره ساساني چون گنبد، حياط مركزي با ايوان در دوره اسلامي نيز تداوم يافت. از جمله: منار مسجد «سامرا» از برج آتش شهر گور فيروز آباد اقتباس شده است. در شهر سازي دوره خلفا نيز پلان و عناصر شهرهاي دوره ساساني الهام بخش بوده است. در شهر پلان مدوّر بغداد كه زمان خلافت «منصور دوانيقي» دومين خليفه بنياد گذاشته شد، تاثيرات اصول شهرسازي ساساني به روشني ديده ميشود. گر چه از شهر افسانهاي بغداد آثار چنداني باقي نمانده است. شهر «رقّه» كه در ساحل راست فرات و 200 كيلومتري شرق «حلب» قرار گرفته، در قرن دوّم هجري و زمان خلافت «هارون الرشيد» (170 تا 193 هـ. ق) به صورت دژي بنا گرديد. در خرابههاي شهر قديم «رقّه»، قوسهاي دروازه و جناغي طاق نماها ياد آور پنجرههاي كور طاق كسري است. * منبع: ننامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 153 ـ 152
2- معماري و هنر ايران در قرون نخستين اسلامي ايران در دوره نخستين اسلامي به دليل در دست نبودن شواهد و آثار وضعيتي مبهم و ناشناخته دارد. برخي انديشمندان، قرون نخستين اسلامي را «قرون سكوت» و يا «دوره سردرگمي» ايرانيان دانستهاند. شايد دليل اين امر سختگيري و استبداد حكام خلفاي اموي و عباسي باشد، كه با غير عرب به خشونت رفتار ميكردند و براي آنان حق حيات قائل نبودند. به هر حال از دو قرن اوّل هجري در ايران جز آنچه كه مورخان و جغرافي نويسان سدههاي بعد نوشتهاند و نيز پارهاي شواهد در شهر ساساني ـ اسلامي استخر و شهر اسلامي شوش و درّه شهر ايلام آثار چنداني باقي نمانده است. مساجد و بناهايي كه در سه قرن اوّل هجري در داخل مرزهاي امروزي ايران ساخته شده ولي يا بكلي از ميان رفته و يا در سدههاي بعد توسعه و تغيير شكل يافتهاند، عبارتند از: 1. «مسجد جامع قزوين» كه گفتهاند در عهد هارون الرشيد بر روي يك آتشكده ساساني شكل گرفته است. 2. «مسجد شوش» كه در كاوشهاي باستانشناسي شهر صنعتگران شوش، بقاياي آن از زير خاك بيرون آمده است. 3. «مسجد جامع اصفهان» كه در زمان خلافت منصور خليفه عباسي (136 ـ 158 هجري) بنا گرديد ولي در سدههاي بعد چند باره تعمير و توسعه يافت. 4. «مسجد جمعه اردبيل» كه متاسفانه از بناي اوليه آن هيچ اثري بر جاي نمانده است. 5. «مسجد جامع فهرج يزد» كه خوشبختانه هنوز سالم باقي مانده است. مساجد و بناهاي ديگري در ري و شوشتر و ديگر بلاد ايران وجود داشته كه بكلي از بين رفتهاند و از آنها نامي بيش نمانده است. تنها بناهاي قابل ذكر و باقيمانده از سدههاي نخستين اسلامي عبارتند از: برج رسگت و برج لاجيم اين دو برج در منطقه سواد كوه مازندران واقع شده و احتمالاً در زمان اقتدار حكام طبرستان بنا گرديدهاند. هر دو برج آجري حاوي كتيبهاي به خط كوفي و خط پهلوي ساساني است. «مسجد تاريخانه دامغان» از كهنترين مساجد ايران بشمار ميرود و از يك حياط مركزي با چهار شبستان در اطراف آن كه شبستان جنوبي عريضتر و وسيعتر است، بدون گنبد و ايوان شكل گرفته است. ستونهاي مدورّ آجري با اندود گچ و قوسهاي بيضي شكل يادآور بناهاي دوره ساساني است. از ديگر مساجد اوليه كهن ايران مسجد جامع نائين است كه در اواخر سده سوم و اوايل سده چهارم هجري در شهر نائين ساخته شده و سازه و پلان آن به مسجد تاريخانه دامغان شباهت زيادي دارد. در اين بنا نيز عناصر معماري دوره ساساني به روشني ديده ميشود. بناهاي ارزشمند قرون چهارم و پنجم هجري ايران تا آغاز عصر سلجوقي بناهاي ارزشمند قرون چهارم و پنجم هجري ايران تا آغاز عصر سلجوقي عبارتند از: چهار طاق «نيسار»، در روستايي به همين نام در كاشان. چهار طاق «ايزد خواست» بر سر شاهراه اصفهان به شيراز. شبستان آل بويه و بخشهاي قديمي مسجد جامع اصفهان. مقبره «امير اسماعيل ساماني» در بخارا، اين بنا كه در حال حاضر بيرون از مرزهاي سياسي ايران واقع شده يك بناي كاملاً ايراني است با پلان مربع گنبددار و داراي عناصر و اجزاء اصيل دوره ساساني كه در ديگر بناهاي اسلامي ايران مورد اقتباس قرار گرفته است. بجز آثار ياد شده، تا آغاز دوره سلجوقي كه معماري ايران به اوج تكامل خود دست مييابد، نمونههاي مهم ديگري موجود نيست. از دوره سلجوقي تا عصر قاجار كه با رسوخ فرهنگ اروپائي تمام مظاهر و عناصر هنري و فرهنگي ايران تحت تاثير قرار ميگيرد، مظاهر ايراني و ساساني در معماري و هنر تداوم مييابد و ساختن مساجد به گونه گنبد دار و داراي ايوان و مناره مرسوم و معمول ميگردد. آثار و محوطههاي مهم دوره اسلامي ايران كه در آنها بررسيها و كاوشهاي باستانشناسي انجام شده است، عبارتند از: 1. سيراب: شهر و بندر تاريخي سيراف در كنار بندر جديد به نام طاهري و 200 كيلومتري شرق بوشهر واقع شده است. «سيراف» بندري آباد و معمور در دوره ساساني و سدههاي اوليه اسلامي بوده كه در سده چهارم هجري بر اثر زلزله ويران و متروك گرديد. كاوشهاي اين شهر توسط هيئت باستانشناسان انگليسي به سرپرستي «ديويد وايت هوس» در سالهاي 1966 و 1976 م. انجام گرديد و بخشي از شهر قديم و منازل مسكوني و مسجد شهر از زير خاك بيرون آمد. 2. شهر حريره جزيره كيش: در شمال جزيره كيش بقاياي بندر و شهر قديمي كه اينك به صورت تلي از خاك و سنگ بر جاي مانده است، به چشم ميخورد كه در قرنهاي پنجم تا نهم هجري بندر و شهري آباد و معمور بوده و به دلايلي سده نهم به بعد خالي از سكنه و ويران گرديده است. كاوشهاي سه محل از اين شهر صد و بيست هكتاري را در سالهاي 1370 و 1371 ش. هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي نگارنده انجام داد و چند واحد مشتمل بر ارگ و خانه اعياني و يك حمام و مجموعه صنعتي از زير خاك بيرون آمد. 3. بندر هرمز: پس از سيراف و كيش در خليج فارس مركزيت يافت و اين مقارون بود با ورود ناوگان اروپائيان به خليج فارس در اوائل قرن دهم هجري. پرتقاليها اين جزيره را مركز فعاليتهاي نظامي خود قرار دادند و قلعهاي بزرگ از سنگهاي تراشدار در آنجا ساختند. در سال 1374 ش. هيئت باستانشناسان ايراني به سرپرستي فاطمه كريمي در هرمز به كاوش پرداختند. 4. غبيرا: كاوشهاي شهر تاريخي «غبيرا» در 60 كيلومتري جنوب كرمان در محال بردسير را طي سالهاي 1971 تا 1975 م. باستانشناسان انگليسي به سرپرستي «گزافهروي» و با همكاري دكتر «بيوار» انجام دادند و بخشهايي از شهري كه در ادوار مختلف (سده سوم تا دهم هجري) مسكون و آباد بوده از زير خاك بيرون آمد. 5. شهر قديم نيشابور: نيشابور را ابر شهر دوره ساساني گفتهاند. اين شهر يكي از چهار شهر بزرگ خراسان و در برخي دورهها پايتخت ايران بوده است. كاوشهاي شهر قديم نيشابور در سالهاي 1935 تا 1947 م. بطور متناوب باستانشناسان امريكايي «موزه متروپوليتن» انجام دادند. آنگاه هيئت باستانشناسان ايراني در سال 1347 به سرپرستي سيف الله كامبخش فرد در دو محله شهر قديم «خرمك» و «لك لك آشيان» حفاري كرد و با فرستادن هيئتي به سرپرستي نگارنده در سالهاي 1367 و 1368 ش. كاوشهايي براي تعيين حريم تاريخي شهر قديم انجام داد. 6. شهر قديم ري: ري كه در كتاب اوستا از آن با نام «راگا» ياد شده، شهري است با سابقه تاريخي طولاني و ممتد. در دوره اسلامي خصوصاً سدههاي اوليّه ري با نام «محمدّيه» از اعتبار و رونق برخوردار بود. در سالهاي 35 ـ 1993 م. هنگامي كه باستانشناس مشهور «اريك اشميت» در چشمه علي شهر ري در پي ردپاي فرهنگ هزاره چهارم پ.م. بود. در نقاط مختلف شهر ري نيز كاوشهاي كوتاه مدتي انجام داد ولي متأسفانه گزارش اين مطالعات وي هرگز انتشار نيافت. در سال 1355 تا 1357 ش. نيز يك هيئت ايراني به سرپرستي يحيي كوثري و دكتر شهريار عدل مطالعات و كاوشهايي در دامنه كوه نقاره خانه انجام داد. 7. شهر سلطانيه: سلطانيه در 50 كيلومتري زنجان پايتخت سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) ايلخان مغول بود. به دستور او در سال 716 هجري شهر و گنبدي رفيع به ارتفاع 50 متر كه از بلندترين گنبدهاي اسلامي است احداث شد. در سالهاي 1355 تا 13357 هيئتي از باستانشناسان ايراني به سرپرستي سعيد گنجوي در تپه نور سلطانيه كه احتمالاً بخشي از محلات مسكوني شهر بوده، كاوشهايي انجام داد، اين برنامه را پس از انقلاب نيز باستانشناسان ايراني به سرپرستي علي اصغر ميرفتاح تداوم دادند و بخشهايي از ديوار و برجهاي ارگ سلطنتي را نيز از زير خاك بيرون آوردند. 8. شهر قديم جرجان: واژه «جرجان» كه معرّب گرگان است به شهري بزرگ و وسيع دوره ساساني و اسلامي به وسعت 1200 هكتار اطلاق ميشده كه بر اثر زلزله و حمله ويرانگر مغول بكلي منهدم و متروك گرديد و جاي خود را به گرگان داد. اين شهر تاريخي در نزديك شهرستان گنبد واقع شده و در فاصله سالهاي 1350 تا 1357 ش. باستانشناسان ايراني به سرپرستي محمد يوسف كياني بخشهايي از آن را كاوش كردند. 9. توس: توس امروزي همان تابران ادوار اسلامي است كه از شهرهاي معمور و آباد خراسان ـ تا قرن نهم هجري ـ بوده و شاهد حوادث بيشمار تاريخي. اين شهر بارها مورد هجوم اقوام گوناگون قرار گرفته است. از شهر قديم توس در حال حاضر جز حصار خشتي و چينهاي بيروني شهر و خرابههاي ارگ قديم و بناي موسوم به «هارونّيه» كه عدهاي آن را آرامگاه «امام محمد غزالي» پنداشتهاند، اثري بر جاي نمانده است. كاوشهاي بخشهايي از اين شهر را در سالهاي 69 ـ 1367 ش. باستانشناسان سازمان ميراث فرهنگي كشور به سرپرستي نگارنده انجام دادند. 10. مسجد جامع اصفهان: مسجد جامع اصفهان را در زمره نخستين مساجد اسلامي ايران دانستهاند و گفتهاند كه در سدههاي نخستين اسلامي مسجد بر روي آتشكده دوره ساساني بنياد گرفت. گمانه زني و لايه نگاري باستانشناختي، تداوم معماري و ساخت و سازها را از قرن سوم و چهارم تا به امروز در اين مسجد نشان داده است. كاوش اين مسجد را در سالهاي 1972 تا 1975 م. باستانشناسان ايتاليايي اعزامي از مؤسسه «ايزمئو» به سرپرستي «امبرتو شراتو» انجام دادند و بر اساس نتايج آن با در نظر گرفتن تداوم تاريخي مرمّت كردند. ديگر اماكن اسلامي كه در آنها مطالعات و كاوشهاي باستانشناسي انجام شده است، عبارتند از: مسجد جامع قزوين، مسجد جامع ساوه، مسجد جامع گلپايگان، مسجد جامع اردبيل، مجموعه شيخ صفي الدين اردبيلي در اردبيل، آرامگاه و خانقاه «با يزيده بسطامي» در بسطام شاهرود، ارك عليشاه تبريز، قلعه گبري شهر ري، مسجد جامع زوزن خراسان، ويرانههاي شهر ساساني و سدههاي نخستين اسلامي در درّه شهر استان ايلام. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 156 ـ 153
تاريخچه باستانشناسي در ايران از قرن نهم هـ. / پانزدهم م. به بعد، با انتشار سفرنامههاي سياحان و جهانگردان خارجي، ايران بعنوان يكي از كشورهاي باستاني با پيشينه فرهنگي كهن به جهانيان معرفي شد. «باروبارو»ي ايتاليايي يكي از نخستين كساني بود كه در سال 877 هـ. / 1472 م. از تخت جمشيد جايي كه در گزارش خود از آن با نام «چهل منار» ياد كرده بازديد نمود. تقريباً دو قرن بعد در عرص صفوي «پيترو دلاواله» جهانگرد ايتاليايي در سال 1032 هـ. / 1622 م.، پاي در تخت جمشيد گذاشت و كتيبههاي ميخي آنجا را نسخه برداري و براي مطالعه با خود به اروپا برد. «انگلبرت كمپفر» جهانگرد و پزشك آلماني در سال 1098 هـ. / 1685 م.، به تخت جمشيد آمد. او نخستين كسي است كه خطوط كتيبههاي هخامنشي را به ميخ تشبيه كرد و آنها را «خطوط ميخي» نامگذاري كرد و در سفرنامهاش آگاهيهاي بيشتري درباره اين محوطه باستاني به دست داد. چند سده پس از اين ديدارها و نسخه برداريها و مطالعات مقدماتي «گئورك ـ فريدريش گروتفند» محقق گمنام آلماني كه معلم تاريخ يونان باستان و زبان لاتين در دانشگاه «گوتينگن» بود، با آنكه هرگز به ايران سفر نكرده و زبان و خط قديم و جديد ايرانيان را نياموخته بود، در سال 1235 هـ. / 1837 م.، موفق به كشف رمز و قرائت خط ميخي باستان شد و به راز كتيبههاي هخامنشي دست يافت. به موازات اين كشف مهم و كمي بعد از آن يك نظامي انگليسي به نام «هنري راولينسن» كه براي آموزش و انتظام قواي نظامي ايران چند سالي را در استخدام حكومت قاجار بود و به خط و زبان فارسي تسلط كامل داشت و با سلاست بدان تكلم ميكرد بدون آگاهي از روش كار محقّق آلماني، از كتيبههاي هخامنشي «گنج نامه» همدان و «بيستون» كرمانشاه و كتيبههاي تخت جمشيد نسخه برداري كرد. مهمترين كار او نسخه برداري از كتيبه بيستون به سال 1252 هـ. / 1836 م.، و كشف رمز و قرائت اين سند گوياي تاريخ ايران بود. حاصل يافتههاي وي با تفاوتهاي اندك نتيجه مطالعات «گروتفند» آلماني را تأييد كرد. از آن پس كليد كشف رمز و قرائت خط ميخي فارسي باستان و ديگر انواع خطوط ميخي رايج در جهان باستان به دست آمد. نخستين كلنگ كاوشهاي باستانشناسي در ايران را «ويليام كنت لوفتوس» انگليسي در سالهاي 51 ـ 1849 م. در ويرانههاي شوش پايتخت باستاني عيلام بر زمين زد. اين تاريخ را ميتوان سر آغاز فعاليتهاي ميداني باستانشناسي در ايران دانست. توصيف او درباره اهميت اين محوطه وسيع باستاني توجه فرانسويان را به آثار ايران به طور اعم و به شهر باستاني شوش به طور اخص جلب كرد و آنان پيشدستي كرده و نظر مثبت شاه قاجار را براي صدور اجازه حفاري در شوش به دست آوردند. آنگاه يك مهندس معمار فرانسوي به نام «مارسل ديولافوا» براي تهيه مقدمات كاوشهاي باستانشناسي در شوش به سال 1883 م. / 1301 هـ. ق.، وارد ايران شد. سرانجام طي تشريفاتي كه ناصر الدين شاه در فرمان خود به «ظلّ السلطان» ـ حاكم وقت اصفهان و خوزستان ـ متذكر گرديد، كاوش فرانسويان در شوش رسماً در سال 1885 م. / 1303 هـ. ق آغاز شد و قريب 95 سال ادامه پيدا كرد. «ديولافوا» به همراه همسرش «ژان» و دو دستيار كار خود را در تپه آپاداناي شوش آغاز كرد. معمار فرانسوي بدون در نظر گرفتن مفاد قرار داد با دولت ايران وبا توسل به روشهاي غير قانوني، اشياء مكشوفه و حتي اجزاء معماري را كه جا به جايي آنها به صراحت در توافق نامه ايران منع شده بود، به موزه «لوور» پاريس منتقل كرد. دربار قاجار كه متوجه عهد شكني «ديولافوا» شده بود، رسماً در اين مورد به دولت فرانسه اعتراض كرد، امّا دولت فرانسه اين اعتراض را جدّي تلقي نكرد و فقط براي رفع كدورت از شاه ايران دعوت كرد تا براي بازديد از نمايشگاه اشياء مكشوفه در شوش به فرانسه سفر كند. اين سفر سومين و آخرين سفر شاه قاجار به اروپا و فرهنگستان، بود كه در سال 1307 هـ. ق / 1889 م. انجام شد. شاه از نمايشگاه اشياء شوش در پاريس بازديد كرد و تحت تأثير آن قرار گرفت و سرانجام از اعتراض خود صرف نظر كرد و مقدمات كار براي انعقاد قرار داد جديدي درباره كاوشهاي فرانسويان در شوش فراهم آمد. در سال 1312هـ. ق/1895 م.، قرار داد جديدي ميان دولت ايران و فرانسه در 8 فصل تدوين گرديد، امّا با كشته شدن ناصر الدين در ماه ذيعقده 1313 هـ. ق.، اين قرار داد هركز به مرحله اجرا درنيامد. فرانسويان كه به اهميت و ارزش تپههاي باستاني شوش پي برده بودند بار ديگر در عهد سلطنت مظفر الدين شاه قاجار قدم پيش نهاده و خواستار اجراي قرار داد منعقده شده مذكور گشتند. در سال 1315 هـ. ق. / 1898 م. به «ژاك دو مُرگان» زمين شناس و مهندس معدن كه در آن زمان سرگرم كاوش باستانشناسي در مصر بود، مأموريت داده شد تا براي اجراي قرار داد مورد بحث به ايران سفر كند. نخستين سفر وي با استقبال مقامات ايراني مواجه نگرديد و عبدالمجيد ميرزا، حاكم وقت خوزستان حاضر به همكاري با او نشد و در نتيجه كاوشهاي شوش دچار وقفه گرديد. تا آنكه ضمن مسافرت مظفر الدين شاه به فرانسه، مقامات فرانسوي فرصت را مغتنم دانسته و مسايل و مشكلات كار هيأت شوش را با وي در ميان گذاردند. شاه ايران وعده مساعدت داد و همين امر منجر به تحميل قرار داد جديد و غير منصفانهاي شد كه در سال 1318 ق. / 1900 م. ميان دولت ايران و فرانسه منعقد گرديد و در تاريخ باستانشناسي ايران به قرار داد «دمورگان» مشهور شده است. به موجب اين قرار داد نه تنها امتياز كاوشهاي شوش بلكه مطالعات و حفاريهاي باستانشناسي سراسر ايران به انحصار فرانسويان در آمد. «دمورگان» از پاييز سال 1897 م. تا تابستان 1911 م.، به مدت 15 سال سرپرستي هيأت كاوشهاي شوش و مطالعات و بررسيهاي ساير نقاط ايران را به عهده داشت. از اقدامات قابل ذكر و بيادماندي وي ايجاد بناي قلعه شوش در بلندترين نقطه تپه باستاني موسوم به «آكروپل» بود. پس از بركناري «دومرگان» از سرپرستي هيأت شوش، زمان كوتاهي «پرشيل» خط شناس معروف سرپرستي هيئت شوش را به عهده گرفت. بسياري از الواح و آجر نبشتهها و اسناد مكتوب مكشوفه از شوش را وي رمز گشايي و قرائت كرد. آنگاه نوبت به «رونالد دومكنم» كه نه باستانشناس بلكه مهندس معدن بود، رسيد. او به مدت طولاني يعني بيست و هفت سال در فاصله سالهاي 1291 تا 1317 ش. 1912 تا 1939 م. كاوشهاي شوش را هدايت كرد. معبد عيلامي «چغازنبيل» را نخستين بار وي بررسي و گمانه زني كرد. با آغاز جنگ جهاني دوم به مدت چند سال كاوشهاي شوش دچار وقفه گرديد. پس از خاتمه جنگ «رومن گيرشمن» كه از سالها پيش با سمت دستيار «ژرژكنتو» در تپه گيان نهاوند و نيز سرپرست كاوشهاي محوطه باستاني «سيلك كاشان» و شهر ساساني بيشاپور فارس، كار باستانشناسانه كرده بود، در سال 1325 ش. (1946 م.) به سرپرستي هيئت شوش منصوب شد و كار ديگر كاوشگران را در پايتخت باستاني عيلام پيگيري كرد. وي اولين سرپرست هيئت شوش بود كه به معني اخص كلمه باستانشناس بود؛ زيرا تمام سرپرستان پيش از او تخصصهاي ديگر داشتند. شهر پانزدهم عيلامي را كه از نخستين مراكز شهر نشيني در ايران به شمال ميرود، وي كاوش و خاكبرداري كرد. كاوشهاي وي در معبد «چغازنبيل» و شهر «دوراونتاشي»، در صفه هخامنشي، «مسجد سليمان» و محوطه پارتي «برده نشانده»، خوزستان و نيز جزيره خارك قابل توجه و ذكر است. با بازنشسته شدن «گيرشمن» در سال 1346 ش. (1967 م.) به مدت يك فصل سرپرستي هيئت شوش به عهده «پراستو» كشيش و خط شناس بود و آنگاه از سال 1347 تا سال 1357 ش. «ژان پرو» به منزله آخرين سرپرست فرانسوي هيأت شوش انجام وظيفه كرد و كشف الواح سنگي ياد بود بناي تالار آپادانا و مجسمه سنگي داريوش اوّل (حاوي كتيبههايي به خطوط ميخي عيلامي و هيروگليف) مربوط به دوره سرپرستي وي است. با آغاز انقلاب اسلامي ايران كاوشهاي فرانسويان در شوش كه تقريباً يك سده به طول انجاميد متوقف شد و قلعه تاريخي شوش كه مركز و پايگاه هيئت فرانسوي بود در اختيار اداره ميراث فرهنگي استان قرار گرفت. قرار داد موسوم به «قرار داد دومرگان» در سال 1306 ش. (1927 م.) از سوي دولت وقت ايران لغو گرديد. ولي توافق شد كه هيئت فرانسوي كار خود را صرفاً در شوش دنبال كند و فرانسويان متعهد شدند تا موزه و كتابخانهاي در تهران احداث نمايند به شرط آنكه رياست آن در سه دوره متوالي (هر دوره پانزده سال) بعهده يكي از اتباع فرانسه باشد. در پس آن «آندره گدار» معمار فرانسوي در سال 1308 ش. (1929 م.) جهت تهيه مقدمات احداث موزه ملي ايران (=موزه ايران باستان) و كتابخانه ملي در جوار آن، به ايران سفر كرد. وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه كار ساخت ساختمان را در دوم اريبهشت ماه 1313 ش. به «گدار» واگذار كرد. وي با الهام از عناصر و شيوههاي معماري دوره ساساني خصوصاً «طاق كسري» و «كاخ اردشير اوّل» (فيروز آباد فارس) به ياري معماران هنرمند ايراني، ساختمان موزه و كتابخانه را بنيان نهاد. عمليات ساختماني سه سال طول كشيد و در سال 1316 ش. موزه و كتابخانه، رسماً افتتاح و آغاز به كار كرد و عملاً جايگزين موزهاي شد كه در سال 1295 ش. (1335 ق.) با ابتكار و همت جمعي از دوستداران فرهنگ ايران و در رأس آنان «مرتضي قلي خان ممتاز الملك» افتتاح شده بود. اين موزه با گرد آوري مجموعهاي از اشياء پراكنده و ناهمگون با نام «موزه ملي» در عمارت قديم دارالفنون موجوديت يافته و از آن بايد به عنوان اولين موزه ايران ياد كرد. دو سال پس از تشكيل اين نخستين موزه، در سال 1297 ش. و در زمان وزارت «ابراهيم حكيمي، حكيم الملك» ادارهاي به نام «اداره عتيقات» زير نظر وزارت معارف تأسيس شد و «ايرج ميرزا» شاعر معروف به رياست آن منصوب شد. نخستين محل اين اداره در عمارت وزارت معارف در مجموعه دارالفنون واقع بود. پس از انتقال تشكيلات وزارت معارف از عمارت دارالفنون به عمارت مسعوديه در سال 1304 ش. «شعبه عتيقات» همراه با مجموعه كوچكي از اشياء تاريخي كه در اختيار داشت، در اتاقي كوچك از عمارت ياد شده استقرار يافت. اين شعبه از درآمد ناچيز حاصل از ارزيابي اشياء قديمي و پارهاي وجوه حاصله از اعانات منابع غير دولتي و بر اساس آيين نامه 29 مادهاي مصوّب 1303 ش. هيأت دولت، به كار خود ادامه داد. در سال 1309 ش. «محمد علي فروغي ـ ذكاء الملك» با هم فكري تني چند از صاحب نظران متن قانوني را تدارك ديد كه به «قانون عتيقات» مشهور است و هنوز هم به قوّت خود باقي است و اساس قوانين مربوط به ميراث فرهنگي ايران بشمار ميرود. اين قانون در همان سال پس از تصويب مجلس شوراي ملي (وقت) به مرحله اجرا در آمد و دو سال بعد، آيين نامه اجرايي آن تهيه و به تصويب هيئت دولت رسيد و جان تازهاي به كالبد «شعبه عتيقات» دميد كه پس از تجديد سازمان در سال 1308 ش. به نام «دايره تحقيقات» زير پوشش اداره كل معارف انجام وظيفه ميكرد. روند كار و لزوم گسترش سازماني اين تشكيلات موجب شد تا چندي بعد به ادارهاي مستقل تبديل شود و با عنوان «اداره كل عتيقات» زير نظر و سرپرستي «گدار» به امور محوطه بپردازد. از سال 1309 ش. يعني يك سال پس از ورود گدار به ايران تا تاسيس موزه ايران باستان در سال 1316 ش. «اداره كل عتيقات» كه از ادغام «موزه ملي» و «دايره عتيقات» شكل گرفته بود، زير نظر مستقيم «گدار» اداره ميشود. چند سالي هم شادروان «دكتر علي فرهمندي ـ عليم الملك ـ» رياست آن را به عهده داشت و مرحوم «محمد تقي مصطفوي» به عنوان عضو آن اداره كل و «سليمان سپهبدي» و «حيدر قلي شاملو» در پست بازرسان عتيقات انجام وظيفه ميكردند. محل اين اداره كل در همان ساختمان عمارت مسعوديه بود. دقيقاً معلوم نيست كه در چه زماني «اداره كل عتيقات» نخست به «اداره باستانشناسي» و سپس به «اداره كل باستانشناسي» تغيير نام داده است ولي شواهد حاكي از آن است كه اين تغيير نام كه منجر به متحول شدن اداره كل عتيقات نيز گرديد، در فاصله سالهاي 1314 تا 1316 ش. صورت گرفته است. «گدار» در خردادماه 1332 ش. از سوي دولت مطبوع خود بازنشسته شد ولي به نظر ميرسد كه تا سال 1339 ش. يعني هفت سال ديگر در ايران بود و در اين سال براي هميشه ايران را ترك گفت. پس از وي مرحوم «محمد تقي مصطفوي» كه سابقه طولاني در تشكيلات باستانشناسي ايران داشت و به همراه هيأتهاي خارجي كار كرده بود به جانشيني وي منصوب شد و تا سال 1337 ش. كه بازنشسته گرديد در رأس تشكيلات باستانشناسي قرار داشت. در اين دوره، همراه با فعاليت هيئتهاي باستانشناسان خارجي، تعدادي برنامه صحرايي باستانشناسي را باستانشناسان ايراني به شرح زير به مرحله اجراء درآوردند. 1ـ كاوش تپه «اسماعيل آباد» و «تپه موشلان» بين كرج و هشتگرد در سالهاي 38 ـ 1337 ش. به سرپرستي مهندس علي حاكمي؛ 2ـ ادامه كاوشهاي «پاسارگاد و تخت جمشيد» به سرپرستي علي سامي كه تا سال 1338 ش. دنبال گرديد؛ 3ـ كاوش و پي گردي «گنبد سلطانيه» در سال 1335 ش. توسط صادق صميمي و محمود علمي؛ 4ـ كاوش در «گرمابك» و «تماجان» و «اُمام» حوزه املش گيلان در سال 1335 به سرپرستي حبيب الله صمدي و محمود راد؛ 5ـ كاوش «تپه ميل» ورامين در سال 1334 به سرپرستي مهندس علي حاكمي؛ 6ـ كاوشهاي حوزه شهرستان «فسا»ي فارس در سالهاي 1338 و 1337 س. به سرپرستي فريدون توللي؛ 7ـ گمانه زني در «بيستون» كرمانشاه (محل كشف مجسمه مشهور به هركول) در سال 1337 ش. به سرپرستي مهندس علي حاكمي. ضمناً در زمان سرپرستي مرحوم مصطفوي چند موزه جديد در شهرستانها راه اندازي شد كه از آن ميان ميتوان از «موزه پارس» شيراز و موزههاي «قزوين» و «چهلستون» اصفهان نام برد. وزارت فرهنگ و هنر در خردادماه 1343 ش. با ادغام اداره كل باستانشناسي و موزه ايران باستان و كتابخانه ملّي و اداره كل هنرهاي زيباي كشور كه به امور هنرهاي سنتي و تجسمي و موسيقي ميپرداخت، شكل گرفت. اداره كل باستانشناسي با اداره فرهنگ عامه درهم ادغام شده و ادارهاي را تحت عنوان «اداره كل باستانشناسي و فرهنگ عامه» تشكيل دادند. اداره فرهنگ عامه از سال 1339 ش. با انتقال موزه مردمشناسي از ساختمان امير بهادر به كاخ ابيض (كاخ وزارت دربار قديم در جبهه جنوبي كاخ گلستان) تشكيل يافته و به كار مردمشناسي به معني عام آن و اعزام گروههايي به نقاط گوناگون كشور براي گرد آوري فرهنگ عامه و مردم نگاري، سرگرم بود. موزه ملي ايران (=ايران باستان) زير چتر اداره كل ديگري با نام «اداره كل موزهها و حفظ بناهاي تاريخي» قرار گرفت اين اداره كل به امور موزهها و ثبت و مرمّت بناهاي تاريخي ميپرداخت. ضمناً در همين ايام سازمان ملّي حفاظت آثار باستاني وظيفه مهم حفاظت و مرمت بناهاي تاريخي كشور را به عهده گرفت. بخشي از مسئوليت تعمير و بازسازي و احداث يادمانها و آرامگاههاي مشاهير و شعرا، ايران نيز به انجمني موسوم به «انجمن آثار ملّي» واگذار شد كه از سالها پيش با ياري گرفتن از منابع غير دولتي و گاه دولتي موجوديت داشت و پس از تأسيس وزارت فرهنگ و هنر، تحت پوشش آن وزارت خانه در آمد. در اين دوره يعني از سال 1343 تا 1351 ش. فعاليت هيئتهاي باستانشناسي و مردمشناسي، ايراني و خارجي رونق گرفت. موزههاي بزرگ و كوچك چندي در شهرستانها تأسيس شد. ضمناً پنجمين كنگره باستانشناسي و هنر ايران در فرودين ماه 1347 ش. در تهران و اصفهان و شيراز برگزار گرديد. در سال 1351 ش. اداره كلّ باستانشناسي و فرهنگ عامه، به دو مركز تحقيقاتي جداگانه تجزيه شد، يكي «مركز پژوهشها و كاوشهاي باستانشناسي و تاريخ هنر ايران» كه پس از مدتي به دليل طولاني بودن اسم آن، به «مركز باستانشناسي ايران» تغيير نام داد و ديگري «مركز مردم شناسي ايران». از تجزيه «اداره كلّ موزهها و حفظ بناهاي تاريخي» نيز دو اداره كلّ «موزهها» و «اداره كلّ حفاظت آثار باستاني و بناهاي تاريخي ايران» بوجود آمد و «موزه ايران باستان» بعنوان يك واحد مستقل با داشتن مدير، تحت نظارت و در جوار مركز باستانشناسي ايران كه محققان و باستانشناسان را تغذيه ميداد، باقي ماند. اين شكلِ سازماني و روند كار تا سال 1358 ش. و آغاز انقلاب اسلامي وجود داشت. از مهمترين رويدادهاي اين دوره در زمينه باستانشناسي، تشكيل مجمع سالانه كاوشها و پژوهشهاي باستانشناسي ـ سمپوزيوم باستانشناسي ـ را بايد ذكر كرد كه همه ساله در فصل پاييز، باستانشناسان ايراني و خارجي را كه يك فصل كار صحرايي در نقاط مختلف كشور انجام داده بودند، موظف ميساخت تا گزارش و نتايج كار خود را در مجمعي با حضور متخصصان و باستانشناسان عرضه كنند و يا مطالعات و پژوهشهاي جديد خود را ارائه نمايند. اين مجمع پنج سال متمادي تشكيل شد و گزارش سه مجمع آن به چند زبان چاپ و منتشر گرديد. در زمينه مردمشناسي نيز كنگره بزرگ مردمشناسي در سال 1365 در اصفهان تشكيل شد كه به جمعبندي كارها و تحقيقات انجام شده پرداخت. از اقدامات سودمند اين دوره لغو تقسيم اشياء مكشوفه و نويافته حاصل از كاوشهاي هيئتهاي خارجي بود كه تا آن وقت با استناد به قانون عتيقات و سنت موجود ساليان متمادي، دنبال ميشد. از سال 1352 ش. ديگر تقسيمي صورت نگرفت و هيئتها ناچار سهم خود را به موزه ملي ايران (موزه ايران باستان) اهدا ميكردند و چنانچه هيئتي از اين تصميم سر باز ميزد، براي انجام كاوش در آينده اجازه كار نمييافت. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به فعاليتهاي متخصصان و هيئتهاي خارجي در تمام زمينهها خصوصاً در حيطه باستانشناسي و مردمشناسي پايان داده شد و بار سنگين پژوهش و حفاظت، مرمت و معرفي آثار و مواريث فرهنگي كشور به عهده باستانشناسان، معماران و مردمشناسان و متخصصان ايراني واگذار شد و آنان نشان دادند، كه عاشقانه و صادقانه قادر به انجام وظايف و مسئوليتهاي خطير فرهنگي هستند. وزارت فرهنگ و هنر به وزارت فرهنگ تبديل شد و براي مدتي به عنوان واحدي مستقل در كنار وزارتخانه «علوم و آموزش عالي» ادامه حيات داد. قائم مقامي از سوي وزير علوم و آموزش عالي وقت مستقيماً وزارت فرهنگ را اداره ميكرد. چندي بعد با تصويب مجلس شوراي اسلامي واحدهايي از «وزارت فرهنگ» (فرهنگ و هنر سابق) از جمله تمام تشكيلات معاونت حفظ ميراث فرهنگي آن با وزارت علوم تلفيق شد و با نام «وزارت فرهنگ و آموزش عالي» به كار پرداخت. اداره كلّ حفاظت آثار باستاني ايران پس از چندي تغيير نام داد و عنوان دفتر آثار تاريخي به خود گرفت و سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ايران تا تشكيل سازمان ميراث فرهنگي كشور همچنان به حيات خود ادامه داد. از آنجا كه پس از انقلاب تعدادي از واحدهاي سازماني وزارت فرهنگ و هنر (سابق) خصوصاً واحدهاي اجرايي در شهرستانها به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتقل گرديده بود، اين امر موجب بروز ناهماهنگيهايي در امور مربوط به ميراث فرهنگي شد، در تاريخ دهم بهمن ماه 1364 ش. مجلس شوراي اسلامي به وزارت فرهنگ و آموزش عالي اجازه تشكيل سازماني با نام «سازمان ميراث فرهنگي كشور» را با تلفيق ادارات زير داد: مركز باستانشناسي ايران، اداره كلّ هنرهاي سنتي، مركز مردمشناسي ايران و موزه مردمشناسي، دفتر آثار تاريخي، موزه ملي ايران (=ايران باستان)، اداره حفظ ميراث فرهنگي شهرستانها، اداره كلّ موزهها، اداره كلّ بناهاي تاريخي، اداره كلّ كاخها، سازمان ملّي حفاظت آثار باستاني ايران. مركز باستانشناسي ايران با نام جديد خود (مديريت پژوهشهاي باستانشناسي و سپس پژوهشكده باستانشناسي) به فعاليت خود در زير پوشش سازمان ميراث فرهنگي ادامه داده است. بر اساس تصويب مجلس شوراي اسلامي، سازمان ميراثي فرهنگ كشور از تاريخ 1371 از وزارت فرهنگ و آموزش عالي جدا شد، و در حوضه تشكيلاتي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به انجام وظيفه ميپردازد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 161 ـ 156 بخش دوم: تاریخ هنر و معماری مقدمه كهن ترين مرحلهي زندگي بشر در ايران، چنانكه نوشته اند تمدن خاص عصر سنگ و مربوط به 12.000 تا 10.000 سال پيش است. اين مسأله نخستين بار از سوي پروفسور كارلتون.س.كون كه در سالهاي 1949-1951 در مأموريت دانشگاه فيلادلفيا در ايران كار ميكرد، با شناسايي غارهاي مسكوني نزديك بهشهر در مازندران به نامهاي غار كمربند و هوتو، به اثبات رسيد. همچنين در سال 1949 آثاري از انسان پيش از تاريخ از سوي پروفسور رومان گيرشمن فرانسوي در حفاري غاري در تنگ پبده در كوه هاي بختياري واقع در شمال شرقي شوشتر، به دست آمد. در غارهاي ديگر مانند غار شكارچيان در بيستون كرمانشاه و كنجي در خرم آباد و... آثار زيست و ابزار و سلاح هايي از سنگ ناصاف مربوط به دوران حجر يافت شد. در كنار اين ابزار سنگي، در غارهاي دره ميرملاس در لرستان براي نخستين بار با نقاشيهاي ديواري مربوط به اواخر دوره سنگ يعني در حدود 6 يا 7 هزار سال پيش روبه رو ميشويم. كاوشهاي تپه گنج دره در كرمانشاه نشان داده است كه در حدود 9000 سال پيش انسانهايي در آن ناحيه سكونت داشتهاند و مرحله غارنشيني و شكار حيوانات را گذرانيده و وارد مرحله شهرنشيني و كشت غلات و گله داري شده بودند. اما نخستين مرحله از اكتشاف هاي بزرگ از هنر ايران ماقبل تاريخ، از حفريات شوش در خوزستان به دست آمده است. آثاري همچون دشنههاي سنگي، ظروف سفالي، ديگهاي سنگي، مجسمه هاي كوچك گلي از حيوانات يافت شده است. علاوه بر شوش، در تپه گيان نزديك نهاوند، تپه سيلك نزديك كاشان، تورنگ تپه نزديك گرگان، تپه حصار نزديك دامغان، چشمه علي نزديك شهر ري و لرستان و آذربايجان، حفرياتي به عمل آمده و آثاري كشف شده كه همگي تأكيدي است بر تمدن كهن اين سرزمين. ساكنان اين تپههاي باستاني براي تهيه غذا، به دامپروري و كشاورزي روي آوردند و براي ابزاري كه مورد نياز بود، ابتدا از سنگ، سپس سفال و آنگاه از فلز وسايل زندگي خود را تأمين ميكردند. با توجه به يافتههاي باستاني، ميتوان گفت كه پيش از پيدايش خط نيز، ايران در زمينه پيشرفت صنايع تاريخ بلندي داشته است: ابزار سنگي و سلاحها و زينت آلات فلزي و اشياء سفالي كه از طبقات مختلف فلات ايران به دست آمده، نشانگر تمدن مردمان اين سامان در اعصار قديم است. حفريات تپههاي سيلك كاشان، حاوي گنجينه زيبايي از آثار سفالي خام و پخته و منقش است. و در برخي از طبقات اين تپه، كهنترين آثار دوره سنگ مانند تبرهاي سنگي تراشيده و صيقلي به دست آمده است. در كاوشهاي تپه حضار در دامغان، سفالينههاي منقوش متعلق به دو الي سه هزار سال پيش از ميلاد، و همچنين حفريات تپه گيان در نهاوند براي شناخت تاريخ تمدن عصر سنگ اين سرزمين بسيار مهم است. كاوشهاي اراضي ماهيدشت در كرمانشاه و حفريات ناحيه لرستان، بيشتر آثار برنز و مفرغين را معرفي ميكنند. اشيائي كه از مال امير (ايذه كنوني) در خوزستان به دست آمده، حفريات تورنگ تپه گرگان و كاوشهاي چراغعلي تپه رودبار (مارليك) و تخت سليمان و تپه حسنلو در آذربايجان غربي و تپه گودين در كنگاور و غيره، روشنيهاي قابل ملاحظه بر تاريخ هنر ايران افكندهاند. حفريات و خاك برداري در تخت جمشيد، نيز موجب كشف آثار گرانبهايي شد. اسناد تاريخي و آثار برجاي مانده از اشكانيان، معرف تمدن و صنايع اين سلسله است: باتوجه به نمونههايي از آثار و نقوشي كه در كوه بيستون، و معبد كنگاور و بناي كوه خواجه سيستان به دست آمده، ميتوان پايه معماري و نقاشي و زينت كاري اين دوره را تا حدودي درك كرد. همچنين آثار هنري بسياري از همين دوره، در اراضي ايذه كشف شده كه نشانگر پايه صنعتي دوره اشكانيان است. مجسمه برنزي بزرگ از يك مرد پارتي كه در موزه ملي ايران نگهداري ميشود، از همين دوره است. حفريات خرابههاي شهر بيشاپور در كازرون فارس و كشف آثار معماري و تزييني اين شهر و آثار حجاري طاق بستان كرمانشاه، بقاياي طاق كسرا در تيسفون و آتشكدهها و حجاريهاي نقش رستم، بهترين معرف مكتب صنعتي و معماري سلسله ساسانيان است. بناهاي اوايل دوره اسلامي و زمان سامانيان، غزنويان و سلجوقيان به عنوان بخش مهمي از بناهاي تاريخي ايران، حاوي نكات چشمگيري از معماري، شاهكارهاي فني، تزييني، گچبري و نقوش و كاشيكاري است. آثار دوره مغول، تيموريان و صفويه كه در سرتاسر ايران به يادگار مانده، بهترين شاهد پيشرفت و عظمت فكري و نيروي صنعتي و هنري ايرانيان در دوران اسلامي است. ايرانيان به خاطر روحيه ملي و موقعيت جغرافيايي خاص، همواره آزادمنش و اهل مدارا بودهاند. با وجود همين روحيه پس از اخذ و برخورد با عقايد و فنون و علوم ديگر ملتها، ميتوانستند با توجه بر پايه اصيل تمدن موجود در كشور آن را به صورتي والاتر از آنچه گرفتهاند، درآورند. ايران بارها براثر هجوم و غلبه بيگانگان چنان دستخوش ويراني شد كه ظاهراً امكان تجديد حيات در بخشهايي از آن هرگز متصور نبود؛ اما بارها، پس از چنين آزمايش تلخ، فرهنگ ايران از نو جان گرفت. نظري كلي به تاريخ نشان ميدهد كه اصالت ايراني در پرتو درخشندگي فرهنگ خاص خود، هربار به صورتي جوانتر و با نيرويي بيشتر راه خود را به جانب حياتي نو آغاز كرده است؛ اين واقعيت در سده چهارم قمري با نهضت سامانيان و در سده دهم و يازدهم قمري با نهضت صفوي به صورتي بارز تجلي يافته است. تاريخ تمدن و هنر در ايران به صورت مدون به 2500 سال پيش، يعني زمان هخامنشيان مربوط ميشود. البته بنيان تمدن و هنر هخامنشي بر پايه فرهنگي استوار بوده كه از چندين هزاره بيشتر در فلات ايران وجود داشته است. تاريخ تمدن، بعضي از ساكنان اوليه، از چهارهزاره پيش از ميلاد تجاوز ميكند. بعضي از اين اقوام در درجات بالاتر از تمدن و فرهنگ سير ميكردند و داراي تشكيلات دولتي و اجتماعي و خط بوده و آثار مدني و هنري معتبري از خود برجاي نهاده اند. از ميان اين اقوام ميتوان «ايلاميها» در جنوب غربي و «كاسيها» را نام برد. كاسيها در منطقه كوهستانهاي زاگرس لرستان كنوني زندگي ميكردند، ذوق و هنر آنها به ويژه درآثار مفرغي لرستان متجلي است. آثار هنري برجاي مانده از اقوام گوتيها و لولوبيها در كوهستانهاي مغرب ايران، در سينه كوه سنگي در سرپل ذهاب، يكي از كهنترين اثر حجاري ايران زمين است. سه نقش برجسته متعلق به هزاره سوم پيش از ميلاد در سينه كوه منسوب به پادشاه لولوبي وجود دارد كه صحنه پيروزي آنوباني ني را نشان ميدهد. نقش و نگار هنري كه در سنگتراشي اين نقوش كهن به كار رفته، بعدها در دوره هخامنشيان و در كتيبه معروف بيستون كرمانشاه تأثير نهاده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 243 ـ 242
فناوری ها 1- سفال هنر سفال سازي نزد باستانشناسان قدر و منزلت خاصي دارد، چه همين قطعههاي كوچك سفال كه به ظاهر ناچيز به نظر ميرسد، ما را به زمانه و زندگاني مردم آن روزگاران ميرساند. فن سفال سازي در ايران، از ابتداي تمدن تا به امروز ادامه يافته و در طي اين مدت تغييرات گوناگوني به خود ديده است. به نوشته گيرشمن، در حدود ده هزار سال پيش، كساني در كوهستانهاي بختياري ضمن پرداختن به شكار و تهيه خوراك، به ساخت ظروف سفالي نيز اشتغال داشتهاند. اين نظريه كه بيشتر باستانشناسان، آغاز صنعت سفال سازي را از ايران ميدانند، در خور توجه است. به نوشته پروفسور پوپ در كتاب بررسي هنر ايران «مداركي كه اخيراً به دست آمده قوياً موجب اثبات فرضيههاي چند سال اخير است مبني بر اين كه كشاورزي و شايد صنايع پيوسته به آن يعني: كوزهگري و صنعت سفال سازي و بافندگي از فلات ايران آغاز شده است». سير تكامل سفالگري در تپههاي باستاني، خيلي زود ساكنان اوليه را متوجه كرد كه ميتوانند از طريق سفال نيازهاي خود را برآورده كنند. سفال بهترين اثري است كه از جوامع اوليه برجاي مانده است، به ويژه در تمدنهاي فلات ايران، مراحل مختلف تمدني را به نام اين سفالها مشخص كردهاند: تمدنهاي شمال «سفال خاكستري» و تمدنهاي غربي «سفال نخودي» و دوره تمدن ايلام «سفال منقوش». نخست به درون ظرف اهميت داده ميشد، ولي بعدها، در سفالينههاي نقشدار تزيينات به جدار بيروني ظرف نقش بست. بيشتر اين ظروف به شكل كاسه، كوزههاي پايه دار، ليوان و ظروف شبيه به مجسمه حيوانات است. اختراع چرخ كوزه گري در هزاره چهارم در ايران، دگرگوني بزرگي در صنعت سفال سازي پديد آورد. اشياي سفالينه مكشوفه از سيلك و محوطه هاي باستاني جنوب شوش، جغاميش و تل باكون در تخت جمشيد حاكي از ساخت سفال با چرخ است. در همين دوره تحولي نيز در ترسيم نقوش پيدا شد: نخست با نقوش هندسي و تزييني بدنه ظروف را آرايش كردند و پس از مدتي نقش حيوانات معمول شد و زماني بعد هنرمندان براي بيان اعتقادات و گاه وضعيت محيط و زندگي، موضوع خاصي را به كار ميبردند، بيشتر خصايص زندگي اعم از مذهبي، اخلاقي و هنري را با نقش بر سفال مينشاندند. از اكتشافات تپه سيلك، تپه حصار، تپه گيان در نهاوند و ديگر تپههاي باستاني، چنين بر ميآيد كه از هزاره پنجم قبل از ميلاد، ساكنان اين نواحي به ساختن ظروف سفالين منقوش مي پرداختند. هنرمند سفالگر پيش از تاريخ ايران با نقاشي روي سفالينه ها گويي شعر ميسرود. سفالگر نقاش با استفاده از عناصر بصري ساده، اشياء و حيوانات و انسان را مينماياند، مثلاً خطوط مواج موازي در درون يك دايره و مستطيل، نشاندهنده آب است و مثلثي كه سطح آن چهارخانه بندي شد، نشانگر كوه يا مربعي كه با خطوط افقي و عمودي تقسيم و خطوط مواج در آن ترسيم شده، احتمالاً نشانه زمين زراعتي است. جانوران منقوش روي ظروف عمدتاً عبارتنداز: بز، قوچ، گوزن، گاو، پرندگان و غيره. اما برخلاف نقاشي غارها در اينجا شكل واقعي حيوان مورد توجه نبوده، بلكه طرح خلاصه و اغراق شده آن مطرح است. زيرا كه آرايش سفالينه در كار سفالگر اهميت بيشتر دارد: او به دلخواه، شكل طبيعي را به شكل تجريدي تبديل ميكند تا بدين ترتيب مقاصد تزييني خود را برآورده سازد. در اين دوره بدنه سفال لطيف و درخشان شد و در تمام تپهها و دهكدههاي باستاني كم و بيش اين مراحل طي شده است. ميتوان گفت كه اين مراحل به دوره تمدني بستگي داشته است. مثلاً زماني كه سفالها خشن و ناصاف بود، خانههاي مردم نيز از گل و چينه ساخته شده بود، اما در مرحلهاي كه سفالها نازك و صيقل دار شد، خانهها نيز با خشت و آجر ساخته شدهاند. در ميان ظروف دوره هخامنشيان تعدادي مجسمه سفالي هست؛ اين مجسمهها، از مجسمههاي طلايي كه بيشتر به شكل شيرند، تقليد شدهاند. به اين نوع ظروف سفالي، ظروف «ريتون» ميگويند. در دوره اشكانيان به سبب توجه خاص به ظروف زرين و سيمين، ساخت ظروف سفاليني رو به كاهش نهاد. از ويژگيهاي سفال گري اين زمان، بايد به لعاب ظروف اشاره كرد. رنگ اين لعابها سبز روشن تا آبي فيروزهاي رنگ بود. اشياء باقي مانده از اين دوره، شامل خمرههاي بزرگ براي انبار آذوقه، تابوتهاي سفالي با نقش انسان و ظروف گلدان شكل و قمقمههايي كه با لعاب تزيين شدهاند. در دوره ساسانيان با اينكه هنر- صنعت و معماري روبه كمال گذاشت، ولي صنعت سفال سازي پيشرفت چنداني نداشت. شايد اين گونه تزيينات ساده ظروف بدون لعاب، پايهاي شد براي به وجود آمدن ظروف با نقش افزوده (باربوتين) اوايل دوره اسلامي. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 245 ـ 243
2- شيشه شايد بتوان نخستين مرحله شيشهسازي را در ايران به دوره ايلاميها نسبت داد. در كاوشهاي معبد چغازنبيل تعداد بسياري لولههاي مجوف شيشهاي به دست آمده كه به صورت مورب درون چهارچوبهاي پنجرهاي معبد، كنار يكديگر قرار داده ميشدند. گذشته از اين آثار، در اينجا قطعه هايي از لعاب شيشه مخصوص ترصيع در كاشيهاي لعابدار، مهرههاي بدل چيني كه برخي از آنها با لعاب شيشه ساخته شده بودند به دست آمد. وجود مهره هاي بدلي چيني و كاشيهاي لعاب دار و مهرههاي شيشهاي از محوطه باستاني مختلف ايران چون شوش، زيويه، حسنلو و... نشان ميدهد كه ساخت چنين اشيايي در دوره هخامنشي نيز تداوم و توسعه داشته است. با آغاز حكومت هخامنشي در نيمههاي هزاره اول (550 پيش از ميلاد) هنر ساخت اشياي شيشهاي از نظر طرح و نقش وارد مرحله نويني شد. ظاهراً با آغاز پادشاهي اشكانيان در ايران و نزاعهاي اين سلسله با حكومت سلوكي، هنر شيشهگري با ركورد روبه رو شد. وجود تعدادي ظرف شيشهاي از محوطههاي باستاني پارت به ويژه در «نسا» نخستين پايتخت اشكانيان، حكايت از تداوم اين صنعت در دوره اشكاني دارد. دوره ساساني را ميتوان اوج هنر آبگينه سازي ايران پيش از اسلام دانست، كشف اشياي فراوان شيشهاي در اشكال مختلف و كاربردهاي گوناگون از محوطههاي باستاني گواهي بر اين مدعاست. مهمترين نوع تزيين ظروف در اين دوره، تراش به اشكال گوناگون، به ويژه تراش لانه زنبوري است كه به صورت گسترده بر روي پيالههاي نيم كروي و ظروف ديگر انجام ميشده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 245
3- مُهر با پيشرفت مدنيت در مواردي همچون خانه سازي، اهلي كردن حيوانات، فعاليتهاي كشاورزي، صنعت سفال سازي، كوزهگري، تهيه دوكهاي سنگي و گلي براي نخ ريسي و پارچه بافي و ساختن ابزار مختلف حتي لوازم زينتي و آرايش از انواع سنگها، ساخت مهر نيز براي گسترش بازرگاني ارتباط ميان اقوام و ملت ها رواج يافت. ضروري بود كه محتويات خمره با يك عدل بار را تضمين و مراقبت كنند تا مال التجاره دست نخورده در مقصد تسليم شود. براي تشخيص مالكيت، از مهر استفاده ميكرند. روي كلوخهاي از گل رس علامت گذاري ميشد و آن را در دهانه خمره جاي ميدادند و يا به طنابي ميبستند. پيش از اختراع خط، از نيمههاي هزاره چهارم پيش از ميلاد، انسان با حكاكي تصاوير بر روي مهر مقصود خود را تفهيم ميكرده است. پس از اختراع خط، اين پيامها، شامل تصاوير و خط، بر مهرها حكاكي ميشد. جنس ابتداييترين مهرها از گل پخته، سنگ گچ، سنگ آهن، مرمر، عاج و استخوان، شيشه، فلز و احتمالاً گوش ماهي بوده است. مهرهاي اوليه معمولاً داراي يك سوراخ بودند كه به عنوان آويز در گردن بند يا دستبند و به احتمال قوي براي طلسم نيز به كار ميرفتند. يكي از زيباترين مهرها، مهرهاي استوانهاي يا سيلندري بوده است. كاربرد مهرهاي استوانهاي، همان كاربرد مهرهاي مسطح و عادي است كه براي ثبت معاملات تجاري و فرمان ها و اسناد مالي، امضاء و جنبههاي ديني و اساطير به صورت طلسم براي مهر و موم و غيره به كار ميرفت. به مرور نقوش مانند ديگر هنرها و دانشها راه تكامل پيمود و به درجهاي از كمال رسيد. كهنترين مهرهاي عادي و مسطح در تپه سيلك كاشان به دست آمده و نخستين نمونههاي مهرهاي استوانهاي نيز در شوش كشف شده است. جنس اين مهرها از سنگ مرمر و سنگ آهك به رنگهاي گوناگون است. اين مهرها به طور كلي، بهترين مأخذ از فرهنگ و هنر و شيوه زندگي مردم زمان است. نقوش بيشتر اين مهرها، نمايانگر صنايع و فرآوردههاي كشاورزي و نقش انسانها در اينگونه فعاليتهاست. نمايش كانال نهر آب، دليل استفاده از نظام آبياري است. ذخيره غلات و انبارهايي براي نگهداري فرآورده هاي گندم، خود نمونهاي از معماري زمان را به ما نشان مي دهد. از صحنههاي ريسندگي و بافندگي ميتوان نتيجه گرفت كه احتمالاً براي تن پوش ديگر از پوست استفاده نميكردهاند. بيشتر اين مهرها به ويژه مهرهاي استوانهاي براي دانش پژوهان تاريخ ايران باستان، بهترين راهنما و گنجينه بيهمتا از اطلاعات و دانشهاي مردم اين سرزمين است. جنس مهرهاي استوانه كه از شوش و در منطقه چغازنبيل كشف شده، علاوه بر شيشهاي، اغلب از قير طبيعي سياه است. در اين دوره، نوع ديگر از مهرهاي حلقهاي در لرستان به دست آمده، كه شبيه به يك حلقه نواري است و از مفرغ ساخته شده است. در دوره مادها و كاسيها، صحنههاي مهر سادهتر و اغلب نوشته دارند. در دوره هخامنشيان، مهرها را از سنگهاي قيمتي ميساختند؛ همچون يشم، لعل، لاجورد، ياقوت و سيم و زر. در اين دوره بيشتر آثار منقوش بر روي مهرها صحنههايي از شكارگاهها يا جدال با حيوانات و تصوير شاهان اين دوره است. «مهر داريوش»، يكي از مهمترين مهرهايي است كه از دوره هخامنشي در دست است، اينك در موزه بريتانيا نگهداري ميشود. بر روي اين مهر استوانهاي شكل داريوش شاه نقش شده كه بر گردونه ايستاده است: گردونه را دو اسب ميكشند و شاه در كار شكار شير است. در بالاي اين نقش شكار، نيم تنه «فروهر» منقوش است. در قسمت پايين مهر، زير پاي اسبها، لاشه يك شير افتاده است و در پشت گردونه درخت خرمايي هست و نام داريوش به خط ميخي پارسي، بابلي و ايلامي نقر شده است. در بيشتر مهرهاي اين دوره، شاه به عنوان يك «حاكم مطلق» تصوير شده است. اين مهرها بيشتر براي مقاصد اداري كابرد داشته است. در مهرهاي سنگي نسبتاً بزرگ در هر دو سر مهر اغلب با ورقههايي از طلا پوشيده شده است. در دوره اشكانيان، نقوش مهرها بيشتر جانوران سمبليك را نشان ميدهد. در برخي مهرهاي اين دوره، تصوير بزرگان به صورت تمام قد يا نيم تنه است، اغلب نيم كره يا بيضي شكلند و كمتر از مهرهاي استوانهاي استفاده ميشده است. بر مهرهاي ساساني نقوش بسياري ديده ميشود كه بيشتر نقوش جانوران و جانوران تركيبي يا نمادهاي ساساني به گونههاي مختلف مانند نقش خداي مهر و آناهيتا، آتشدان مقدس يا نوشته و خط يا نام شهرياران روزگار. در اين دوره از مهرهايي به شكل انگشتري هم استفاده ميكردهاند. سطح مهرها مقعر يا محدب و بيشتر از جنس عقيق قرمز بود. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 246 ـ 245
4- هنر فلزكاري تمدن دره نيل و دره سند سهم چشمگيري در فرهنگ و تمدن جهان داشته است، اما آغاز فلزكاري (=متالوژيك) در اين تمدنها بسيار ديرتر از فلات ايران بوده است. تا هزاره پنجم پيش از ميلاد، ايران دوران سنگ را طي ميكرد، ولي در همين زمان «مس» نيز شناخته بود: قطعههاي مس را حرارت ميدادند و با كوبيدن آن شكلهاي محدودي به آن داده ميشد، يعني از طريق چكشه كردن مس، چاقو، سنجاق ميساختند. آغاز دوران مفرغ در ايران، هزاره سوم پيش از ميلاد است. در تپه حسنلو نمونههايي از قالبهاي سنگي به دست آمده كه فلز ذوب شده را در اين قالبها ميريختهاند و به آن شكل ميدادهاند. اشياء كشف شده نشان ميدهد كه در دوره ايلاميها، فلز همچون يك كالاي اقتصادي محسوب ميشده است. در اغلب الواح مكشوفه، شرح وضع بازرگاني روشن شده است. در اين زمان گروههايي دوره گرد كارشان فلز كار ميبود، بيشتر در نواحي غرب ايران و دامنههاي زاگرس ميگشتند و به آناتولي (تركيه امروز) سفر ميكردند. در هزاره دوم پيش از ميلاد، آهن شناخته شد و گفته ميشود كه طلا بسيار زودتر از مس شناخته شد، به ويژه در ايران، ذرات طلا از آبهاي روان رودخانه ها به دست آمد. از ميان اين آثار فلزي، مهمتر از همه مفرغهاي لرستان است كه قدمت آنها به سه هزار سال پيش از ميلاد ميرسد، اين آثار كه اينك در موزههاي جهان پراكنده است، آثاري است رمزي، هرچند غالب اين آثار براي رفع نيازمنديهاي روزمره ساخته ميشده است، ولي فرم اين آثار نزديك به طبيعت نيست، بلكه نشاني است از طبيعت، و گاه نيز نشانهاي از عقايد مذهبي قومي كه شايد در دامنه جبال زاگرس ميزيستهاند، اين مفرغها، بسيار متنوعاند و شامل زيورها، انگشتري و حلقهها، دستبندها با اشكال جانوري و سنجاقها با سر مدور، لوحهها كمربندها، تيردانها و آبخوري كاسه، ليوان، جام مجسمههاي جانوران و موجودات خيالي و اشيائي شبيه به عَلم يا بُت و دهانههاي اسبها – به شكل بزكوهي و اسب شير. منطقه اشياء برنزي لرستان از جنوب آذربايجان غربي تا شوش پراكنده است. همزمان با اين اشياء مفرغي، كارهاي فلزي تپه مارليك به ويژه جام معروف طلايي آن و همچنين جامهاي طلايي حسنلو و جام طلاي كلاردشت و اشياء فلزي و طلايي تپه زيويه كردستان از شاهكارهاي هنري ايران به شمار ميآيند. اين اشياء كشف شده، علاوه بر هنر فلزكاري، از حيث نقش و نگارها نيز بيانگر داستانها و مضامين اساطيري آن زمانند. فلزكاري در دوره هخامنشيان بسيار مورد توجه بوده است: داريوش نخستين پادشاهي است كه به ضرب سكه فلزي پرداخت. هنر فلزكاري اين دوره، حتي بر حجاريهاي تخت جمشيد نيز تأثير نهاده است، زيرا در پارهاي از نقوش برجسته تخت جمشيد، جامهاي زريني در دست آورندگان هداياست، كه بخوبي اين تأثير را نشان ميدهد. آنچه از فلزكاري و جواهرسازي هخامنشي تا كنون به دست آمده، ميتوان نمونه آورد ظروف دستهداري كه مجسمه جانوري در بالاي دسته ظرف قرار گرفته يا دسته جامهايي كه به شكل بز كوهي بالدار ساخته شده است. جامهاي شبيه شاخ جانور و ريتون شكل از طلا و نقره كه به سر حيوان منتهي ميشوند. اشياء تزييني، همچون دستبند، انگشتر، سينه ريز، سنجاق، گوشواره، بازوبند و غيره، انواع سلاحها و وسايل جنگي مانند سپر، جوشن، ساق سبز، كلاه خود، شمشير، غلاف شمشير، نيزه، خنجر، تبر و مال بند اسب و غيره. در اين دوره در هنر جواهرسازي، نشاندن سنگهاي گرانبها بر فلزات معمول بوده است و ميتوان گفت نوعي ميناسازي رايج بوده است. از اشياء سيمين دوره اشكاني جز اندكي در دست نيست، اما ساخت آثار مفرغي در اين دوره پيشرفت داشته، چندانكه به سوريه، عربستان و فنقيه هم صادر ميشده است. در سال 1934م. آگاهيهاي تازهاي از هنر اين دوره به دست آمد: مجسمههاي مفرغي و نيمه شكسته در گورهاي شمي در نزديك مال امير در جنوب ايران در استان خوزستان. يكي از اين مجسمهها تقريباً كامل مانده و احتمالاً بايد مجسمه يكي از فرماندهان آن روزگار باشد. اين مجسمه جامه ايراني بر تن دارد و حالت او تمام رخ است. از دوره ساسانيان، آثار هنري فلزي متنوعي به دست آمده كه نشانگر مهارت و سليقه خاص هنرمندان اين عصر است. مضمون تصويري ظروف به ويژه بشقابهاي نقرهاي اين زمان بيشتر صحنههاي شكار، تاجگذاري، انجام تشريفات مذهبي، گلها و پرندگان، مجالس ضيافت و خنياگران و رامشگران است. علاوه بر ظروف لب تخت، كاسه و پياله، تنگ، گلدان، مجسمه جانوران و لوازم تزييني از ورقه نقره ساخته ميشده است. نقوش برجسته و زراندوده بر روي بدنه اين اشياء خودنمايي ميكنند. بجز ظروف نقرهاي، ظرفهاي برنجي و مفرغي فراواني با همان نقوش و ريزهكاريها و سكه ها و مهرهاي ديگر به يادگار مانده است. ميتوان گفت ظروف فلزي دوره ساساني به ويژه نقرهاي، از عاليترين نمونههاي فلزكاري خاورميانه است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 247 ـ 246
معماری 1- مقدمه برخي از باستانشناسان به استناد پايههاي چندي كه در تپه موسيان، در حدود 150 كيلومتري شمال غرب شوش، پيدا شد، عقيده دارند كه «ستون» از شش هزار سال پيش در معماري ايران شناخته بوده است، ولي مهمترين بنايي كه تا كنون در ايران شناخته شده و تالارهاي بزرگ آن ستوندار بوده، دژ حسنلو واقع در جنوب درياچه اروميه در نزديك شهر نقده است. همچنان كه معبد ايلامي در هزاره دوم پيش از ميلاد , نموداري از چگونگي يك بناي مهم است. دژ حسنلو هم بناي استواري بوده است از تالارها و اتاقها و دهليزها و حياط و ستون و جزرها، منطبق بر اصول معماري با سنگ، گچ و آجر و خشت كه در سده نهم پيش از ميلاد بنياد شده و در شمار پيشرفتهترين معماريهاي آن روزگار محسوب ميگردد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 248
2- هزاره اول پیش از میلاد الف) مادها پس از دژ حسنلو، براي بررسي ساختمانهاي ستوندار در ايران بايد به سراغ دخمههاي حفر شده در دل كوه رفت كه تعدادي از آنها متعلق به دوره مادهاست. مادها (حكومت: اواخر قرن هشتم پيش از ميلاد) با شيوه ساختمان سازيهاي عظيم آشنا بودند، و در اين روزگار، استفاده از ستون در معماري معمول شد. يكي از ويژگيهاي دخمههاي سنگي، ايوان طاقدار و ستونهايي است كه در دهانه دخمهها ديده ميشود. با آنكه اين دخمهها در سنگ كوه تراشيده شده است، اما بارزترين مدرك براي شناخت معماري چوبي در كشور ما محسوب ميشود. زيرا با آنكه بناهاي چوبي آن زمان به روزگار ما نرسيده، اما همه ريزه كاريهاي ساختمانهايي كه در آنها از الوارهاي چوبي تراشيده استفاده ميشد، به دقت در اين دخمهها، با تراش در سنگ نمايش داده شده است. در بيشتر اين دخمه ها علاوه بر حجاري همه دخمهها در سينه كوه، نقش برجستگيهايي هم از صحنههاي نيايش ديده ميشود. مهمترين اين آثار عبارتنداز: دخمه دآو دختر در ممسني فارس، دخمه فقرگاه يا فخرگاه در نزديكي مهاباد، دخمه فرهاد و شيرين در صحنه كرمانشاه و دخمه هاي اسحاق وند و سكاوند در نزديكي هرسين در كرمانشاه و دخمه قيزقپان در خاك عراق و همچنين دخمه دكان داوود در نزديكي سر پل ذهاب در استان كرمانشاه. علاوه بر دخمههاي سنگي بايد به گفته هردودت، مورخ يوناني سده پنجم پيش از ميلاد هم اشارهاي كرد: «درهگمتانه پايتخت ماد، اصول شهرسازي رعايت شده و در اين شهر كاخ شاهي به وضعي عجيب و مستحكم به صورت هفت قلعه ساخته شده كه هر قلعه درون قلعه ديگر قرار گرفته بود و كنگرههاي هفتگانه از بيرون به درون قلعهها به ترتيب سفيد، سياه، ارغواني، آبي، سرخ، نارنجي، سيمين و زرين بود و كاخي بس بلند مخصوص پادشاه و خزانه سلطنتي در آخرين قلعه دروني برپا بود...» به احتمال بسيار، باروهاي هفتگانه و هفت رنگ هگمتانه، به شيوهاي نمادين و مرموز، نشانهاي از آسمان و هفت اختر گردان بوده است. در استان همدان و در نزديكي شهرستان ملاير در يك حفاري علمي در تپه نوشيجان، در سال 1346ش. نمونهاي از معماري جالب توجه زمان ماد كشف شد كه آثار ساختماني اين تپه شامل آتشگاه، تالار ستون دار، معبد مركزي، اتاقها و انبارها، تونل و حصار دژ نيز هست. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 250 ـ 248
ب) هخامنشيان عاليترين نمونه هنري هخامنشيان در تاريخ هنر اين سرزمين، همانا معماري شگفت آور اين دوره است. هنرمندان بزرگ دوره هخامنشي در مراكز حكومت و پايتختها مانند پاسارگاد، شوش، همدان و تخت جمشيد كاخهاي بزرگ و زيبايي بنا كردهاند كه پس از گذشت 25 قرن هنوز بقاياي آنها محكم و استوار برجاي مانده است. ستونها و سرستونهاي باقي مانده از دوره هخامنشي نمونه آشكاري است از هنر معماري و حجاري در اين دوره. سرستونها غالباً به شكل مجسمه شير، اسب، گاو و عقاب و جانوران تركيبي مانند سر انسان، تن گاو و بال عقاب و گوش گاو است. شيارهاي ستونها، بلندي و زيبايي چشمگيري به آنها ميبخشند. مهمترين آثار ساختماني اين دوران، شامل كاخها، آرامگاهها و آتشگاههاست. مجموعه كاخهاي پاسارگاد به سال 550 پيش از ميلاد به دستور كوروش احداث شد. اين كاخها به نامهاي كاخ پذيرايي يا بارعام، كاخ اختصاصي و كاخ شرقي مشهورند و هر يك با ابعادي وسيع و برسكويي سنگي بنا شدهاند. كاخ شرقي كه به نام «دروازه پاسارگاد» نيز ناميده ميشود، داراي تالار مركزي است و هشت ستون مرتفع در دو رديف، سقف چوبي آن را نگاه ميداشته است. از درگاه شمال شرقي اين كاخ، تنها يك جرز يا پايه سنگي باقي مانده كه بر آن نقش برجسته معروف «انسان چهار بال» حجاري شده است. شايد اين نقش كهن ترين اثر حجاري در اثر مرور زمان و تأثير عوامل طبيعي، ظرافت و تجسم و برجستگي اوليه خود را از دست داده و از آن همه تزيينات و گل و حاشيه و ريزه كاريها كه بر جامه و بال و تاج كار شده، جز شبهي پيش نمانده است. آدمي كه دستهاي او به حال نياز و دعا بلند است و دسته چوبي، شايد «برسم»، به دست دارد؛ بر تارك سر او چيزي شبيه به شاخ ديده ميشود و در روي آن سه گل مخروطي شكل شبيه به تاج نمايان است. اينها بيشتر از نشانههاي مصري تركيب يافتهاند. برخي از مورخان اين نقش برجسته را از آن كوروش كبير ميدانند. پس از پاسارگاد، زيباترين آثار حجاري هخامنشيان را در بيستون كرمانشاه ميتوان ديد. در زماني كه پاسارگاد نخستين پايتخت هخامنشيان همچنان آباد بود، داريوش هخامنشي تصميم گرفت شوش را پايتخت خود قرار دهد و در آنجا دست به كار ساخت كاخ شاهي شد. با توجه به اقليم اين منطقه، بيشتر مصالح ساختماني آن از خشت و آجر تهيه شده است. بنابر لوحهاي كه از گفتههاي خود داريوش در شوش كشف شده، در بناي قصر او هنرمندان بابلي، مادي، ليدي و مصري خدمت ميكردهاند و مصالح ساختماني از فواصل دوردست به شوش آورده ميشده است. در عمليات حفاري، تعداد زيادي آجرهاي لعابدار كشف شده كه بيشتر به كاخ آپاداناي شوش مربوط است. با اين آجرهاي لعابدار رنگين ديوارها را به صورت «پانل» تزيين ميكردند. نقوش اين آجرهاي لعابدار يا كاشي عبارتند از: سربازان جاويدان يا نگهبانان شوش در لباسهاي رنگين و درخشان، و مجموعه اي از جانوران مثل رديف شيرها، گاوها، اسبها و جانوران تركيبي كه از تالار آپادانا به دست آمدهاند. مجموعه كاخهاي صُفه تخت جمشيد در زمان داريوش هخامنشي در مجاور و دامنه كوه رحمت در منطقه فارس بنا نهاده شد. تخت جمشيد يا به گفته يونانيان «پرسپوليس» يكي از بزرگترين و وسيع ترين بناهايي است كه در سراسر معماري آن، نوآوري و «ابداع» ديده ميشود. در تكميل اين بناي عظيم بيشتر شاهان هخامنشي پس از داريوش به گونهاي دخالت داشته اند. كاوشها و خاكبرداري تخت جمشيد كه ازسال 1887م. آغاز شد، بقاياي چندين كاخ در اين صُفه عظيم به دست آمد: كاخ آپادانا يا كاخ بارعام كه مخصوص پذيرايي ميهمانان بوده است. الواح طلا و نقره مكشوف در گوشههاي تالار اين كاخ، نشان ميدهد كه سازنده اين كاخ داريوش اول است. كاخ صدستون كه به شكل مربع در بخش شمالي تخت جمشيد واقع شده و داراي صد ستون بوده است. كاخ سه دروازه يا اتاق شورا كه سه درگاه بزرگ داشت و اكنون در وسط صفه تخت جمشيد جاي دارد. كاخ تچر يا كاخ زمستاني داريوش، از زيباترين، محكمترين كاخهاي تخت جمشيد است. برخلاف ساختمانهاي ديگر تخت جمشيد كاخ تچر رو به جنوب است. كاخ هديش يا كاخ خشايارشاه، داراي يك تالار مركزي مربع با 36 ستون و يك ايوان ستوندار با دو رديف شش ستوني در مقابل آن. از آنجا كه ساقه ستونها از چوب بوده، از ميان رفته و فقط ته ستونها باقي مانده است. كاخ خزانه، كه به شكل مربع مستطيل است و چند تالار ستوندار دارد و سقف آن بر ستونهاي چوبي قرار داشته است. اين كاخ در جنوب شرقي صفه ساخته شده است. در صفه تخت جمشيد علاوه بر كاخ ها، مجموعه ساختمان هاي ديگري با نامهاي سربازخانه، ساخلو و تعداد بسياري اتاق در كنار هم قرار گرفته كه احتمالاً براي محافظان و نگهداري اشياء بوده است. طول و عرض اين صفه عظيم 300×450 متر است و ارتفاع آن در همه نقاط يكسان نيست. در برخي جاها هشت متر و در بلندترين جا هجده متر از كف اختلاف دارد. در اطراف تختگاه يك ديوار، از جنس سنگ آهك، برج و بارو كشيده شده بود كه با كمال دقت تراشيده و روي هم قرار داده بودند. براي ميان اين تخته سنگها از «ملات» استفاده نشده است و با قطعههايي از آهن به يكديگر متصل شدهاند. براي رفتن به روي تختگاه يا صفه تخت جمشيد بايد از پلههاي بسيار بالا رفت: حدود 110 پله در دو رديف موازي هم بلندي هر رديف نزديك به سي سانتيمتر است با پهناي عريضي بدين سبب رفت و آمد بسيار آسان صورت ميگرفته است. يكي از زيباييهاي تخت جمشيد، نقش برجستههاي آنجاست. در اين پايتخت تشريفاتي و جايگاه ديدارهاي رسمي يا محل برگزاري جشن نوروزگان، هنرهاي مصور باشكوهي نقش زده شده است. در مناظر نقش شده، هرگز از جنگ و پيروزي تصويري در ميان نيست، بلكه نقش برجستهها، نمايشگر فرمانبرداري همه اقوام ايراني است. در حجاري تخت جمشيد نقشهاي سواره و زن ديده نميشود. نمايندگان ملل مختلف، بهترين محصول ايالت خود را براي شاه هديه ميآوردند. در چهرهها خشم، خوشحالي، شادي يا حتي بي تفاوتي آشكار نيست: همه بر يك حالند. نقوش گاه در سه رديف بر روي هم قرار دارند و فاصله ميان رديفها با يك نوار نقشهاي حاشيه از يكديگر جدا شدهاند. نقش گل دوازده پر روزت (گل بابونه) و پالمت (نخل تزييني) و درخت سرو در بين حجاريها، از همه چشمگيرتر است. درباره اين نقوش برجسته و حجاريها و پيكرههاي وروديها (اسفنكسها) در معماري تخت جمشيد جدا از بيان نيرومند و توانايي استادكاران، ميتوان گفت اين نقوش به عنوان پيام براي آيندگان نقش شدهاند و نقش برجسته در خدمت معماري قرار گرفته است. يكي از مهم ترين نقوش برجسته هخامنشيان كتيبه بيستون در نزديكي كرمانشاه است. در اين كتيبه داريوش شرح وقايع اوايل سلطنت خود و سركوبي ياغيان را به وضوح گزارش ميدهد. پيكره داريوش به همراه دوازده نفر در يك رديف نقش شد، و داريوش از همه بزرگتر است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 251 ـ 250
ج) اشكانيان و ساسانيان اشكانيان، يا پارتيان، در حدود 250 پيش از ميلاد، پس از سلوكيان در ايران به قدرت رسيدند. آنها در اوايل از شيوههاي هنر يوناني پيروي ميكردند، اما پس از مدتي به هنر معماري، به ويژه به معماري سنتي و ملي ايران تمايل نشان دادند. در دوره اشكانيان، معماري مبناي اصلي خود را، از آداب و اصول قبايل چادرنشين پارتي در برپايي اردوگاهها گرفت. حياطهاي چهارگوش مركزي با ايوانهاي چهارسوي آن، به عنوان مظهري از معماري پارتيان به بينالنهرين برده شد. تطور و دگرگوني اين نوع معماري را در معماري اسلامي به ويژه در دوران سلجوقيان بخوبي ميتوان ديد. در معماري پارتي، پس از شكوفايي دولت اشكاني، به نماي ساختمان توجه بسياري شد و ميكوشيدند آثار هنري را بر ديوارها، در معرض ديد متمركز كنند. نقاشي ديواري توسعه يافته و تزيينات آميختهاي بود از نقاشي و گچبري، كه نمونه بسيار زيباي آن در معبد كوه خواجه در وسط درياچه هامون در سيستان به دست آمده است. اشكانيان در معماري خود از طاق گهوارهاي، قوس و رگچين با سنگ قلوه و برجسته كاري تزييني و گاهي ستون تو كار هم استفاده ميكردند. از ويژگيهاي معماري و هنر اين دوره انتقال برخي از عناصر معماري و هنر است كه به دوره بيزانس و ساساني منتقل شده است. شايد تاريخ معماري «طاق دار» كه در ايران بسيار معروف است، از دوره اشكانيان آغاز شده و در دوره ساسانيان تكامل يافته باشد. بناي طاق گرا واقع در دامنه كوه پاطاق در كنار راه كرمانشاه به سر پل ذهاب تركيب طاق گهوارهاي و پيشرفت فنون ساختماني را در اين دوره نشان ميدهد. همچنين بناي معبد آناهيتا در كنگاور كه بر سر جاده همدان و كرمانشاه واقع شده و منسوب به دوره اشكانيان است از جمله شاهكارهاي هنر معماري پارتيان به شمار ميرود. ميان شيوه معماري پارتي و ساساني در بنياد ساختمان ها چنان همبستگي و نزديكي وجود دارد كه هنوز گروهي از صاحبنظران، در انتساب پارهاي از آثار به دست آمده به اين دو دوره، دچار ترديدند. به طور نمونه، در انتساب كاخ مداين در تيسفون به يكي از اين دو دوره، هنوز اظهار نظر قطعي نشده است. صرف نظر از جهات تاريخي در معماري ساساني، چنان عوامل معماري اشكاني بيكم و كاست پيموده شده كه گويي با تغيير شاهان «هيچ دگرگوني در طريقه ساختن بناها پيش نيامده است». ساسانيان از ايالت پارس برخاستند و براي تشكيل يك سلسه ملي، خود را وارث دودمان هخامنشي خواندند. ساسانيان، مذهب زرتشت را رسميت بخشيدند و هنري پديد آوردند كه از حيث عظمت با هنر روم و بيزانس برابري ميكرد و گاه برآن برتري داشت. حتي پس از فتوحات اعراب، آنچه به عنوان هنر اسلامي از آن ياد ميشود، تحت هنر ساساني متأثر بود. بهترين شيوه طاق زدن بر بناهاي مربع شكل، در معماري ايراني و حتي معماري غربي، از آن ساسانيان است. معماران آن دوره در پوشاندن فواصل وسيع با مواد سخت توفيق يافته بودند. بعضي از اصول معماري ساساني بود كه راه را براي ترقي معماري گوتيك در اروپا باز كرد. در مجموعه هنر معماري اين دوره، يگانگي و پيوند خاصي ديده ميشود. اساس معماري گنبد است و ايوان، طاق نماها، اتاقها و طاقهاي گهوارهاي كه اغلب در اطراف يك يا چند حياط قرار گرفتهاند. هنرهاي گچبري، موزاييك كاري و نقاشي ديواري، تزيينات بناهاي ساساني را شامل ميشوند. در تنوع آثار ساساني تأثير همسايگان به خوبي آشكار است؛ از جمله تصاوير موزاييكي كه از كاخ فيروزآباد (كاخ بيشاپور) به دست آمده، به روش روميان موزاييك شده است. در اين موزاييكها تعداد بسياري تصاوير از نوازندگان و انسانهاي ديگر به سبك ايراني نقش شدهاند. از ديگر تزيينات اين دوره، بايد به حجاريهاي سنگي ساسانيان اشاره كرد. حجاريهاي اين دوره در نوع خود بينظيرند، مانند نقوش حجاري شده طاق بستان در كرمانشاه و نقش رستم. به طور كلي، معماري عهد ساساني براساس معماري سنتي و براي نواحي خشك مركزي و شرقي ايران پديد آمده بود. بدين معني كه در ابنيه ساساني اعم از كاخها و آتشكدهها، پوششهاي گنبدي و ساختن ايوانهاي داراي طاق ضربي و چهار طاقهاي مخصوص آتشكده متداول و اساس معماري اين زمان بوده است. تعدادي از بناهاي ساسانيان كه بقاياي آنها به جاي مانده است، مانند كاخهاي فيروزآباد، كاخ سروستان در فارس و ايوان مداين در تيسفون، ايوان كرخه در خوزستان همچنين آتشكده هايي با نامهاي تپه ميل ميان تهران- ورامين، آتشكده نياسر در كاشان، آتشكده آذرگشنسب در تخت سليمان و چهار قاپي در قصر شيرين و غيره تا حد بسياري وضع معماري را در دوره ساسانيان آشكار ميكنند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 253 ـ 251
هنر اسلامی 1- مقدمه چون اسلام در قرن هفتم ميلادي، بخشهاي عمدهاي از جهان متمدن را فراگرفت، چهره بسياري از كشورها دگرگون شد. با ورود تدريجي اسلام به اين كشورها، نژادهاي گوناگون، از اسپانيا تا هند در ساختن تمدن تازه كه «تمدن اسلامي» نام دارد، شريك شدند. پيداست كه در اين ميان سهم همه ملتها يكسان نيست و آنهايي كه با ميراثهاي غني پيش ميآمدند، در ساختن بناي فرهنگي تازه اثر بخش تر بودند. از جمله كشورهايي كه در اين تمدن سهم عمده دارد، ايران است. پس از فتوح، ايران دين اسلام را پذيرفت و ايرانيان هيچ مانعي نميديدند در همان جايي كه پدرانشان «اهورمزدا» را پرستش ميكردند، اكنون خداي يكتا، را ستايش كنند. شايد در نتيجه همين طرز فكر بود كه در همان اوايل، آتشكدههاي دوره ساساني را تبديل به مسجد كردند. مسجد يزدخواست (بين اصفهان و شيراز) يكي از اين مساجد است. با انتشار بيشتر اسلام در اين سرزمين، در هر گوشهاي ساخت مساجد آغاز شد. مساجد اوليه طرح و نقشه بسيار سادهاي داشتند. گواينكه از معماري اوليه اين دوره، نشانههاي اندكي به دست آمده، اما با توجه به همين نمونهها ميتوان گفت كه طرح و نقشه اين مساجد شامل يك صحن يا حياط مستطيلي در وسط سلسله طاقهايي در اطراف و در سمت جنوب، يعني قبله، شبستاني است كه به كمك ستونهايي، سقف بر آن سايه گسترده است. در اين قرون، معماران ايراني چندان به دنبال ابداع نبودند، بلكه تنها ميكوشيدند آنچه را موجود بود، كاملتر كنند. گنبدهاي سنگين ساساني در اين زمان بر فراز پايه هشت ضلعي منظمي قرار گرفت و مساجد به تقليد طرحهاي محلي، به صورت بناهايي شبيه به چهار طاقي ساساني – البته به صورت كاملتر – بنا شد. كيفيت بناي پايهها و ستونها و احداث ايوان بلند و طويل و به كار بردن مصالح ساختماني و تزيينات آجري و گچبري در مساجد اين دوره، عناصر ساختماني ساسانيان را در معماري مسجدسازي نشان ميدهد و نفوذ معماري ساساني در بناهاي مذهبي به درجهاي مي رسد كه به تدريج اصول معماري اسلامي بر شالوده معماري ساسانيان پايه گذاري ميشود. همان طوري كه گفته شد، از معماري اوليه دوره اسلامي در ايران نمونههاي اندكي برجاي مانده است: بناهايي مانند تاريخانه دامغان، مسجد جامع نائين، مسجد جامع شوشتر و چند بناي ديگر، نمونههايي اندكي است از آن زمان كه بعضي از آنها از ميان رفته يا تغيير شكل يافتهاند. كهنترين مسجدي كه از اين دوره بخوبي مانده، مسجد تاريخانه دامغان است. گرچه كتيبهاي كه تاريخ بناي اين مسجد را معلوم كند، وجود ندارد، ولي از سبك معماري بنا ميتوان آن را متعلق به اواسط قرن دوم قمري دانست. مسجد بسيار ساده و عبارت است از حياطي مربع شكل و تالاري ستون دار در سمت قبله و يك رديف رواق در اطراف حياط. مناره مسجد متعلق است به دوره سلجوقيان، زيرا بر بدنه آخري آن، كتيبهاي به خط كوفي نصب شده است. اهميت اين مسجد نه تنها به خاطر سبك اوليه آن است، بلكه از اين روست كه بسياري از اسلوب ساختمان دوره ساساني را نيز داراست. مسجد جامع نائين يكي ديگر از معروفترين بناهاي اين دوره، در زمان آل بويه (اواخر قرن سوم يا آغاز قرن چهارم قمري) ساخته شده است. اين مسجد شامل حياطي چهارگوش است كه در سه سوي آن تالارهاي ستوندار و در طرف شمال يك رديف رواق ساخته شده است. صحن مسجد به گونهاي است كه گويا معمار يا سازنده آن به طرح بناهاي چهار ايواني نظر داشته است؛ زيرا طاقهاي مياني آن از ديگر طاقها بلندتر و وسيعتر است. ديوارها، طاقها و جرزها و قسمت محراب با گچبري تزيين شده است. گچبري بسيار متنوع اين مسجد از ويژگيهاي هنري آن محسوب ميشود. اهميت ديگر اين مسجد، وجود منبر و در چوبي آن است، هنر معماري اوليه اسلام در ايران را به ساخت بناي مسجد نميتوان محدود كرد: در اين دوره ساختن مقبره هم مرسوم بود و از سده چهارم قمري به بعد برپايي مقبره و برجهاي مقبرهاي رواج داشت و آرامگاه هايي از آن زمان به جاي مانده است. از جمله ميتوان به مقبره اسماعيل ساماني در بخارا و برج قابوس در شهر كنوني گنبد قابوس اشاره كرد. درباره موارد استفاده از اين مقبرهها و برجهاي مقبرهاي گفته اند كه اين برج ها، راهنماي مسافران و كاروانيان و در بيابانها بوده است يا اگر كسي از كاروانيان فوت ميكرد، دراين آرامگاه ها يا برجها، كه يقيناً باني آنها هم در آنجا دفن بود، به خاك سپرده ميشد. نمونههاي بسياري از اين گونه مقابر در دورههاي بعدي در گوشه و كنار سرزمين ايران بنا شده است، چون برج رسكت در قائم شهر، برج لاجيم در سوادكوه مازندران، برج رادكان در كردكوي گلستان و برج مقبرهاي پير علمدار در دامغان. اين برجها معمولاً در جاهاي رفيع و به شكل مدور با كلاهكي مخروطي و نيم كره ساخته شدهاند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 255 ـ 253
2- سلجوقيان سلجوقيان طايفهاي از تركان غُز بودند كه در دشتهاي نزديك درياچه آرال و سواحل شرقي درياي مازندران و در دره هاي سيحون و جيحون سكونت داشتند. پس از مرگ سلطان محمود غزنوي طغيان كردند و سركرده آنها طغرل بيك در مدتي كوتاه توانست شمال ايران و سپس جنوب و غرب و به سال 450ق. بغداد را تصرف كند. تركان سلجوقي توانستند قلمرو حكومت و فتوحات و كشورگشايي خود را تا سواحل مديترانه و مرزهاي امپراتور روم شرقي و تا بين النهرين و آسياي صغير و قفقاز گسترش دهند و در 470ق. حكومت آنها، امپراتوري زمان بود. در دوره سلجوقيان، هنر ايراني گامي بزرگ برداشت و تاريخ هنر ايران، يكي از درخشان ترين دورههاي خود را در اين روزگار سپري كرد. در اين زمان، شهرهاي اصفهان، مرو، نيشابور، هرات و ري مركز و مجمع صاحبان هنر و پيشه بوده است و اكنون بسياري از آثار اين هنرمندان، در موزههاي داخلي و خارجي ديده ميشود. شاهكارهاي هنري اين هنرمندان شامل معماري، سفال سازي، فلزكاري، كتابسازي، خطاطي،تذهيب، نگارگري و بافندگي است. به همين سبب دوره سلجوقي از لحاظ شيوه كار هنري در تاريخ ايران مشهور است. هنر معماري در اين دوره درخشان و شكوفا به درجه كمال رسيدو هنرمندان و معماران چيره دست آثار فراواني پديد آوردند. سلجوقيان در معماري به عوامل و عناصري دست يافتند كه با آنها بتوان مسجدي بزرگ با حياط مركزي و چهار ايواني و تالار مربع گنبددار، بناهاي بزرگ به وجود آورد. اين شيوه ساختمان، اساس معماري مذهبي و كاروانسرا و مدرسه سازي ايران است. در اين زمان مسجد در شكل تكامل يافته ايراني خود داراي اين ويژگيها شد. در امتداد محور طولي بنا، سردرِ ايوان قرار دارد كه در برابر آن صحن باز واقع است. دو ايوان در محور طولي و دو ايوان در محور عرضي قرار دارند و شبستانهاي گنبددار در پشت طاقنماها واقع شدهاند و در انتهاي محور طولي مسجد، محراب جاي گرفته است. اين نوع نقشه و طرح را ميتوان در مساجد جامع اصفهان، مسجد جامع زواره نزديك اردستان، مسجد جامع اردستان، مسجد قزوين و مسجد جامع گلپايگان، ديد. اما كاملترين نمونه چهار ايواني مسجد جامع اصفهان است كه مجموعه كاملي از تزيينات دوره اسلامي ايران را دربردارد. اين بناي تاريخ كه به دستور ملك شاه سلجوقي ساخته شد، در حقيقت مجموعهاي است از تحولات معماريها و آثار هنري ايران در هزار سال اخير. دو گنبد خواجه نظام الملك در قسمت جنوبي و گنبد تاج الملك در قسمت شمالي مسجد، از نظر تكنيك و زيبايي اثر بسيار چشمگيري از دوره سلجوقي است. بنابه گفته پروفسور آرتور اُپهام پوپ: «داخل گنبد تاج الملك، معماري گوتيك را به خاطر ميآورد.» ايوانهاي چهارگانه مسجد هركدام شاهكاري از هنرهاست. شبستانهاي مسجد و همچنين محراب زيباي اولجايتو محمد در پشت ايوان غربي از جمله زيباترين آثار هنري ايران به شمار ميروند. در اين مسجد زيبا و كامل بجز سبكهاي مختلف معماري، انواع خطوط كوفي، ثلث و نستعليق به كار رفته است. علاوه بر مسجد بايد از مدرسهها و كاروانسراها و مقبرههاي اين دوره هم نام برد. طبق مدارك تاريخي، تعداد بسياري مدارس در شهرهاي چون بغداد، نيشابور، توس، اصفهان، هرات، بلخ و ري بنا شده بود. بخش اعظم بناهاي غير مذهبي در اين دوره، شامل كاروانسراهاست. اگرچه شبكه راه و ايجاد جادههاي خوب، شاهرگ حياتي تجارت يك كشور محسوب ميشود، اما در گذشته هاي دور، بدون وجود كاروانسراها و مسافرخانهها و ايستگاههاي ميان راه، استفاده مطلوب از جاده امكان نداشت. يكي از كاملترين كاروانسراهاي اين دوره «رباط شرف»در 70 كيلومتري جنوب سرخس در راه قديمي نيشابور- مرو است. با وجود خرابيهاي ناشي از مرور زمان، هنوز بسيار زيبا و كامل است. اين كاروانسرا دو حياط در شمال و جنوب دارد و در هر يك از اين حياطها چهار ايوان ساخته شده است. در اطراف حياطها،اتاقهاي متعددي وجود دارد كه جاي اقامت و استراحتگاه كاروانيان بوده است. مقبرههاي دوره سلجوقي به دو گونه مختلف ساخته شدهاند: به شكل برج و به شكل گنبد، با طرح هاي چهارضلعي، چندضلعي، دايره يا ترك دار بيشتر مقبرههاي اين دوره دو طبقهاند: طبقه بالا مسجد و طبقه زير يا دخمه جاي دفن اجساد. درون بيشتر اين مقبرهها را يك سقف يا قبه نيم دايره شكل و در خارج، متناسب با بدنه مقبره با گنبد هرمي يا مخروطي يا قبهاي پوشانيده شدهاند. از نمونههاي خاص اين نوع معماري است: مقبره سلطان سنجر در مرو و گنبد سرخ در مراغه، كه هر دو از آجر و كاشي و با طرح چهار ضلعي ساخته شدهاند. برج مدور در مراغه و سه گنبد در اروميه، با طرح دايرهوار و برج مهماندوست دامغان و برج طغرل در شهر ري با طرح تركدار. برجهاي خرقان و برج دماوند و گنبد علي در ابركوه و گنبد كبود در مراغه (هشت و ده ضلعي هستند). بايد به تزيينات ساختمانها هم نظري بيفكنيم: سطوح خارجي ديوار بناها با آجر نماسازي ميشدهاند. كاربرد آجر در معماري اين دوره بسيار رواج پيدا كرد و از انواع طرحهاي هندسي در آجر استفاده ميشد. هنر آجر تراشي و تزييني بنا با آجرهاي تراشيده، از قرن پنجم قمري در ايران معمول بوده است. در كنار اين تزيينات بسيار زيباي آجري، كتيبهها و خطوط تزييني، با استفاده از آجر تراشيده، يكي از ويژگيهاي معماري سلجوقيان است. ظروف سفاليني سلجوقيان هم به زيبايي كاشيهاي آن دوره ساخته ميشد. ظروف باقي مانده از اين دوره از نظر تزيين و رنگ آميزي شامل ظروف مينايي، طلايي، فيروزهاي و ظروف سفيد هستند كه اغلب بدنه اين ظروف با مجالس بزم، رزم يا شكار مزين شدهاند؛ بهگونهاي كه ميتوان بهترين مينياتور زمان سلجوقيان را در روي ظروف سفالي آن مطالعه كرد. شيشههاي دوره اسلامي كه آغاز آن (قرن هفتم و هشتم ميلادي) قرن اول قمري است، از آميختگي ميان تمدنهاي امپراتوري روم شرقي (بيزانس) و پارت و ساساني، در ايران حاصل شده است. با توجه به اشياء شيشهاي كشف شده، اين هنر در سمرقند، شهر ري، جرجان و نيشابور رونق بسزايي داشته است. وجود اشياء متعلق به سده پنجم تا اوايل سده هفتم قمري حكايت از رونق صنعت شيشهگري در دوره سلجوقي ميكند و با كشف اشياي شيشه در جرجان و نيشابور ميتوان نواحي خراسان و گرگان را از جمله مراكز ساخت اشياي شيشهاي دانست. در اين زمان همراه با پيشرفت كلي و كيفي هنر سفال سازي و شيشه، صنعت فلزكاري نيز مانند ديگر هنرها راه كمال ميپيمود. برخي از اين ظروف را به طور مشبك ساخته و برخي ديگر را با نقوش كندهكاري زينت دادهاند. در اين صنعت، ترصيع كاري به ويژه نقرهكوبي در تصاوير و كتيبهها بسيار ديده ميشود. در اين زمان «خراسان» در امر توليد آثار فلزي داراي موقعيت ممتازي بوده است. ادامه اين هنر را ميتوان در اين زمان در بينالنهرين و در موصل پي گرفت. علاوه بر ظروف مفرغي و برنجي، آثار طلايي و نقرهاي فراواني از دوره سلجوقيان در دست است كه ثابت ميكند جواهرسازي هم در اين زمان رونق داشته است. بافندگي از صنايعي است كه هميشه در ايران مقامي والا داشته و تكه پارچهاي كه از اين دوره به دست آمده است، حاكي از وجود صنعت پارچههاي ابريشمي در دوره سلجوقيان است. اين پارچه ها چندان ظريف و زيبا هستند كه با تغيير نور تغيير رنگ ميدادند. بر اين پارچههاي سبك و نازك، طرح جانوران و خطوط كوفي ديده ميشود. صنعت نساجي اين زمان از نظر بافندگي، ابتكار انواع طرح ها و زيبايي و تنوع رنگها به درجهاي عالي رسيده است و شهرهاي ري، كاشان و يزد مراكز بزرگ و مهم بافندگي اين عصر بودهاند. صنعت قالي بافي هم در دوره سلجوقيان رواج داشته است. شكي نيست كه ايران در قالي بافي بزرگترين مركز شرق بوده و ديگر مراكز در اين فن از او تقليد و اقتباس كردهاند. كهنترين قاليهاي معروف ايران مربوط به قرن ششم قمري در دوره سلجوقيان است. اما فراموش نبايد كرد كه فرش پازيريك در دوره هخامنشيان و همچنين قالي چهار فصل يا بهارستان دوره ساسانيان از شاخصترين نمونههاي قالي هنري در ايران به شمار ميروند. * منبع: دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 8، ص 396 - 395
3- ايلخانيان و تيموريان مغولان همچون سلجوقيان با خود متاع فرهنگي و فكري ناچيزي به ايران آوردند. اما در مواردي از صنعت و هنر به پايه بلندي رسيدند، از جمله مينياتورسازي و نقاشي و تذهيب كتاب از اين عصر آغاز شد. مغولان به تدريج در برابر هنرهاي ايران تحت تأثير فرهنگ ايران و فرهنگ اسلامي قرار گرفتند و با پذيرفتن دين اسلام حامي علم و ادب و هنرهاي اسلامي شدند، به طوري كه دربار آنان در بغداد، تبريز و سلطانيه مركز اهل علم و رجال ادب و هنر گرديد. شهرهاي مراغه، تبريز و سلطانيه از مراكز مهم قدرت سياسي در اين عهد بودند. رصدخانه معروف مراغه، و تأسيس شهر سلطانيه مربوط به اين زمان است. در اين دوره بناها، به ويژه ساخت مقبرهها و آرامگاههاي برج مانند به همان شيوه دوره سلجوقيان ادامه يافت. همچنين نقشه چهار ايواني كه از پيش متداول بود، در دوره ايلخانيان نيز براي بناهاي مذهبي مانند مسجد و بناهاي غير مذهبي مانند كاروانسرا به كار ميرفت. معماري دوره مغول، مانند دوره سلجوقيان، هم جنبه عمومي داشت و هم جنبه محلي و همان طور كه بناي مسجد جامع اصفهان دوره سلجوقي براي معماران ديگر مساجد سرمشق بود، معماران دوره مغول روشهاي مراكز بزرگ مثل سلطانيه را اقتباس ميكردند و در كنار سنتهاي محلي به كار ميبردند. همچنين در دوره مغول به تزيينات بناها بسيار توجه ميشد.اين امتيازات از مشاهده مسجد جامع ورامين، مسجد گوهرشاد مشهد و مسجد كبود تبريز به خوبي ثابت ميشود. سردر مسجد ورامين با كاشيها و آجرهاي قهوهاي رنگ تزيين يافته است. اين مسجد نه تنها از لحاظ ساختمان عظيم و گنبد آجري آن اهميت دارد، بلكه به خاطر تزيينات كاشيكاري معرق و گچبري و كتيبههاي تاريخي آن جزء آثار مهم هنري ايران به شمار ميرود. مسجد گوهرشاد اگرچه سردر و مدخل مستقلي ندارد و يكي از مجموعه بناهاي آستانه امام رضا(ع) است، اما طاق عظيم ورودي آن مملو از كاشيكاري و كتيبههاي مفصلي است. بناي مسجد گوهرشاد از هر جهت زيبا و كامل و يكي از شاهكارهاي معماري دنياست. مسجد كبود تبريز از بهترين بناهاي قرن نهم قمري است كه در زمان جهانشاه قراقويونلو به دستور دخترش صالحيه خاتون بنا شده است. نقشه اين مسجد شباهت چشمگيري به نقشه مساجد عثمانيها دارد. اين مسجد اگرچه فاقد صحن و حياط مركزي است، اما صحن مركزي كه با گنبد پوشيده شده، به صورت چهار ايواني ساخته شده است. ورودي مسجد با تزيينات كاشيكاري در كمال زيبايي و ظرافت زينت شده است. در اين كاشيها رنگهاي آبي روشن، آبي پر رنگ، خاكستري و سبز چمني و پررنگ به كار رفته و در برخي موارد، گل و بوته و شاخههايي با طلاكاري در آن ديده ميشود. كاشيكاري و رنگ آميزيها در اين مسجد همان گونه است كه هنرمندان در تزيين و تذهيب صفحات كتابها به كار ميبردند. علاوه بر معماري مساجد اين دوران، بايد به مقبره ها يا آرامگاههاي اين زمان هم اشاره كرد. مانند گنبد سلطانيه كه يكي از زيباترين بناهاي اسلامي و شاهكاري از معماري دوره ايلخاني است. بناي عظيم گنبد سلطانيه يا مقبره سلطان محمد اولجايتو (خدابنده) كه در اوايل قرن هشتم قمري در نزديكي زنجان ساخته شده است. بلندي اين بناي هشت ضلعي منتظم قريب 50 متر و بدنه اصلي گنبد و تمامي ساختمان با آجر ساخته شده كه روي آن با كاشي فيروزهاي، لاجوردي و آبي تزيين شده است. گنبد از بيرون، يكپارچه از كاشي فيروزهاي پوشيده شده و در قاعده آن يك نوار پهن مزين به خط كوفي، تماس رنگ روشن فيروزهاي را با آبي پر رنگ لاجوردي، مقرنسها را متعادل ميكند. اين گنبد را طوري ساختهاند كه بدون ساختن ابنيه متصل و مجاور به آن با ابتكارات هوشمندانه فشارهاي جنبي گنبد را به جانب زمين منحرف كرده اند. در هشت گوشه يعني محل تقاطع اضلاع بدنه ساختمان منارههايي به ارتفاع 5/3 متر تعبيه شده كه فشار وارده گنبد را عموداً خنثي نمايد. طرح بناي اين گنبد كه از بناهايي مانند مقبره اسماعيل ساماني و مقبره سلطان سنجر در مرو الهام گرفته، به عنوان سرمشق و مدل در بناهاي ديگري، در ايران يا خارج ايران مورد استفاده قرار گرفته است، مانند مقبره اميرتيمور و تاج محل در هند، گنبد غفاريه در مراغه، مقبره علاءالدين در ورامين، مقبره تيمور در سمرقند، هركدام زيبايي خاص خود را به نمايش گذاردهاند. تزيينات آجركاري و كاشيكاري رنگي گنبد غفاريه كه با طرح هندسي و گل بوته آرايش شده يا خطوط هندسي زيباي مقبره علاءالدين توأم با مقرنسهاي زير كلاهك مخروطي آن يا گنبد كاشيكاري فيروزهاي رنگ با طرح ترك دار در مقبره تيمور، از زيباترين و چشمگيرترين بناهاي اين دوران هستند. جلوههاي اين زيباييها را ميتوان در ديگر بناهاي اين دوره مثل كاروانسراها و مدرسه هم ديد. ايلخانيان براي توسعه و پيشرفت اقتصاد در نقاط كشور؛ به ويژه در ناحيه شمالي و آذربايجان تعداد بسياري راههاي ارتباطي ساختند و براي آسايش كاروانيان در مسير اين راهها و جاده ها كاروانسراهاي بزرگ و زيبايي با توجه به اقليم احداث كردند. چون كاروانسراهاي سرچم در بين راه زنجان و ميانه، يا رباط سپنج در 50 كيلومتري شمال شاهرود. در نزديكي مرز افغانستان در چهار كيلومتري شرق شهر خواف و كنار دهكده خرگرد، مدرسه غياثيه را به سال 848ق. /1445م. دو معمار ايراني، استاد قوام الدين شيرازي و غياث الدين شيرازي بنا كردند. باني اين مدرسه، خواجه غياث الدين پيراحمد خوافي وزير سلطان شاهرخ بهادر تيموري است. اين مدرسه، يكي از مدارس كامل چهار ايواني نيز هست. كاشيهاي معرق و آجرهاي تزيين شده مدرسه شهرتي خاص دارند. دوره مغول از لحاظ هنري، مانند زمان سلجوقيان عصر ابتكار و ابداع نبود، با اينهمه در پارهاي بخشهاي هنري، پيشرفتهاي عمدهاي حاصل شد. در معماري به آرايش و تزيين بيشتر از طرحهاي جديد توجه ميشد. مينياتورسازي ايران و نقاشي كتاب از اين دوره آغاز شده و در آسمان هنر ايران درخشيد. فن كتابت و استنساخ كتاب در دوره تيموريان به اوج عظمت و كمال خود رسيده است. همچنين بايد افزود كه بر قطعات باقي مانده ظروف سفالي لعابدار اين دوران تأثير صنايع چيني كاملاً مشهود است و ميتوان چنين حدس زد كه از جمله كالاهاي وارداتي در اين دوره ظروف چيني بوده است و سفال سازان ايراني نيز به تقليد از اين ظروف پرداختهاند. اما در امر كاشيكاري بايد گفت كه در اين راه تكامل و پيشرفت بسياري صورت گرفت. در ميانه اين كاشيها معمولاً شكل انسان يا جانور به صورت لعاب داده و براق نقش شده است و نوشته دور آن به رنگ سفيد بر زمينه سورمهاي است. نيز در اين دوره، محرابهايي با كاشي ساخته شده كه در نوع خود بينظيرند. به طور كلي ميتوان گفت كه صنعت كاشي سازي با بهترين رنگ و لعابها و بريدن كاشي به قسمتهاي ريز براي تشكيل قطعات بزرگ موزاييك يا معرق در زمان مغول و به ويژه در عصر تيموريان تكامل يافت و به اعلاء درجه ترقي رسيد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 259 ـ 257
4- هنر دوره صفويه يكي از درخشانترين دورههاي هنري ايران پس از اسلام، دوره صفويه است. در سال 907 قمري (1502م.) شاه اسماعيل، سلسله صفوي را تأسيس كرد. در اين دوره مراكز و كانونهاي صنعتي و هنري در ايران افزايش يافت، در ابتداي تأسيس اين سلسله، تبريز پايتخت بود و به همين سبب اين شهر مركزي شد براي فعاليتهاي هنرمنداني مانند خطاطان، تذهيب كاران، نقاشان و صحافان و همچنين هنرمنداني كه در ديگر فنون و صنايع كار ميكردند و هنرمنداني كه در معرق كاري و رنگ آميزي كاشيها و در بناها و كتيبهها نقش داشتند يا هنرمنداني كه در صنايع منسوجات و بافت پارچه به كار ميپرداختند. در اواخر قرن دهم قمري، در زمان شاه عباس پايتخت از قزوين به اصفهان انتقال يافت. با انتخاب پايتخت جديد، اين شهر به عنوان يكي از درخشانترين شهرهاي شرق گسترش پيدا كرد. بازارها، كاخها، مساجد، باغها، پلها در نقشه شهر گنجانيده شده بود. در اين زمان همه بناهاي مذهبي با تزيينات كاشيكاري آرايش شدند. بناهاي مسجد شيخ لطف الله سردر قيصريه و مسجد امام (شاه) در ميدان نقش جهان با كاشيهاي معرق مزين شدند. آجرهاي مربع كاشي منقوش، معروف به آجرهاي «هفت رنگ» در بناها به مقياس گسترده مورد استفاده قرا گرفت. نقش و نگار كاشيها و رنگهاي آنها زينت خاصي به بناهاي اين دوره بخشيده است. نه تنها ديوارها، بلكه گنبدها، ايوان، طاقنماها سردر وروديها و مناره با كاشي و موزاييك آراسته شد. ساخت سردرهاي بزرگ با كاشيهاي شفاف و گچبري مقرنسكاري در عصر صفويه پيشرفت بسيار داشت. تركيب سردر بزرگ و منارههاي طرفين آن با صحن چهار ايواني و ساختمانهاي اطراف آن و قراردادن گنبد به گونهاي كه با همه ساختمان متناسب باشد، در معماري زمان صفوي به درجه كمال رسيد. با توجه به امنيت ايران در اين دوره بناهايي بزرگ و عالي مانند كاخهاي عالي قاپو، چهل ستون، هشت بهشت و تالار اشرف در اصفهان و بقعه شاهزاده حسين، سردر عالي قاپور و چهلستون در قزوين ساخته شدند. ديوارهاي اين كاخها از كاشيهاي خوش آب و رنگ پوشيده شده و ميان مجموعه آنها با نقوش نقاشان معروف آن دوره پيوند هست. سقفها و ديوارها نيز غالباً با منبت كاري تزيين ميشدند. تزيينات چوبي در بناهاي غير مذهبي داراي نقش اصلي بود و در آنها ميزان بيشتري از تذهيب كاري و نقاشيهاي لاكي استفاده ميشد. طرحهاي آنها با هنر مينياتور داراي رابطه نزديكي بود. كندهكاري و خراطي به ويژه در درها و سقفها خود هنر خاصي در اين دوره بوده است. نقاشيهاي ديواري (فرسك) در كاخ عالي قاپو، قصر اشرف و چهلستون و همچنين آيينه كاري به عنوان نوعي تزيين جديد در بناها، مانند آيينه خانه، مورد استفاده قرار گرفته است. به طور كلي قرن دهم و يازدهم قمري، به عنوان دوران شكوفايي هنرهاي اسلامي ايران، و اصفهان يكي از مهمترين و زيباترين شهرهاي اين دوره بوده است. بناهاي بزرگ شهر اغلب با كاشيكاريهاي زيبا تزيين شدهاند. وقتي شاه عباس اصفهان را پايتخت خود قرار داد، نقشه جديدي براي شهر طرح كرد: خيابان بزرگ و معروف چهارباغ را او ساخت و طرفين خيابان را دستور داد درخت بكارند. اين خيابان به پل بزرگي كه روي زاينده رود است، ميرسد. در ميانه شهر، ميدان بزرگ «نقش جهان» قرار دارد. مسجد امام(شاه) در سمت جنوب و قصر عالي قاپو در مغرب و مسجد شيخ لطف الله در مشرق و سردر بازار قيصريه در شمال آن جاي گرفتهاند. اين ميدان جاي چوگان بازي بوده و دروازههاي سنگي كه براي اين بازي ساخته شده، هنوز در دو سوي ميدان موجود است. در چهار سوي اين ميدان قريب دويست باب حجرات در دو طبقه ساخته شده است. بناي مسجد امام (شاه) كه در جنوب ميدان واقع شده، از لحاظ معماري و كاشيكاري و حجاري و عظمت گنبد و منارههاي بلند آن، از شاهكارهاي قرن يازدهم قمري است. كتيبه سردر اصلي مسجد بر روي كاشي معرق و به خط ثلثِ عليرضا عباسي نوشته شده و تاريخ 1025ق. بر آن است. معمار اين مسجد «استاد علي اكبر اصفهاني» و مباشر ساختمان «محب علي بيگاالله» بودهاند. عالي قاپو با ايوان بلند آن در مغرب ميدان جاي دارد. عالي قاپو داراي جلوخان و شش طبقه ساختمان است كه در هر طبقه تزيينات و گچبري و نقاشي موجود است. ايوان رفيع آن با ستونهاي چوبي و سقف خاتم نيز بسيار جالب است. مسجد شيخ لطف الله كه در شرق ميدان واقع شده، گنبد زيبايي دارد كه از كاشي پوشيده شده و طرح آن نقش تاك يا اسليمي بزرگ است و با شكل و اندازه گنبد تناسب كاملي دارد. راهروي مسجد كه به شبستان و محراب بينظير آن منتهي ميشود، داراي كاشيكاري خشتي بسيار زيبا و پنجرههاي سنگي مشبك است. كاشيكاري داخل شبستان شامل كاشيهاي هفت رنگ و معرق كاريهاي زيباست و كتيبههاي معرق و قطار و پيچ كاشي فيروزهاي و پنجرههاي مشبك كاشي است، طرح نقوش و رنگ آميزيهاي متنوع و الوان نارنجي و لاجوردي، جلال و زيبايي خيره كنندهاي به اين شبستان بخشيده است. كاشيكاري سقف داخلي شبستان،با طرح لوزي و ريزه كاريهاي خاصي كه در آن به كار رفته اعجاب انگيز است. محراب كاشي معرق و مقرنس كاري آن نيز در زمره آثار مهم هنري است از لحاظ صنعت كاشي پزي و معرق كاري شكاهكاري به شمار ميرود. سردر بازار، بخش شمالي، علاوه بر كاشيكاري زيبا، مجالس نقاشي زيبايي دارد كه قسمتي از آن شامل تصاوير جنگ شاه عباس با ازبكان و مجالس بزم شاهي است. كاخ چهلستون، با 20 ستون چوبي بلند در ايوان، و تالار آيينه با سقف منقوش و زراندود و منبتكاري و گچبري و نقاشيهاي عالي، يكي از مشهورترين كاخهاي اين دوره است. قصر هشت بهشت نيز از نظر بُعد مناظر باغ به ميزان وسيع تري اهميت معماري دارد. اين قصر را براي جشنهاي مجلل درنظرگرفته بودند. شهرت اين كاخ گذشته از جنبه معماري و زيبايي، به سبب استفاده از سنگهاي مرمر و طاق مقرنسكاري و نقاشي مناظر كاشيكاري خاص آن است. آيينه كاري اين كاخ عامل ديگري در زيبايي بنا بوده است. تالار اشرف، شامل يك تالار بزرگ و دو اتاق در كنار آن است. اهميت اين بنا گذشته از نظر معماري و سقفهاي بزرگ ضربي، به خاطر مقرنسكاري و نقاشي و تصاوير طلاكاري سقف و شاه نشين آن است. مدرسه چهارباغ با سردر ورودي و گنبد و دو مناره رفيع از نظر شيوه كاشيكاري و رنگ آميزي جلب نظر ميكند. بناي زيباي اين مدرسه و كاروانسرا، و بازار در خيابان چهارباغ احداث شده است. به امر شاه عباس، در سراسر ايران، كاروانسراهاي بزرگي نيز اغلب از آجر و گاهي از سنگ ساخته شده است. در اين دوره به علت دو جنبه مهم مذهبي و اقتصادي، تعداد زيادي كاروانسرا ساخته شده است. شيوه ساختماني كاروانسراها بيشتر چهار ايواني است، ولي انواع ديگري مانند مثلث، هشت ضلعي، دايره، كوهستاني و متفرقه در اين بناها ديده ميشود. از كاروانسراهاي اين دوره مهيار در اصفهان، كاروانسراي بيستون در كرمانشاه، كاروانسراي مادرشاه و شيخ علي خان در اصفهان و امينآباد را ميتوان نام برد. در دوره صفويه همچنين تعداد زيادي پل ساخته شد. معماري اين پلها از نظر زيبايي و شيوه پل سازي بسيار چشمگيرند. پل الله وردي خان يا 33پل در انتهاي خيابان چهارباغ در اصفهان در دو طبقه بر روي رودخانه زاينده رود واقع شده و 300 متر طول و 14 متر عرض دارد. در دو سوي جاده اصلي، راهروي سرپوشيدهاي براي پياده روان ساخته شده است. پل خواجو كه بر روي زاينده رود ساخته شده، از نظر معماري و كاشيكاري مشهور است. طول پل 132 متر و عرض آن 12 متر است. اين پل چيزي بيش از وسيله عبور از رودخانه بوده، از لحاظ تناسب و جلوه، زيبايي چشمگيري دارد. اين پلها نه تنها براي عبور بلكه براي توقف نيز طراحي شده است و در آنها جاهايي براي تفريح و درنگ وجود دارد. در سراسر طول پل، غرفههاي كوچك زيبايي تعبيه شده كه با كاشي و نقشهاي ديواري زيبايي آراسته است. از زمان صفويه بناهاي تاريخي بسيار ديگري در ايران وجود دارد، چون مجموعه بقعه شيخ صفي در اردبيل، بخشهايي از مجموعه آستان قدس رضوي(ع) در مشهد. مجموعه بناي كنوني بقعه شيخ صفي شامل مجموعهاي از گورهاي شاهان شاهزادگان دوره صفوي و چند ساختمان ديگر به نام چيني خانه، مسجد و جنت سرا، حرم خانه، خانقاه، چراغخانه، شهيدگاه و متعلقات ديگر است. مقبره استوانهاي شكل با گنبدي كوتاه پوشانيده شده است و دور برج از خارج داراي كتيبه بزرگي آجري است و نام «الله» با كاشي روي آن تكرار شده است. آستان پرشكوه قدس رضوي (ع) طي قرنهاي متوالي، زيارتگاه همه مسلمانان جهان بوده و خود شامل مجموعه بناهاي متعددي است. گنبد زرين بنا داراي دو پوشش است كه پوشش خارجي آن طلاكاري است. اين گنبد كتيبهاي به خطر عليرضا عباسي خوشنويس دوره عباسي دارد. دو مناره طلا بر روي ايوان عباسي و ايوان جنوبي قرار دارند. طلاكاري ايوان صحن كهنه بر فرمان نادرشاه افشار انجام شده، و از اين روست كه به «ايوان نادري» معروف است. حرم بناي چهارگوشي است كه هر ضلع آن تقريباً ده متر است و ازاره آن با كاشيهاي خشتي مزين شده است. اين كاشيها با نقش و نگار بديع و طلاكاري در زمره زيباترين انواع كاشي است. به طور كلي برخي از بهترين تزيينات و آيينه كاري و نمونه كاشيكاري سه دوره تاريخي متوالي را در آن مكان مقدس ميتوان ديد، زيرا مسجد گوهرشاد در زمان تيموريان، صحن كهنه در زمان صفويه و صحن نو در دوره قاجاريه ساخته شده است. با نگرشي كلي به هنرهاي اين دوره، بايد پذيرفت كه در دوره صفوي، بار ديگر عصر نوين و درخشاني در هنر ايران طلوع كرد. هنر بزرگ ايران، چنانكه برخي به نادرست تصور كردند، منحصر به دوره پيش از اسلام نيست، بلكه در هر دوره، هنري كه در نوع خود زيبا و كامل بوده پديدار شده است. در قرن دهم قمري هنرمندان ايران به مزايا و نتايج تازهاي دست يافتند. در آن دوره قاليهايي بافته شده كه تا آن تاريخ نظير نداشته است. به نوشته پروفسور پوپ امريكايي: «بعضي از قالي و قاليهاي اين دوره با نخهاي طلا و نقره بافته شده و رنگ اصلي حاشيه معمولاً با رنگ زمينه آن تباين دارد. يونانيان كه از جلال و شكوه جامههاي ايراني در شگفت بودند اگر جامههاي شاهزادگان ايراني را در زمان شاه عباس ميديدند چه ميگفتند؟ زريهايي كه از زر و سيم ساخته شده بود همچون آب در حركت و نرم به نظر ميآيد و بر آنها چنان نقشهاي زيبا به فاصلههاي متناسب طرح شده كه نه فقط عالي و باشكوه جلوه ميكرد بلكه جلال آنها بارز و هويدا بود». به راهنمايي و استادي هنرمنداني چون بهزاد، ميرك، سلطان محمد و رضا عباسي نقاشي رنگي و قلمي در رنگ آميزي و زيبايي و تناسب خطوط به درجه كمال و درخشندگي رسيد. لطافت در تجسم و تصور و نشاط و تابش و مهارت با هم تركيب شد و يكي از معروفترين و كهنترين هنرها را به درجات تازهاي از اعتلا رساند. علاوه بر هنر نگارگري، قالي بافي، نقاشي، و منسوجات بايد به ظروف سفالي و فلزي اين دوره هم توجه كرد. گفتهاند كه شاه عباس صفوي به جمع آوري ظروف سفالين سخت علاقه داشت و دستور داده بود در عالي قاپوي اصفهان و مقبره شيخ صفيالدين در اردبيل اتاقها مخصوصي به اين منظور بسازند و جاهايي در ديوار براي نگاهداشتن ظروف آماده كنند. در اين دوره ظروف سفالين، پيوسته از چين به ايران آورده ميشد و سفال سازان ايران از آنها تقليد ميكردند. به نوشته شاردن، سياح فرانسوي: «ظروف ايراني در اين دوره از لحاظ صافي و شفافي و جنس از ظروف ساخت چين كمتر نيست». اختيار دو رنگ آبي و سفيد در دوره صفوي، براي اغلب ظروف و نيز پرداخت نقشهاي برجسته بر روي طراحيها و اندود كردنشان با لعاب سبز يشمي و آبي لاجوردي و سورمهاي نمودار جنبههاي اصلي اين تمايلاند. در فلزكاري عصر صفوي، بر پايه سنتهاي قديم و مهارت فلزكاران اين دوره هنرمندان چيره دستي مجال ظهور يافتند. مصنوعات طلاكاري، نقره كاري و برنج سازي رونق بسيار داشت و آهن و فولاد نيز گاه طلا و نقره كوب مي شد. طراحان و نقاشان، اين زمان با ابداع شيوههاي جديد، موازين تازهاي در سبكهاي خود ايجاد كردند. در نقره كوبي و حكاكي ظروف، پايههاي شمعدان يا بخوردانها، نوشتار اشعار فارسي به خطوط خوش نستعليق جايگزين كتيبههاي عربي شد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 262 ـ 259
5- افشاريه و زنديه ظهور نادرشاه افشار به سلطنت صفويه خاتمه داد.با آنكه در عالم سياست به او اهميت بسيار داده شده است. اما در اين دوره در عالم هنر پيشرفت چشمگيري ديده نميشود؛ تنها زرگري و طلا و نيز ميناكاري ترقي داشته است. همچنين بعضي از قرآنهاي نفيس مذهب در دست است كه به زمان نادر نسبت داده ميشود، كاخ خورشيد و برجهاي ديدهباني شهر كلات از هنر معماري اين دوره است. اندكي پس از مرگ نادر، كريم خان زند در شيراز مستقر شد و در آن شهر عمارات بزرگي بنا نمود كه به نام او مشهور است. از جمله آنها، ارگ كريم خان، مسجد، حمام و يك بازار است. از ويژگيهاي كاشيكاري اين دوره، استفاده از نوعي رنگ گل سرخ است كه در زمان قبل ديده نميشود. تزيينات كاشيكاري در بدنه بناها از آجرهاي كاشي و زمينه سفيد بود. صورت شخصيتهاي رسمي، صحنههاي هنرنمايي رستم پهلوان ملي، شكار و دورنماها در كاشيكاريها ديده ميشوند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 263 ـ 262
6- قاجاريه و معاصر در دوره قاجاريه شيوه جديدي در معماري ايجاد شد و معماران اين زمان نيز دنباله رو معماران صفويه بودهاند، هنر معماري اين زمان با مقايسه با دوره صفويه بسيار ضعيف شمرده ميشود. تنها در زمان حكومت طولاني ناصرالدين شاه قاجار به دليل نفوذ هنر غربي، هنر معماري همچنين صنايع ظريف مانند گچبري، آيينه كاري و كاشيكاري رونق يافت و تا اندازهاي معماران ما در اين زمان از هنر اروپايي تقليد ميكردند. ارتباط بيشتر ايران با غرب، معماران ايراني را برآن داشت تا عوامل مشخص معماري ايران را با روشنبيني و توجه خاصي با عوامل معماري غرب درآميزند و آثاري به وجود آورند كه از نظر هنري دلپسند باشد. سراسري ورودي با پلكانهاييكه از وسط اين سرسرا آغاز ميشود، و از پاگرد به دو شاخه در جهت مقابل يكديگر به بالا ادامه مييابد، تأثير معماري كشور روسيه است و از اواسط سلطنت ناصرالدين شاه به بعد رواج يافت. معماري خارجي با طرحهاي تزييني ايراني از قبيل كاشيكاري، آيينه كاري، گچبري و ازاره بندي از كاشي، توأم شدو گوشهاي از معماري عصر قاجاريه را نشان ميدهد. ايجاد زيرزمينها با طرحهاي زيبا و پوششهاي ضربي آجري، تعبيه حوضخانهها، رواج بادگير براي خنك كردن فضاها و احداث تالارهاي بزرگ با شاه نشينها و غرفهها و گوشوارهها همه و همه به صورت دلپسندتري درآمد. ساختن بادگيرها در ابتدا ساده و فقط شامل يك دهانه هواكش مزين به كاشيكاريهاي زيبا بود، سپس به تدريج مراحل كمال پيمود، چنانكه صورت تكامل يافته آنها، دو طبقه و از چهار جهت داراي هشت دهانه هواكش است و جريان باد و هوا را از اين دهانهها به داخل ساختمان هدايت ميكند. در معماري كاخ سازي، ساختن بادگيرهاي مزين به كاشيكاري و قبه طلا در عمارت، ركني از معماري اصيل ايراني بوده است. بناهاي مسكوني دوره قاجار (بجز كاخهاي سلطنتي) با طرحي شامل اتاق مركزي ايوان (با دو ستون در برابر آن) و اتاقهاي كوچكتر واقع در اطراف اتاق مركزي به صورتهاي ساده يا مفصل، همه به شيوه معماري اصيل ايران در ادوار قديم بوده كه در اين دوره با ابتكارات جديدتر به صورتي دلچسب و نيكو تكميل شدهاند. كاشيهاي منقوش دوره قاجاريه، اغلب ناچيز و از نظر هنري فقيرند و تنها تقليدي ناقصاند از كارهاي قرن گذشته. باآنكه ناصرالدين شاه عدهاي از نقاشان را براي تحصيل مطالعه به موزههاي رم و پاريس فرستاد، و كساني از اين نقاشان در هنر خود پيشرفتي كردند، اما كارگران ساده كاشيساز نميتوانستند به خوبي از آثار آنها استفاده كنند، با اين وجود به قول ناصرالدين شاه هنر كاشي سازي «متجدد» شد. در تهران و اطراف آن، چند نمونه مهم از معماري قاجاريه ديده ميشود: يكي مقبره حضرت عبدالعظيم در شهر ري است كه بناي مقبره و گنبد طلاي آن قابل توجه است. مجموعه اين مكان مقدس داراي سردر و ايوان آيينه كاري رفيع و چندين صحن و گنبد طلايي و دو مناره كاشيكاري و رواق و ضريح و مسجد است. بناهاي ديگر قابل توجه «عصر قاجاريه»، مسجد امام (شاه يا سلطاني) و مسجد سپهسالار (مطهري) تهران است. ساختمان مسجد سپهسالار شامل جلوخان وسيع، سردر و منارههاي كاشيكاري، هشتي، صحن، حجرات دو طبقه با ستونهاي سنگي زيبا و شبستان است. با اينكه اغلب كاشيكاريهاي اين مسجد، از كاشي هفت رنگ است، ولي بعضي نمونههاي كاشيكاري معرق هم ديده ميشود. رنگ كاشيها بيشتر قرمز و صورتي و سفيد است. در حالي كه در آفتاب درخشان ايران، رنگهاي قديم مانند فيروزهاي و سورمهاي مطلوب تر است. علاوه بر معماري مذهبي كه از صفويه پيروي شده است و معماري كاخ سازي و ساختمان هاي مسكوني كه آميزش عوامل معمار ايراني و اروپايي را به حالتي بسيار دلنشين نشان مي دهد، مانند عمارت كلاه فرنگي، كاخ سرخه حصار، كاخ شمس العماره، كاخ گلستان، تيمچههاي وسيع و زيباي اين دوره خود نشاندهنده شاهكارهاي ماهرانهاي از استادان هنر معماري قرن سيزدهم است. از دوره قاجار تيمچه و بازارهاي وسيع با پوششهاي خوبي در تهران و شهرستانهاي بزرگ موجود است. كه از نظر هنر آجركاري و كاشيكاري و چه از نظر وسعت دهانه طاقها قابل تحسين و ستايشاند. معماري در دوره پهلوي تنوع چشمگيري نداشته است. با ورود مصالح جديد ساختماني مانند آهن، بتون و غيره و نيز آمدن مهندسان خارجي به ايران- مهندساني كه به پيشينه پر افتخار معماري كشور ما آشنايي نداشتند و بازگشت ايرانياني كه در خارج از وطن تحصيل هنر معماري كرده و نخست تحت تأثير معماري غرب بودند، دگرگوني شگرفي در هنر معماري ايران پديد آورد. با همه زيبايي كه اين نوع معماريها به قيافه شهرهاي ايران بخشيد، متأسفانه غالباً جنبه تقليد از شيوههاي معماري غرب بر تبعيت از هنر اصيل ايراني يا ابداع شيوه جديدي در معماري ايران، ترجيح داده شد. با اين وجود، در بعضي از موارد، ناچار از تمايل به تزييناتي به سبك ايراني شدهاند. بناهايي چون كاخهاي سعدآباد، كاخ مرمر در تهران و ساختمان مجلل باشگاه افسران (سابق) عمارت شهرباني، دبيرستان البرز، كاخ وزارت امور خارجه و سردر باغ ملي و عمارت پست، گواه اين مدعاست. اين طريق معماري بدون توجه به عوامل اقليمي و پيشينه معماري ايران هنوز ادامه دارد. يكي ديگر از هنرهاي قاجاريه، نقاشيهاي بزرگ بر ديوارهاست. اگرچه اغلب در اين نقاشيها، تأثير هنر اروپايي ديده ميشود، اما در كل قابل توجه است. در زمان قاجار نقاشي رنگ و روغن جاي مينياتور را گرفت. در شهر شيراز قلمدانها و جعبههاي آرايش و جلدهايي با نقش گلهاي سرخ با كاغذ روغني مي ساختند كه در دو نوع خود بينظيرند. نقاشي مينياتور به ويژه مجالس شاهنامه ادامه يافت. در اين دوره شيوه نقاشي فرنگي به دست خود ايرانيان به ايتاليا رفته، به ايران راه يافت. در دوره قاجاريه علي رغم تلاش و كوشش بيش از حد استادكاران به حفظ و حراست هنرهاي ميراثي، توفيقي آنچنان نصيب صنعتگران فلزكار نشد و آثاري كه از اين دوره باقي مانده اگرچه فاقد جنبههاي هنري است، اما نشانههايي از هنر صنعتگران ايراني را با خود همراه دارد. زرگران اين دوره، بر ظروف ساخته خود، با مينا نقاشي ميكردند. قليانهايي از طلا و نقره ساخته شد كه روي آنها را با طرحهاي برجسته ميناسازي ميكردند. در اصفهان انواع و اقسام ظروف برنجي مانند سينيهاي بزرگ و كوچك، قنديل با چراغهاي مشبك و انواع كاسه، بشقاب، شمعدان و غيره ميساختند. ظروف نقرهاي را در اصفهان با طرحهاي گل و بوته تزيين ميكردند. از صنايع ديگري كه در زمان قاجاريه اهيمت داشت و مورد توجه بود، قالي و قاليچه است. ايران در اين صنعت هميشه در دنيا پيشرو بوده است. قاليبافي در ايران تا آغاز قرن نوزدهم ميلادي طبق سبك و روش اصيل و قديم انجام ميگرفت و مهارت و استادي كارگران، همپايه زمان قديم بود. اما كم كم وضع تغيير كرد، تاجايي كه شركتهاي اروپايي براي تهيه قالي در همدان، كرمان و اصفهان كارگاههايي تأسيس كرد. شركتهاي مذكور كه بايد سفارش سازمانهاي بزرگ را انجام ميدادند، چون محصولشان بايد جوابگوي مشتريان معين و ثابتي ميبود، كم و بيش مجبور شدند شيوه قديمي كار را رها كرده و نقشههاي قديمي و رنگهاي قديمي را تبديل به تزيينات مشكوك و غير اصيل كنند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 265 ـ 263
ويژگيهاي كلي هنري ايران ايرانيان در طول تاريخ پرفراز و نشيب فرهنگ خود، پيوسته به آفرينشهاي ديگر اقوام و ملل توجه هوشمندانه داشتهاند و كوشيدهاند از تجربههاي آنان بهره ببرند و فرهنگ خود را به خوبي منتقل كنند. اين انديشه و ظهور آفرينشهاي خيره كننده هنرمندان و پيشهوران اين سرزمين در بناهاي شگفت انگيز و به ويژه دست ساختههاي بسيار زيبا، خاورشناسان و باستانشناسان نامي را، سالهاست كه راهي اين ديار كرده است. در نتيجه همين پژوهشهاي ارزشمند، فرهنگ و هنر ايران به دنيا معرفي شد- كه البته اين معرفي گاه خالي از شائبههايي- نبوده است. ايرانيان به نقش جانوران اهميت ميدادهاند و علاوه بر نقوش جانوران، از نقشهاي هندسي براي تزيين ظروف و سفالهاي خود استفاده ميكردهاند و از هزاران سال پيش، نقشهاي رمزي و سمبليك را در آثار هنري خود به كار ميگرفتهاند. همچنين در رنگ آميزي به مهارت خاصي رسيده بودند. اين ويژگيها از گذشتههاي بسيار دور و از هنگام نخستين آثار صنايع ايران ديده ميشود و ميتوان نمونههاي آن را در كاخهاي باشكوه دوره هخامنشي تا ديوارهايي كه با كاشيهاي شفاف و اتاقهايي كه با پردهها و قاليها مزين شده است، ديد. ديگر از ويژگيهاي هنر ايران از ديرباز، عشق و علاقه به صورت آرايي جانوران است: هنرمندان ايران در كمال مهارت و برازندگي از عهده تجسم جانوران برآمدهاند. اين علاقه و مهارت را ميتوان از كهنترين روزگاران تا عصر مفرغهاي لرستان و حتي در نقشه قاليهاي عصر حاضر يافت. در دوره هخامنشيان، هنرها چنان سبك معين و آشكاري دارند كه اگرچه تأثير صنايع خارجي تا حدودي تشخيص داده ميشود، اما ميتوان ويژگيهاي ايراني آن را آشكارا ديد. از مجموعه آثاري كه از اين دوره به جا مانده است ميتوان به شكيبايي، ذوق سليم و زيبايي و صفاي هنرمندان و صنعت گران ايراني پي برد. نكتهاي كه صنايع و هنر ايران را ممتاز ميكند، همانا جمع ميان سادگي و آرايش بسيار است. صبر و حوصله كه از ويژگيهاي نژادي ايرانيان است، در هنرهاي ايشان بخوبي مشهود و هويداست، زيرا بافندگي با دست، بافتن قالي، منبت كاري و مينياتورهاي زيبا نيازمند صبر و وقت بسيار است. برخي از شاهكارهاي هنري ايران، نمونه كاملي است از شكيبايي و دقت ايرانيان. به جرأت ميتوان گفت كه بخش عمدهاي از پديدههاي موجود در عالم معماري با توجه به مدارك و اسناد موجود، در فلات ايران خلق شدهاند. ميدانيم كه مغرب زمين همواره به معماري گوتيك فخر كرده است و به اعتباري مهمترين شاهكارهاي هنري معماري مغرب زمين به اين سبك تعلق دارد. جالب است كه معماري گوتيك را ملهم از معماري ايران ميدانند. درباره پديدههاي معماري كه در ايران پيش از اسلام آفريده شده و طي قرنها تحول و تكامل يافته و به ديگر سرزمينها انتقال يافته، ميتوان نمونههايي ياد كرد؛ مانند كاربرد انواع قوسها و از آن جمله طاق ضربي از هزاره دوم پيش از ميلاد در امر پوشش فضاي معماري-پديده ارزندهاي- است كه در اين سرزمين بنياد گرفته است. خلق گنبد بر روي پايه چهارگوش از ابتكارهاي استثنائي است كه در اين سرزمين به وجود آمده و منشاء دگرگوني اساسي در كار معماري جهان شده است. ايوان نيز كه يكي از پديدههاي شگرف دوره اشكاني است، در پي كاربرد وسيع و موفق آن در معماري ساساني، در دوره اسلامي همچنان مورد توجه قرار گرفت و براي هرچه بيشتر شكوهمندي شبستان گنبددار، به اعتباري ديگر به مقابل شبستانهاي گنبددار افزوده ميشود. هنر كاشيكاري و همچنين شاهكارهاي درخشان و پرجاذبه هنر گچبري پس از اسلام در ايران كه از بناهاي دوره سلجوقيان و ايلخانيان رواج يافت، در دوره صفويه به آخرين حد زيبايي و تكامل رسيد. سه قسم كاشيكاري مهم در تزيين بناهاي اين دوره چشمگير هستند: كاشي يكرنگ، كاشي موزاييك يا معرق و كاشي هفت رنگ. بناهاي دوره صفوي كه با اين نوع كاشيكاري آرايش شده اند، در هيچ جاي دنيا نظير ندارد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 267 ـ 265 بخش سوم: صنایع دستی مقدمه صنايع دستي ايران، به عنوان صنعتي مستقل و بومي، شاخصترين هنر كاربردي ايران و يكي از سه قطب برتر صنايع دستي جهان، ريشههاي عميق و استوار در فرهنگ غني و بارور ايران اسلامي داشته است. صنعتگران دستي ايران ـ اين پاسداران راستين مردميترين هنر شناخته شده تمامي قرون و اعصار ـ با خلق آثار برجسته و شاهكارهايي از انواع صنايع دستي كه هم اكنون زينت بخش گنجينههاي بزرگ و ديگر مراكز هنري جهان است، پيوسته توجه و تحسين بازديدكنندگان و ناقدان آثار فرهنگي را برانگيختهاند. اگر چه با توجه به خصوصيات و ابعاد گوناگون اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي صنايع دستي، شايد نتوان تعريف دقيق و پذيرفتني از سوي همه صاحبان ذوق و انديشه براي صنايع دستي ارائه داد، اما از ميان تعريفهاي گوناگون كه تا كنون از اين «هنر ـ صنعت» ارائه شده. ميتوان دو تعريف زير را كه ضمناً مورد توجه بيشتر استادان قرار گرفته است، مناسبتر دانست. تعريف نخست را در سال 1348 شوراي صنايع دستي ايران و تعريف بعدي را در سال 1362 گروهي از كارشناسان سازمان صنايع دستي ايران به دست دادهاند: اوّل: «صنايع دستي به آن رشته از صنايع اطلاق ميشود كه تمام يا قسمتي از مراحل ساخت فرآوردههاي آن با دست انجام گرفته و در چهار چوب فرهنگ و بينشهاي فلسفي و ذوق و هنر انسانهاي هر منطقه با توجه به ميراثهاي قومي آنان ساخته و پرداخته ميشود.» دوم: «صنايع دستي به مجموعهاي از «هنر ـ صنعت» ها اطلاق ميشود كه عمدتاً با استفاده از مواد اوّليه بومي و انجام قسمتي از مراحل اساسي توليد، به كمك دست و ابزار دستي موجب تهيه و ساخت محصولاتي ميشود كه در هر واحد آن، ذوق هنري و خلاقيت فكري صنعتگر سازنده به نحوي تجلي يافته و همين عامل وجه تمايز اصلي اينگونه محصولات از مصنوعات مشابه ماشيني و كارخانهاي است.» ويژگيهاي عمده صنايع دستي به اين شرح است: 1. ضرورت انجام بخشي از مراحل اساسي توليد با دست و ابزار و وسائل ساده و دستي صاحب نظران بر اين عقيدهاند كه اگر چه براي توليد هر يك از فرآوردههاي دستي، مراحل متعددي طي ميشود، ولي انجام كليه اين مراحل با دست و ابزار و وسائل دستي الزامي نيست و اگر تنها بخشي از مراحي اساسي توليد ـ يعني مراحلي كه حضور صنعتگر هنرمند در آن تعيين كننده و اساسي است ـ به اين طريق انجام شود، محصول توليد شده با توجه به مواردي كه در تعريفها آمده، صنايع دستي محسوب ميشود. 2. حضور مؤثر، خلاق، مستقيم و بيواسطه انسان در توليد و شكل بخشيدن به اثر توليدي و امكان ايجاد تنوع و اجراي طرحهاي مختلف در مرحله ساخت اين گونه فرآوردهها. 3. لزوم تأمين بخش عمده مواد اوليه مصرفي (حدود 90 درصد) از منابع داخلي. 4. برخورداري از كيفيت فرهنگي (ضرورت استفاده از طرحهاي اصيل و بومي و نيز برخورداري آثار، از رنگها و رنگ آميزيهاي سنتي). 5. بينيازي از سرمايه گذاري عمده در مقايسه با ديگر صنايع. 6. ناهمانندي و عدم تشابه فرآوردههاي توليدي با يكديگر. 7. داشتن ارزش افزوده بسيار در مقايسه با ديگر صنايع. از آنجا كه صنايع دستي معمولاً كار و تلاش بسيار ميطلبد و بخش عمده قيمت تمام شده آن نيز تنها دستمزد مادّي كار خلّاقه و هنرمندانه انسان است و مواد اوليه مصرفي، در مقايسه با هنر ِ صنعتگر نقش چنداني در قيمت آثار توليدات صنايع دستي ندارد، بنابراين، ارزش افزوده صنايع دستي به مراتب بيش از ساير صنايع است. 8. قابليت ايجاد و توسعه در مناطق مختلف (شهر، روستا و حتي در جوامع عشايري). 9. قابليت انتقال تجربهها، رموز و فنون توليدي به صورت سينه به سينه، مادر و فرزندي، پدر و فرزندي، استاد و شاگردي و سرانجام با بهرهگيري از شيوه و روشهاي علمي و بر اساس آموزشهاي مدّون در سطح مدارس و دانشگاهها. 10. بينيازي به كارشناس و متخصص خارجي، با توجه به در اختيار داشتن همه تخصصها و مهارتهاي لازم در داخل. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 221 ـ 220
طبقه بندي و معرفي صنايع دستي ايران صنايع دستي كشورمان را كه بر اساس نظر كارشناسان، يكي از سه قطب برتر صنايع دستي جهان است ـ همراه چين و هند ـ از جهات گوناگون ميتوان طبقهبندي كرد، ولي از آنجا كه روش توليد فرآوردههاي دستي يكي از مهمترين وجوه تمايز اين «هنر ـ صنعت» است، طبقه بندي زير كه بر مبناي روش ساخت اين گونه محصولات به عمل آمده است، ميتواند مورد عنايت و توجه بيشتري قرار گيرد. 1. بافتههاي داري: محصولاتي است كه به كمك دارهاي افقي يا عمودي مستقر در زمين، در زمان بافت، توليد ميشود. گليم ساده، گليم سوماك (گليم يك رو)، زيلو، پلاس، گبه و قالي، مشهورترين بافتههاي داري و ضمناً مهمترين زيراندازهاي سنتي ايران به شمار ميروند. 2. دستبافي (نساجي سنتي): فرآوردههايي كه با كمك دستگاههاي بافندگي دو وَردي، چهار وَردي، شش وَردي، هشت وَردي و ژاكارد دستي توليد ميشود. زري، مخمل، ترمه و «دارايي» شاخصترين دستبافتهاي كشورمان محسوبند و جاجيم و پارچههاي دستباف پنبهاي، پشمي و ابريشمي كه درمناطق شهري، روستايي و عشايري توليد ميشود، از ديگر دستبافتهاست. 3. بافتني: انواع محصولاتي كه با كمك ميل و قُلاب و مانند آن، با بهرهگيري از الياف طبيعي توليد ميشود؛ نظير جوراب، كلاه، دستكش، شال گردن و غيره كه امروزه به طور كلي در مناطق روستايي و گاه عشايري به دست زنان توليد ميشود. 4. رودوزيهاي سنتي: همه محصولاتي كه از طريق دوختن نقوش سنتي روي پارچههاي بينقش، يا كشيدن قسمتي از نخهاي تار و پود پارچه به وجود ميآيد. سوزندوزي بلوچ، تپه دوزي كرمان، قلاب دوزي رشت، گلابتون دوزي بندر لنگه، سوزن دوزي ممقان، سوزندوزي و مليله دوزي اصفهان جزء مشهورترين رودوزيهاي ايراني است. شمار رودوزيهاي سنتي ايران را ميتوان متجاوز از 30 نوع دانست كه در هر منطقه از كشورمان با بهرهگيري از ويژگيهاي منطقهاي از نظر طرح و نقش و بر اساس سنتهاي موجود توليد ميشود. 5. چاپهاي سنتي: مراد از «چاپهاي سنتي»، نقش پذيري پارچه، با مهر، قلم مو و نظاير آن است. چاپ قلمكار در روزگار ما در اصفهان از رونق بسزايي برخوردار است و بيشتر با قالبهاي چوبي بر روي پارچه متقال انجام ميشود. چاپ كلاقهاي در تبريز و اسكو رواج دارد و به طور كلي بر پارچه ابريشمي با مهر و به شيوه خاص صورت ميپذيرد. 6. نمدمالي: انواع فرآوردههايي كه با تراكم فشرده تودههاي پشم و كرك در شرايط فني مناسب از طريق ورزدادن تهيه ميشود. از اين راه، محصولاتي مانند كلاه نمدي، پالتو نمدي (كَپَنك)، نمد زيرانداز و غيره تهيه ميشود. نمد مالي به صورت نمد زير انداز، در شهرهايي چون استهبان، رامسر، سمنان، بهبهان و غيره رواج دارد، ضمن آنكه توليد كلاه نمدي كه بخشي از لباسهاي سنتي مردان لُر، قشقايي، بختياري است، در شهرهايي چون شهر كرد و شيراز رونق دارد. 7. سفالگري و سراميك سازي: محصولاتي كه با استفاده از گلِ رس و همچنين گِلِ به دست آمده از سنگهاي كوارتز و كائولين به كمك دست و چرخ سفالگري ساخته و سپس پخته ميشود. محصولات سفال و سراميك مناطقي چون لالجين همدان، ميبُديزد، مندگناباد، اصفهان، شهرضا، نطنز، تبريز و قم از شهرت بسزايي برخوردار است، ضمن آنكه طي سالهاي اخير، محصولات جالب و باارزشي در شهر تهران به دست صنعتگران هنرمند سفالگر ساخته و عرضه شده است. 8. شيشه گري: محصولاتي كه از طريق شكل دادن مواد معدني ذوب شده در كوره، نظير سيليس، خرده شيشيه و يا تركيبي از اين دو و با استفاده از روش دميدن با لوله مخصوص و كاربرد ابزار دستي شامل انبر ـ قيچي و قالبهاي ويژه و غيره حاصل ميشود و مراحل تكميلي و تزييني ديگري نظير نقاشي، تراش، آبگزنمودن، مات كردن، تلفيق با فلز و غيره را نيز در بر ميگيرد. مهم ترين مركز ساخت محصولات شيشه دست ساز، تهران است كه در آن كارگاههاي متعددي به توليد محصولات شيشهاي با «روش فوتي» (=دست ساز) ميپردازد. 9. توليد فرآوردههاي پوست و چرم: محصولاتي كه با استفاده از پوست و چرم دباغي شده به شيوه سنتي توليد ميشود، نظير پوستين، كلاه پوستي، چاروق. محصولاتي تكميلي چرمي، نظير تلفيق چرم با محصولات دستباف، جزء اين گروه هستند. در زمينه توليد فرآوردههاي پوستي، شهرهايي نظير مشهد، شانديز، بجنورد، قوچان و شيروان در استان خراسان و شهر اصفهان مشهور هستند و زيباترين چاروقها در بجنورد، قوچان، ماسوله، زنجان، مهاباد و سردشت توليد ميشود. ضمن آنكه شهر تهران هم مهمترين مركز توليد محصولات تكميلي چرمي است و هم آنكه كارگاههاي متعددي در اين شهر به تهيه و ارائه محصولات چرمي شامل نقاشي، خطاطي و حكاكي روي چرم با استفاده از چرمهاي سبك ـ يعني چرمهاي تهيه شده از پوست گوسفند و بز ـ ميپردازند. 10. محصولات فلزي و آلياژ: فرآوردههايي كه به شيوه سنتي، با استفاده از ابزار دستي و انواع فلزات (مس، نقره، طلا و آهن) و انواع آلياژها (برنج و ورشو) توليد ميشود، نظير انواع ظروف خانگي، چاقو، قندشكن، قلم تراش، قفل و غيره. 11.قلمزني، مشبك كاري و حكّاكي روي فلزات و آلياژها: «هنر ـ صنعتي» است كه طي آن طرحها و نقوش سنتي با استفاده از قلم، چكش و ساير ابزار دستي بر روي اشياء ساخته شده از فلز يا آلياژ شكل ميگيرد. نظر به اهميت فلز و فلز كاري و به سبب تنوع بسيار محصولات فلزي، در اين باره و نيز برخي از رشتههاي مرتبط با فلز به طور مفصل و جداگانه توضيح داده خواهد شد. 12.سنگ تراشي و حكّاكي روي سنگ: شامل مصنوعاتي است كه مواد اوليه اصلي آن را انواع سنگها نظير فيروزه، سنگ مرمر، سنگ يشم، سنگ سياه، سنگ سفيد (آلاباستر) و غيره تشكيل ميدهد و با ابزار و وسايل مختلف تراشيده يا حكاكي ميشود، نظير انواع ظروف، پايه چراغ، هاون، ظرف ميوه، انواع نگين و آثار تزييني و غيره. در زمينه سنگ تراشي و حكاكي روي سنگ، صنعتگران شهر مشهد به سبب آثار متنوع و با ارزشي كه از سنگهاي گوناگون، و از آن جمله فيروزه، توليد و ارائه ميكنند، شهرت دارند؛ ضمن آنكه در شهرهاي قم، كرمان و تهران نيز فرآوردههاي مصرفي و تزييني جالبي از سنگهاي مختلف توليد و عرضه ميشود. 13.خرّاطي چوب: شيوهاي از توليد محصولات چوبي است كه طي آن و با ابزار و وسايل مختلف و به طور كلي به وسيله دستگاه خراطي، اشيائي نظير انواع قليان، گهواره، پايه آباژور و ظروف مختلف ساخته و پرداخته ميشود. اين حرفه كه قدمت و پيشينهاي بسي طولاني دارد، هم اكنون در شهرهاي مختلفي از كشورهاي پررونق است. 14. ريزه كاري و نازك كاري چوب: روشي از ساخت فرآوردههاي چوبي است كه طي آن با وسايل نجاري مانند ارّه، رنده، سوهان، مغار و غيره قطعههاي كوچك آماده شده را به صورت روكش بر روي بدنه چوبي ميچسبانند و تحت فشار قرار ميدهند. از اين طريق، انواع قاب عكس، شكلات خوري، جعبه كارد و چنگال و غيره، حتي ميز و صندي و مبلمان هم توليد و عرضه ميشود. در هنر نازك كاري چوب، صنعتگران هنرمند سنندجي و ريزه كاران چوب اروميه، و نازك كاران چوب رشت به خاطر آثار زيبا و با ارزش و متنوعي كه توليد و عرضه كردهاند، نزد خاص و عام معروفند. 15. منبت كاري، كندهكاري و مشبك كاري چوب: شيوهاي ديگر از توليد محصولات چوبي است كه طي آن طرحها و نقوش سنتي با استفاده از قلم، چكش، مُغار و ديگر ابزار نجاري بر روي چوبهاي مرغوب و بادوام شكل ميپذيرد. در زمينه كنده كاري چوب، بايد از آثار زيباي صنعتگران ورازده عليا و جوربند در بخش چمستان شهرستان نور، و در خصوص منبت كاري بايد از آثار منبت كاران هنرمند آبادهاي و گلپايگاني نام برد كه برخي از توليداتشان براستي در خور تحسين است؛ ضمن آنكه طي سالهاي اخير، آثار منبت زيبايي در تويسركان، جوكار ملاير، اراك، اصفهان و تهران (به صورت مبلمان) ساخته و عرضه شده است. 16. حصير بافي: اين زمينه هنري، خود شامل زمينههاي ديگري است، چون بامبوبافي، مروار بافي، تركه بافي، سبد بافي و چيغ بافي (=ديواره اطراف سياه چادر عشاير كه از ني و يشم تهيه و غالبا ً نقشهاي زيبايي هم بر روي آن بافته مي شود). اما حصير بافي، بافت رشتههاي حاصله از الياف سلولزي (گياهي) با دست و ابزار ساده دستي است كه طي آن محصولات گوناگوني چون حصير زير انداز، سفره حصيري، انواع سبد، انواع ظروف و غيره توليد و عرضه ميشود. گفتني است كه در هر منطقهاي از كشورمان، با توجه به مواد اوليه در دسترس و سنت توليد، انواع حصير و سبد بافته ميشود. چنانكه در سيستان و بلوچستان، از برگهاي نخل وحشي (داز) براي توليد حصير استفاده ميكنند، در دزفول از برگهاي درخت نخل به همراه كانوا يا مواد اكريليك، براي توليد سبدهاي كوچك زيباي حصيري معروف به «كپو» بهره ميگيرند. در برخي از روستاهاي ميناب از برگ نخل براي توليد انواع محصولات حصيري استفاده ميشود و در استانهاي گيلان و مازندران از گياهاني چون «ليغ»، «سوف» و «ساريز» براي حصير بافي استفاده ميكنند، در طُرقبه از تركههاي گياهي موسوم به «ارغوان» سبد بافته ميشود و در رشت از تركههاي «بيد مرواري» محصولات و ظرفهاي گوناگون حصيري ميبافند كه به «مروار بافي» معروف است. 17. خاتم سازي: روشي از توليد فرآوردههاي چوبي كه طي آن با استفاده از روكش به دست آمده از به هم چسباندن و برش زدن قطعات كوچك فلزات، استخوان و انواع چوب در شكلها و طرحهاي سنتي معمولاً به صورت هندسي و به كمك ابزار و وسايل مختلف، فرآوردههايي مانند انواع قاب عكس، جعبه، شكلات خوري، ميز، صندلي و حتي مبلمان ساخته ميشود. 18. معرق كاري: در اين هنر، طرحها و نقشهاي سنتي را بر زمينه چوبي يا سراميك اجرا و سپس داخل خطوط طرحها را خالي و فضاي خالي شده را با قطعات آماده چوب، سراميك، فلز، صدف و سنگ پر ميكنند. هنر معرق، معرق چوب، كاشي معرق، معرق سوخت روي چرم را شامل ميشود. نظر به اهميت منبت كاري و معرق چوب و نيز خاتم سازي به عنوان هنر منحصر بفرد ايران اسلامي، اين رشتهها جداگانه و به تفصيل توضيح داده شده است. 19. كاشي گري: «هنر ـ صنعت» شكل بخشيدن به گِل، پخت آن در كوره، تزيين آن با رنگ، لعاب و نقش و سرانجام پخت دوباره در كوره كه در كشورمان سابقهاي بس طولاني دارد. از كاشي كه خود انواع مختلفي نظير هفت رنگ، معرق و معقلي دارد، براي تزيين و زيبايي اماكن مذهبي و ديگر مجموعههاي فرهنگي و گاه ساختمانهاي مسكوني استفاده ميكنند. ايرانيها در اين هنر، پيشينهاي كهن و درخشان دارند و پيوسته هنرشان در ابعاد جهاني مطرح بوده و هست. كاشيهاي معرق مسجد شيخ لطف الله در اصفهان، كاشيهاي هفت رنگ مسجد امام در اصفهان، كاشيهاي مَعقِلي موجود در مسجد گوهرشاد و بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي و غيره همه بيانگر ذوق و هنر سرشار ايرانيان در ساخت كاشي و زيبا سازي بناست. كاشي سازي از جمله هنرهايي است كه طيّ دو دهه اخير مورد توجه فراوان قرار گرفته است و كاشي كاران هنرمند ايراني به ويژه كاشي كاران اصفهاني، مشهدي و شيرازي براي زينت بخشيدن و احياء و مرمت اماكن متبركه در داخل و خارج كشور و ديگر آثار باستاني و فرهنگي تلاش و كوشش بسيار كردهاند. 20.مليله سازي: ساخت اشياء مختلف نظير سرويس چايخوري، تُنگ و همچنين برخي از زينت آلات با استفاده از مفتولهاي نقره، طلا و به طور نادر مس و به كمك ابزار و وسايل ساده فلز كاري نظير حديده، نورد، انبر، قيچي و كوره مخصوص. 1. ميناكاري: مراد ساخت بدنه فلزي، لعاب كاري، پخت، نقاشي و پخت دوباره اشياء در كوره است كه همه اين مراحل به كمك ابزار و وسايل ساده و استفاده از طرحهاي اصيل و سنتي در مرحله نقاشي انجام ميشود و به نام «ميناي نقاشي» هم معروف است. 2. ساخت اشياء مستظرفه و هنري: منظور ساخت اشياء و وسايل ظريفي است كه در آنها عامل هنر به مراتب بيش از فنون توليدي ديگر دخالت داشته و عامل كاملاً تعيين كنندهاي بوده است. اين گروه شامل نگار گري، نقاشي روي صدف، لاكي (=نقاشي روغني)، تذهيب و تشعير ميشود. 3. ساخت زيور آلات: مراد ساخت و توليد جواهرات محلي و همچنين زينت آلات با استفاده از طلا، نقره و انواع آلياژهاست. 4. ساخت ديگر فرآوردههاي سنتي: نظير فيروز نشاني (فيروزه كوبي)، طلا كوبي روي فولاد، انواع عروسكهاي محلي (عروسك با لباسهاي سنتي مناطق مختلف كشور)، تخت كشي گيوه (آجيده و لتهاي) و غيره كه با ابزار وسايل دستي و با استفاده از طرحهاي سنتي ساخته و پرداخت ميشود. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 225 ـ 221
آشنایی با برخی از صنایع دستی 1- زير اندازهاي سنتي بيشك در مجموعه صنايع دستي و هنرهاي سنتي ايران، زيراندازها جايگاه شايستهاي دارند. زيراندازهاي سنتي ايران كه شامل حصير زيرانداز، نمدزير انداز، گليمهاي ساده و سوماك، زيلو، پلاس، گبه و قالي است از گذشتههاي دور تا به امروز، از لحاظ اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در بين تمامي صنايع دستي ايران، موقعيت خاصي داشتهاند. 1. گليم و گليم باقي در ايران: اگر چه تاريخ دقيق آغاز گليم باقي در هالهاي از ابهام قرار داد، اما آثار و مدارك به دست آمده، از آن جمله بقاياي از يك گليم، متعلق به 6000 سال قبل از ميلاد مكشوف در آناتولي تركيه، مؤيد آن است كه اين هنر از هزاران سال پيش رواج داشته است. با توجه به روش بافت گليم، كه خود ملهم از شيوه بافت حصير بوده، و اينكه ابزار و وسايل مورد نياز گليم بافي به مراتب سادهتر از پارچه بافي و توليد محصولات دستباف است، صاحب نظران سابقه توليد گليم را بيش از پيشينه دستبافي دانستهاند و اعتقاد دارند كه توليد پارچههاي دستباف پس از بافت گليم، مرسوم و متداول گرديده است. ضمن آنكه در بررسي سير تكامل و تحول قالي بافي اين نكته به روشني دانسته ميشود كه قرنها پس از توليد گليمهاي ساده (گليمهاي دورو)، گليمهاي سوماك (گليمهاي يك رو و ضخيمتر از گليمهاي ساده و تخت) توليد شده و سرانجام از تكامل بافت چنين گليمهايي، قالي بافته شده است، البته بافت گليم سوماك را حلقه مياني گليم ساده تا بافت قالي برشمردهاند. براي بافت گليم، از دارهاي عمودي و افقي استفاده ميشود و ابزار كار نيز شامل شانه (=دفتين)، كارد و يا قيچي است. در بافت گليم به طور معمول از نخ پنبهاي يا نخ پشمي (و گاه نخ ابريشمي) به عنوان تار و از نخ پشمي الوان (و گاه نخ ابريشمي الوان) به عنوان پود استفاده ميشود و در بافت آن، نقشه كاربرد چنداني ندارد، چنانكه امروزه، تنها شمار اندكي از گليم بافان براي بافت گليم از نقشه استفاده ميكنند. گليهاي ايراني به طور كلي به دو دسته تقسيم ميشوند: 1. گليمهايي كه با «شيوه پود گذاري» بافته ميشود، يعني تنها از نخ تار و نخ پود براي بافت آنها استفاده ميشود و نخ پود با عبور از لا به لاي نخ تار، طرح مورد نظر را به تدريج بر روي گليم به وجود ميآورد. 2. گليمهايي كه با «شيوه پود پيچي» بافته ميشود، يعني علاوه بر نخ تار و نخ پود، از پود نازك نيز در بافت گليم استفاده ميكنند و در واقع پود به حالت پيچش از ميان نخهاي تار عبور كرده و سپس با عبور پود نازك و بعد كوبيدن آن با شانه بافندگي، نخهاي تار و پود در هم پيچيده ميشوند. گليمهايي را كه به شيوه نخست بافته ميشود، «گليم ساده» (گليم تخت = گليم دورو) مينامند و از مهمترين مناطق توليد اين نوع گليم، ميتوان به استانهاي فارس، كردستان، ادبيل، بوشهر، خراسان، كرمانشاه، كهگيلويه و بوير احمد، سمنان و زنجان اشاره كرد. گليمهايي را كه به شيوه پود پيچي بافته ميشود، «گليم سوماك» (=گليم يك رو) مينامند و از مهمترين مراكز توليد آن ميتوان استانهاي كرمان، آذربايجان شرقي، اردبيل، خراسان، چهار محال بخيتاري، فارس و خوزستان را نام برد. البته شايسته ياد آوري است كه در حال حاضر پلاسهاي زيبايي در تركمن صحرا (در استان گلستان) و نيز در كلات (در استان خراسان) بافته ميشود و آن گليمي است، از گليمهاي ساده، سادهتر، از لحاظ طرح و نقش كه ضمناً بافت درشتتري دارد و در بافت آن، از مواد اوليه نامرغوبتري در مقايسه با گليم ساده استفاده شده است. همچنين بافت «زيلو» نيز كه در توليد آن از نخ پنبهاي رنگ نشده به عنوان تار و از نخ پنبهاي رنگ شده براي پود استفاده ميكنند و طرحهاي آن ساده است، در ميبُد يزد و كاشان رونق و رواج دارد. 2.قالي و قالي بافي در ايران: با كشف «قالي پازيريك» به سال 1949 م. به همّت «رودنكو» باستان شناس روس، در «بي اسك» در منطقه آلتايي نواحي جنوبي سيبري، كه طرحها و نقوش آن، عيناً در ديگر آثار ايراني چون بناي تخت جمشيد نيز به چشم ميخورد، و بنابر نظر هنر شناسان در ايران بافته شده و متعلق به حدود 500 سال قبل از ميلاد، يعني دوره هخامنشي است، در اين نكته كوچكترين ترديدي باقي نماند كه زادگاه هنر بيهمتاي قالي بافي، ايران بوده است. اين فرش، در ابعاد 183 × 200 سانتي متر هم اكنون در موزه «ارميتاژ» در «سن پطرزبورگ» (=لنينگراد سابق) نگهداري ميشود و با توجه به نوع بافت و تعدد رنگهايش، سابقه بافت قالي در ايران و طبعاً در سطح جهان را به مراتب به بسيار پيشتر از سال 500 قبل از ميلاد مربوط ميكند. اين خود سند زنده و گويايي است از هنر و ذوق ايرانيان كه در بسياري از هنرها و دانشها سرآمد و پيشتاز ديگر كشورها بودهاند. «قالي پازيريك» در واقع يك «رواسبي» است و بر پايه پژوهشها، به دست يكي از شاهزادگان «سكايي» به فرمانرواي پازيريك هَديه شده بوده است. رجشمار اين قالي را نيز 36 برآورد كرده و طرحهاي زيبا و متنوع ايراني آن با رنگهاي سرخ تيره، سبز، آبي، زرد كمرنگ و نارنجي، بر حاشيه و زمينهاش بافته شده است. اين قالي تا به امروز، قديميترين قالي شناخته شده در جهان است، گواينكه با عنايت به آنچه گفته شد، سابقه قالي بافي به بسيار پيشتر از تاريخ بافت قالي پازيريك باز ميگردد. قالي ايران در دورههاي پس از دوره مغول هخامنشي نيز همچنان از ارزش و اعتبار برخوردار بوده است، به گونهاي كه در دوران ساسانيان و به ويژه در حكومت خسرو پرويز، از فرش معروف «بهارستان» كه داراي پودي ابريشمين بوده و به زر و سيم و انواع گوهرها نيز آراسته، ياد شده است. فردوسي شاعر بلند آوازه ايران نيز در شاهنامه، از فرش به عنوان يكي از هدايايي كه شاه كابل براي سام پدر زال فرستاد، ياد ميكند. پس از ظهور دين مبين اسلام، در كتابها و سفرنامهها، اشارههاي بسيار به قاليهاي گسترده در خانهها شده است. در حدود العالم كتابي كه در قرن چهارم قمري در جغرافيا نوشته شده، آمده است كه «در فارس قالي ميبافتهاند». پس از آن، «مقدسي» جهانگرد معروف عرب (متوفي حدود 380 ق.)، از قاليهاي قائن سخن به ميان آورده است. همچنين آوردهاند كه در قرن چهارم قمري / 10 م. در دربار روم هنگام بار عام، قاليهاي گرانبهاي ايراني گسترده ميشد. در تاريخي بيهقي متعلق به قرن پنجم قمري نيز در دو جا به صراحت از قالي نام برده شده است. اما ويراني و كشتاري كه حمله مغول با خود به همراه داشت، تا چندي همه فعاليتهاي هنري را در ايران دچار وقفه ساخت، ولي پس از آنكه اين سيل خانمانسور فروكش كرد، آرامش فرا رسيد و انواع پيشه و هنر رونق نسبي يافت، تا آنكه با تأسيس مكتب هرات در قرن نهم قمري هنرهاي تزييني ايران به راه تحولي تازه گام نهاد و در اين رهگذر قالي ايران نيز بار ديگر به رونق و اعتبار تازهاي دست يافت. در دوران حكومت صفويه و طي سدههاي دهم و يازدهم قمري / 16و17م. رونق و شكوفايي قالي ايران به اوج خود رسيد و قالي ايران چه از لحاظ طرح و نقش، رنگ و رنگ آميزي و چه از حيث كيفيت بافت به بالاترين درجات تكاملي و هنري خود دست يافت، چندانكه قاليهاي بجاي مانده از دوران مذكور هر يك به راستي شاهكاري محسوب ميشوند و هم اينك زينت بخش گنجينههاي هنري سرتاسر جهان شدهاند. از جمله قاليهاي معروف بجاي مانده از دوران صوفي بايد به قالي معروف به «قالي اردبيل» (هم اينك در موزه ويكتوريا و آلبرت لندن)، «قالي چلسي» و قالي معروف به «قالي شكارگاه» اشاره كرد. شورش افاغنه با دوران آشوب و كشتار سختي كه به دنبال داشت، شيرازه اقتصاد و فرهنگ ايران از جمله هنرها، صنايع و فنون و به ويژه قالي بافي را از هم گسيخت و وضع نابسامان قالي نزديك به حدود 100 سال، از انقراض صفويان تا پايان ناگوار جنگهاي ايران و روس در زمان فتحعلي شاه قاجار، ادامه يافت. بر صنعت فرش ايران لطمات و صدمات فراواني وارد آمد، تا اينكه به دنبال استقرار آرامش نسبي در كشور، زمينه كار قالي بافي فراهم شد و با رونق نسبي كشاورزي و بازرگاني، صنعت قالي هم آهسته آهسته زندگي از سر گرفت. در آغاز حكومت ناصر الدين شاه قاجار، بازرگانان تبريزي در اسلامبول، بازار مناسبي براي عرضه قالي ايران يافتند و با رونق اين بازار، بر آن شدند تا بافت قالي را افزايش دهند و براي اين منظور، ابتدا در تبريز و روستاهاي اطراف آن و سپس در مشهد، كرمان، سلطان آباد (اراك) و جاهايي ديگر كارگاههاي قالي بافي داير كردند. تاريخ قالي بافي جديد ايران را بايد از همين هنگام به شمار آورد و احياء صنعت قالي را نتيجه ابتكار بازرگانان تبريزي دانست، زيرا كه از آن گاه تا به امروز، قالي ايران يكي از مهمترين صادرات كشور بوده و ساليان متمادي است كه به عنوان مهمترين هنر كشور، تأمين كننده بخشي از درآمد ارزي نيز بوده و هست. به اعتقاد صاحب نظران، قالي ايران داراي سه ويژگي بارز و برجسته بوده و هست: استفاده از پشم مرغوب و مناسب به صورت خامه در بافت قالي، طرحهاي بديع، زيبا و استثنائي و رنگهاي دلپذيري كه حاصل رنگرزي خامه يا ابريشم با مواد طبيعي به ويژه مواد رنگزاي گياهي است. بخش قابل توجهي از توليد سالانه قالي را قاليهاي حداكثر با رجشمار 35 تشكيل ميدهد كه نه تنها در بازار داخلي بلكه در بازارهاي بينالمللي نيز خواستاران فراوان دارد و تحقيقات به عمل آمده، نشان ميدهد كه پشم گوسفندان ايراني به خاطر جعد، ضخامت و طول الياف، مناسبترين پشم براي توليد چنين قاليهايي است و اين برتري ميتواند همچنان حفظ شود. باري، قالي كه فرشي است گرهدار و بر رويِ دارِ افقي يا عمودي (كه خود نيز انواع مختلفي دارد) بافته مي شود، داراي ابزار و وسايلي محدود چون شانه (=دفتين)، قيچي، كارد، قلاب، سيخك و غيره است و بافت آن به دو روش «فارسي باف» (=گره فارسي = گره نامتقارن) «تركي باف» (=گره تركي = گره متقارن) به انجام ميرسد. قالي بر خلاف گليم، معمولاً با نقشه بافته مي شود و بر روي نقشه كه در واقع دستور كار بافنده به هنگام بافت قالي است، طرحها و نقوش سنتي با رنگ آميزي مورد نظر به صورت چهار خانههاي كوچك، ترسيم شده است. طرحهاي قالي ايران به طور كلي به دو دسته اصلي تقسيم ميشود: طرحهاي شكسته (هندسي) و طرحهاي منحني (گردان)؛ ضمن آنكه بايد گفت، شمار طرحهاي اصيل قالي ايران از 1000 طرح نيز افزون است و قدرت طراحي طراحان قالي ايران به گونهاي است كه ميتوان انتظار داشت هر آينه بر تعداد اين طرحها و نقوش بينظير افزوده شود. بر همين اساس بوده است كه ديگر ممالك صاحب نام قالي در جهان، چون چين، هند، پاكستان، تركيه و ديگران پيوسته از طرحهاي قالي ايران اقتباس كرده و صاحب نظران، ايران را «سرزمين طراحي قالي» نام نهادهاند. قالي در 28000 روستا، در تمامي مناطق عشايري و در همه شهرهاي كشورمان بافته ميشود و بر اساس سرشماري سال 1373 مركز آمار ايران، در كشورمان 988 ر571 ر 1 نفر زن و 890 ر 307 نفر مرد و جمعاً 878 ر 879 ر 1 نفر به كار بافت قالي مشغول بودهاند. درباره ميزان جمعيت بهرهمند از قالي بايد گفت كه با احتساب مشاغل جنبي و مرتبط با قالي كه شمار آن را تا 35 شغل شامل بافندگي، رنگرزي، طراحي، نقاشي، رفوگري، ساخت دار و ابزار و غيره برآورد كردهاند، ميتوان رقم آن را در حدود 10ـ 8 ميليون نفر برآورد كه به صورت مستقيم يا غير مستقيم و به گونه اصلي يا جنبي از قالي بافي ارتزاق ميكنند يا آنكه قالي، تأمين كننده بخشي از معيشت آنهاست. ميزان توليد قالي در سال 1373، حدود 5/7 ميليون متر مربع و ميزان توليد ساير زيراندازها (انواع گليم، زيلو، پلاس و غيره) نيز حدود يك ميليون متر مربع برآورد شده است، بنابراين ميتوان گفت كه توليد سالانه فرش در ايران در سال مذكور، حدود 5/8 ميليون متر مربع بوده است، ولي صاحب نظران توان توليد فرش ايران را سالانه ميان 12 تا 15 ميليون متر مربع برآورد ميكنند. در سال 1373، ايران با صدور 2/36 هزار تن قالي، به ارزش بيش از 2 ميليارد دلار توانسته است بيشترين سهم يعني حدود 31 درصد سهم بازار جهاني فرش دستباف را به خود اختصاص دهد. مهمترين مراكز قالي باقي ايران مناطق آذربايجان، اصفهان، كاشان، خراسان، كردستان، اراك، كرمان، فارس، چهارمحال و بختياري و تركمن صحراست، ولي ميدانيم كه حتي در كمتر روستاي كوچكي است كه قالي بافته نشود و دار قالي در آن بر پاي نباشد. گفتني است كه ظرف بيست ساله اخير، با اجراي برنامههاي آموزش و به آموزي قالي بافي در سطح مناطق مختلف و انجام اقداماتي در جهت اصلاح دار و ابزار كار و توليد قالي در ابعاد جديد (مربع، چند ضلعي و دايره) و نيز توليد قالي در ابعاد و اندازههاي بسيار بزرگ (حتي تا حدود 1200 تا 1500 متر مربع) و شركت در نمايشگاههاي اختصاصي بينالمللي فرش در داخل و خارج كشور، زمينههاي رشد و شكوفايي قالي فراهم شده و با ايجاد رشتههاي دانشگاهي فرش، در سطوح كارداني و كارشناسي، آينده روشنتري براي قالي ايران در انتظار است و اميد ميرود با تبليغات صحيح، وضع قوانين و مقررات اصولي و ثابت براي صادرات آن و نيز هماهنگي توليد با تقاضاي مؤثر، قالي ايران درخشش خود را در عرصههاي داخلي و خارجي حفظ كند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 229 ـ 225
2- فلز و فلز كاري آثار فلزي مربوط به هزارههاي چهارم و پنجم قبل از ميلاد كه از «تپه سيلك» كاشان به دست آمده و به عنوان كهنترين اشياء مسي شناخته شده، گواهي است بر پيشينه و قدمت ديرينه فلز كاري در ايران. نخستين ساختههاي فلزي، از مس، شامل آلات جنگي نظير خنجر، ابزار كشاورزي چون داس و برخي وسائل روزمره بوده كه از همان آغاز معمولاً طرحها، نقوش و تزييناتي بر آن اجرا ميشده است. فلز، به سبب دوام، قابليت ذوب و توّرق، قدرت چكش خواري و امكان شكل پذيري، مورد توجه صنعتگران دوران ايران باستان قرار گرفت و از آن، افزون بر وسائل مصرفي و روزمره، زيور آلات با ارزش و آثار گرانبهايي نيز ساخته و پرداخته ميشد كه از ارزندهترين آنها ميتوان به «جامهاي مارليك»، مكشوف در منطقه «رحمت آباد رودبار» گيلان اشاره كرد. همچنين آثار مفرغي لرستان كه مربوط به هزارههاي دوم و اوّل پيش از ميلاد است، از جمله آثار شاخص فلزي ايران و جهان محسوب ميشود. اگر چه در دورههاي پس از اسلام، غالباً فلز و فلزكاري در ايران از اعتبار و رونقي شايسته برخوردار بوده، اما درخشان ترين اعصار آن به دوره سلجوقي و دوره صفوي مربوط ميشود. طي دورانهاي مذكور، آثار بسيار با ارزشي از فلز به صورت ساخت، حكاكي، مشبك كاري از مس، برنج و مفرغ ساخته شده كه نمونههايي از آن هم اينك در گنجينههاي داخلي و خارج از كشور نگهداري ميشود. در حال حاضر رشتههاي مختلف هنر فلز كاري، بخشي از هنرهاي سنتي و صنايع دستي ايران را تشكيل ميدهند كه مهمترين آنها عبارتند از: چكش كاري روي فلز، قلمزني، مليله كاري، طلاكوبي روي فولاد، ميناكاري، چاقو سازي و ساخت قلم تراش، فيروزه كوبي، قفل سازي، ساخت زيور آلات و ضريح سازي كه نظر به اهميّت نسبي قلمزني، مليله سازي، ميناكاري، ساخت زيور آلات و ضريح سازي توضيحاتي درباره هر يك داده ميشود.
قلمزني هنرِ تراش، نَقر، ايجاد و انتقال طرحها و نقشهاي سنتي بر فلز در اثر ضربات چكش بر قلمهاي مختلف را «قلمزني» ميگويند. در اين هنر، پس از تهيه زير ساخت كه از جنس طلا، نقره، آلياژ و بيشتر از مس است، طرح را روي بدنه كار ميكشند (گاه استاد قلمزن با شروع قلمزني طرح را كه حاصل ابتكار خود اوست، مستقيماً بر زير ساخت پياده ميكند) و با ضربات چكش كه بر قلم فرود ميآيد طرح بر بدنه نقش ميبندد. تعداد قلمهايي كه در نوك آنها، خرد نقشها و طرحهاي سنتي را حك كردهاند، بيش از 120 قلم شمردهاند؛ گواينكه استادان طراز اوّل قلمزني، براي تنوع بخشيدن به كارها و نوآوري و ابتكار در آثارشان، قلمهاي خاصي براي كارِ خود آماده ميكنند. يا بلافاصله طرحي را كه در ذهن دارند، بر روي كار قلم ميزنند. زيباترين اسليميها و ختاييها، ترنجها، نيم ترنجها و سر ترنجهاي جالب، بوتههاي موزون، شمسههاي دقيق و ديگر طرحها و نقشهاي سنتي، حتي غامضترين آنها و گاه رباعيات دلنشين خيام، غزليات روح نواز حافظ، اشعار نغز و عارفانه سعدي و ديگر اشعار لطيف شعراي بلند مرتبه ايران و خلاصه پيچيدهترين نگارهها و حتي تصاوير نگارگري با قلم سحر آميز استادان قلمزن بر روي طلا، نقره، مس، برنج و ورشو ثبت و ماندگار و جاودانه شده است. به هر حال، امروزه قلمزني ايران در شهر اصفهان، طنين استوارتري دارد و استادان برجسته كه گاه كار آموختگان از استادان قديمي ظرف همين سالهاي اخير هستند، هر يك با شيوههاي كاري، ابداعات و طرحهاي خاص و ريزه كاريهاي ويژه خود شهرت بسزايي يافتهاند. ضمن آنكه بايد از قلمزني نقره شيراز و قلمزني ورشو بروجرد، كه در پي تلاشهاي سالهاي اخير دوباره احياء شده و رونقي نسبي يافته است، ياد كنيم. يكي از انواع قلمزني، مشبك كاري است كه پس از اجراي طرح بر روي زير ساخت، بخشهاي منفي طرح را خالي و خارج ميكنند و زير ساخت يا بدنه به حالتي مشبك حاوي طرحهايي ظريف و زيبا بر جاي ميماند. قلمزني برجسته (جُنده كاري) نوعي ديگر از قلمزني است. در اين هنر، براي بيشتر نماياندن و ايجاد برجستگي در طرح، همراه با قلمزني و ايجاد نقش بر بدنه، اطراف آن با ضربات چكش فرو برده ميشود تا نقشها حالتي برجسته و مشخصتر نسبت به سطح كار پيدا كنند و جزئيات و ريزهكاريها بهتر نمودار شوند.
مليله كاري مليله كاري حاصل كار با طلا يا نقرهاي است كه به صورت مفتولهاي باريكي درآمده، ولي با صرف وقت و دقّت بسيار و مهارت و هنرمندي مليله كار، بر مبناي شيء يا محصول مورد نظر و با بهرهگيري از طرحها و نقوش سنتي به هم پيوند و ارتباط يافتهاند. قديميترين اشياء مليله ايران به گفته بيشتر محققان، به سالهاي 550 تا 330 پيش از ميلاد تعلق دارد. طي سالهاي 330 تا 224 پيش از ميلاد نيز ساخت مصنوعات مليله در ايران رواج چشمگيري داشته و آثار به دست آمده در «دورا اورپوس» گواه آن است كه توليد فرآوردههايي از مفتول نقره طي سنوات ياد شده، در ايران رايج بوده است. آرثرپوپ، ايران شناس معروف در كتاب شاهكارهاي هنر ايران ضمن اشاره به زرگري و نقره كاري، در سالهاي بعد از ظهور دين مُبين اسلام، به مليله كاريهايي كه از منطقه ري به دست آمده و به قرن دوازدهم ميلادي تعلق دارد، اشاره كرده است. از آنجا كه بيشتر اشياء مليله ايراني، اعم از طلا و نقره براي استفاده دوباره از فلز آن، ذوب شده، نمونههاي زيادي هم اينك در دسترس ما نيست و تنها از دوره قاجار به اين سو ميتوان سر قليانها، گيرههاي استكان، سيني و گوشوارههايي از مليله را ديد كه بخشي از آنها در موزههاي داخلي و خارجي و بخش ديگر در مجموعههاي خصوصي يا نزد خانوادهها نگهداري ميشود. در حال حاضر مليله كاري، صرف نظر از شهر تهران كه صنعتگران مليله كار آن بيشتر در زمينه ساخت جواهرات آن هم از طلا فعاليت ميكنند، در شهرهاي زنجان، اصفهان و تبريز هم رواج دارد. گفتني است كه طي 15 ساله اخير، مليله كاري در شهر زنجان رونق چشمگيري داشته است و بر تعداد مليله كاران آن افزوده ميشود و فرآوردههاي توليدي آن نيز كه معمولاً سيني، قنددان، گيره استكان، شكلات خوري و غيره را شامل ميشود، داراي كيفيت مطلوبي است.
ميناكاري اگر چه از هنر ميناكاري ايران، پيش از قرن دهم قمري نمونههاي قابل ملاحظهاي از لحاظ تعداد بر جاي نمانده است، اما آنچه كه از بررسي معدود آثار باقي مانده و نظرات محققان به دست ميآيد آن است كه سابقه ميناكاري در ايران به هزاره دوم پيش از ميلاد ميرسد. پوپ، ايران شناسي نامدار، سابقه ميناكاري را تا 1500 پيش از ميلاد ميداند و از ميناكاري با عنوان «هنر درخشان آتش و خاك» ياد ميكند. اصول هنر ميناكاري كه آن را «مينياتور بر روي آتش» نيز نام نهادهاند و شامل يك سلسله فعل و انفعالات پيچيده است، بر پايه تزيين فلزات به ويژه فلزات قيمتي نظير طلا و نقره و همچنين فلز مس با رنگهاي مينايي قرار دارد. اين رنگهاي مينايي عبارت است از اكسيدهاي فلزي كه آن را با مواد شيشهاي مخلوط ميكنند و پس از قرار دادن بر روي فلز در كوره پخته ميشود. ميناكاري را ضمناً ميتوان يك «هنرِ آزمايشگاهي» نيز به شمار آورد، زيرا براي دسترسي به اين پديده هنري، ضرورت دارد تا فعل و انفعالات شيميايي خاص با دقّت تمام و با مهار آتش و حرارت صورت پذيرد و در اينجاست كه نقش هنرمند ميناكار، كه ميبايست در تمامي مراحل توليد اين محصول حضوري مؤثر و با دقت و توجهي خاص داشته باشد معلوم ميشود. ميناكار ميتواند به شيوههاي گوناگون انجام پذيرد، ولي دو روش آن متداولتر از ديگر روشها بوده و اگر چه ميناي نقاشي، طي سالهاي اخير در اصفهان از رونق نسبي برخوردار شده، ولي هنوز براي احياي ميناي خانهبندي اقدام مؤثري به عمل نيامده است. در روش ميناي نقاشي، پس از تهيه زير ساخت كه معمولاً از مس است، طي سه مرحله لعاب كاري با رنگهاي مينايي و پخت آن در كوره، در 750 درجه سانتي گراد، پوشش لازم بر روي فلز به وجود ميآيد. سپس اقدام به اجراي زير رنگ و پياده كردن طرح ميشود و پس از رنگ آميزي و قلم گيري و پرداز و پخت در درجه حرارتي حدود 500 درجه سانتي گراد، در آخرين مرحله و در صورت لزوم، اقدام به طلا كاري و پخت محصول در درجه حرارتي حدود 200 درجه سانتي گراد ميكنند تا كار نقاشي به اتمام رسد. در سالهاي اخير، ميناكاران اصفهاني در ميناكاري روي حجمهاي بزرگ و نيز ارائه آثار بسيار با ارزش و با كيفيت مطلوب موفق عمل كردهاند و اميد است كه طي سالهاي آتي در خصوص احياء مجدد ميناي خانهبندي هم اقدام شود.
ساخت زيور آلات ساخت زيور آلات در ايران از دوره مادها و از هزاره دوم پيش از ميلاد مرسوم و متداول بوده، ولي امروزه زيباترين و كاملترين زينت آلات از نظر طرح و نقش، ظرافت و زيبايي و دقت، از آن تركمنهاست. زنان تركمن، چنين تزييناتي را جزئي از لباس و پوشاك سنتي خود محسوب ميكنند و حتي افراد مسنتر آنها، استفاده از آن را نشانهاي از اقتدار و وقار خود در خانواده ميدانند. به هر حال براي ساخت زيور آلات سنتي كه امروزه بيشتر در شهرهاي گنبد كاووس و استانهاي كردستان، سيستان و بلوچستان، خراسان و هرمزگان توليد ميشود، از طلا و نقره و نگينهاي شيشهاي رنگين استفاده ميشود و زرگراني كه كارگاههاي آنها در شهرها قرار دارد، چنين زيور آلاتي را كه حتي انواع خاصي از آن به نام «پيشاني بند» براي تزيين اسب به هنگام اعياد و جشنها كاربرد دارد، ساخته و پرداخته ميكنند. اين نكته نيز گفتني است كه در حال حاضر جواهر سازان شهرهاي بزرگ كه بيشتر كارشان ساخت زيور آلات جديد براي زنان ساكن شهرهاست، معمولاً از طرحهاي زيورآلات دورههاي ايران باستان، استفاده ميكنند و اين در مجموع موجب استقبال بيشتر از سوي متقاضيان ميشود.
ضريح و درسازي براي اماكن متبركه به يقين شاهكارِ هنرِ فلز كاري ايران را بايد در ساخت ضريح و درهاي اماكن متبركه دانست كه يكجا مجموعهاي از هنرها با هنرمندي چند صنعتگر شكل گرفته و موجوديت مييابد تا در نوع خود اثري برجسته و ماندگار را پديد آورد. معمولاً براي ساخت ضريح، گروهي از نخبهترين فلز كاران گرد هم ميآيند تا حسب تخصص خود، كار تهيه زير ساخت، زرگري، قلمزني، مشبك كاري، ميناكاري و غيره را زير نظر مدير مسؤول كه براي اين امر خطير تعيين شده، به انجام رسانند. اين چنين است كه در بسياري از اماكن متبركه ايران و ديگر كشورهاي جهان، ضريحهاي زيبايي، حاصل تلاش چندين ساله گروهي از فلزكاران ايراني، خلق و هنر در ابعاد پر شكوه آن ظاهر ميشود. ساخت ضريح مطهر حضرت رقيه (س) و ضريح در دست ساخت هشتمين پيشواي شيعيان جهان امام رضا (ع) از جمله نمونههايي است كه ضريح سازان هنرمند ايراني، هنر والاي خويش را همراه با ارادات و اخلاص عرضه داشتهاند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 232 ـ 229
3- هنرهاي چوبي خاتم سازي خاتم، هنر آراستن سطح اشياء چوبي، به صورتي شبيه موزاييك با مثلثهاي كوچك، سه پهلو برابر يا دو پهلو برابر چوبي، استخواني يا فلزي است كه لااقل از حدود 400 سال پيش به اين سو، در برخي از شهرهاي كشورمان و بيشتر در شيراز و اصفهان رواج داشته و دارد. كهنترين نمونههاي خاتم كه تا كنون به دست ما رسيده، از دوره صفويه است، ولي آثار و مداركي نيز به دست آمده كه نشان ميدهد اين هنر از زمان ديلميان در كشورمان وجود داشته است. خاتم سازي از جمله صنايع دستي است كه توليد در سطح جهاني، منحصر به ايران است، زيرا اگر چه در برخي از كشورها نظير سوريه و لبنان، كارهايي از نوع موزاييك ساخته ميشود، كه به خاتم شباهت دارد، ولي در حقيقت اين هنر از آن ايرات است و بر اساس مدارك موجود، زادگاه آن نيز شهر شيراز بوده است. براي توليد محصولات خاتم، از مواد اوليه گوناگوني استفاده ميشود كه عبارتند از: انواع چوب، مانند چوبهاي آبنوس، فوفل، بقم، عناب، نارنج، افرا، كيكم، تبريزي و شمشاد. انواع مفتولهاي فلزي مانند مفتولهاي برنجي، نقرهاي و گاه طلايي. صدف. نخ پرك. سريشم. لاك. وسايل و ابزار كار مورد نياز خاتم سازي صرف نظر از همان ابزار مورد نياز نجاري، به طور كلي شامل دستگاه نورديسم است كه مفتولهاي فلزي را به صورت منشورهايي با قاعده مثلثي در ميآورد، و ديگر تخته شيارساز يا منشور ساز كه تختهاي است مسطح و در روي آن شياري به صورت منشوري با قاعده مثلثي وجود دارد. در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، خاتم سازي رشد و شكوفايي بيشتري يافته و هنرمندان خاتم ساز شيرازي، اصفهاني، گلپايگاني و تهراني در توليد آثار با ارزش خاتم و توسعه موارد مصرف اين «هنر ـ صنعت» سعي وافر و اهتمام شايسته داشتهاند.
منبت كاري چوب يكي از ظرايفِ صنايع دستي ايران كه چونان ديگر انواع اين «هنر ـ صنعت» پرپيشينه، سرشار از شگفتيهاي هنري است و دست اندر كاران آن از مواد اوليه ارزان و فراوان، محصولات گرانبها و هنري بسيار جالب به وجود ميآورند، «منبت كاري» است. اين هنر از گذشتههاي دور در ايران رواج داشته و علي رغم دوام ناپايدار چوب در برابر عوامل جوّي، در كاخها، صندقچههاي روي مقابر، منابر مسجد و غيره كه از روزگاران قديم بجاي مانده، دليل روشني بر گستردگي اين هنر و رونق و رواج آن در ادوار مختلف در كشورمان، به شمار ميروند. منبت كاري، كه سابقه آن در ايران بنابر اسناد و مدارك موجود و اظهار نظر محققان به بيش از 1500 سال ميرسد، هنري است مشتمل بر حكاكي و كندهكاري بر روي چوب بر اساس نقشهاي دقيق كه با بهرهگيري از ابزاري ساده، ولي با هنرِ هنرمندي صبور و دقيق موجوديت مييابد. قديميترين اثر منبت موجود كه تاريخ نيمه اوّل قرن سوم قمري را بر خود دارد، لنگه دري چوبي است متعلق به مسجد جامع عتيق شيراز كه در دوره عمروبنليث صفّاري ساخته شده و داراي زير سازي از چوب تبريزي است و روي آن با خلالهايي از چوب گردو و نقوش پنج ضلعي بسيار زيبايي زينت شده است. پس از آن، بايد به يك سر در منبت كاري شده از چوب كاج اشاره كنيم كه مربوط به قرن چهارم قمري است و روي آن با ظرافت كامل، خطوط كوفي با قطري حدود سه سانتيمتر كنده كاري شده است. در دوره صفويه، با توجه به اينكه ساخت بناهاي مذهبي و نيز كاخهاي متعدد در ايران افزايش محسوسي يافت، عده بسياري از هنرمندان، به اصفهان، يعني پايتخت در دوره صفويه در قرن 11 ق. روي آوردند و تجمع اين هنرمندان در يك نقطه كه تبادل تجربهها از نخستين برآيندهاي آن بود، موجب شد تا آثار بسيار ارزندهاي پديد آيد، از آن جمله ميتوان به درهاي مساجد متعددي كه از دوره صفوي در اصفهان بجاي مانده، اشاره كرد. در حال حاضر مهمترين مراكز منبت كاري شهرهاي گلپايگان و آباده است. ضمن آنكه، در شهرهاي اصفهان، شيراز، اراك، رشت، اروميه، اراك، تويسركان و تهران نيز تعداد چشمگيري از هنرمندان به ارائه آثار با ارزشي در زمينه منبت ميپردازند. نكته حائز اهميت در سالهاي خير، گرايش نسل جوان به منبت كاري است، كه البته تشكيل كلاسهاي آموزشي و برگزاري نمايشگاههاي متعدد و معرفي آثار منبت از جمله دلايل آن است.
معرق روي چوب هنر معرق روي چوب، يكي ديگر از رشتههاي صنايع دستي چوبي است كه اگر چه طبق اسناد و مدارك موجود در هند پديد آمد، اما از روزگاران بسيار دور به ايران راه يافت و هنرمندان و صنعتگران ايراني تكميل كننده و گسترش دهنده آن بودهاند. ماده اوليه و عمده مورد نياز معرق سازان، چوب است، ولي طي سالهاي اخير، به ويژه استفاده از صدف، فلز و استخوان نيز در اين رشته هنري مرسوم و متداول شده است. شيوه كار معرق سازان به اين ترتيب است كه ابتدا طرح مورد نظر خود را كه ملهم از طرحها و نقوش سنتي است، بر روي كاغذي نازك ترسيم ميكنند و سپس آن را بر روي يك قطعه تخته سه لايي ميچسبانند و با ميخهاي سوزني كوچك، بر روي زمينه اصلي كار كه بيشتر چوب فوفل يا چوب رُز است و حدود 5 ميليمتر قطر دارد نصب ميكنند؛ سپس با دقّت، با ارّه مويي خطوط اطراف آن را ميبُرند. پس از بريدن كليه خطوط طرح و هنگامي كه زمينه كار به صورت تابلويي ـ كه جاي نقوش در آن خالي است ـ در آمد تخته سه لايي را از آن جدا ميكنند و استاد كار معرق ساز براي تكميل كارِ خود، بخشهاي مختلف طرح را بر اساس رنگي كه بايد در تابلو يا محصول مورد نظر ديگر داشته باشد، دوباره از چوبهايي كه هر يك رنگي ويژه دارد، بريده و در جاي خود قرار ميدهد و با چسب به متن ميچسباند. گاهي براي تنوع بخشيدن به كار و زيبايي بيشتر آن، از قطعات عاج، استخوان، صدف و فلز بهره گرفته ميشود. آخرين مرحله ساخت يك اثر معرق پوليستر كاري روي آن است كه طي آن سطح تابلو يا محصول با «كيلر» يا «سيلر» پوشش داده و آماده عرضه به بازار ميشود. در يك محصول معرق اصيل، همه رنگها بايد طبيعي باشد و ضمناً نبايد از قلم گيري براي برجستگي جزئيات طرح و نقش و خطوط داخلي يا بيروني آن استفاده كرد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 234 ـ 232
4- شيشه گري در تعريف شيشه گفته شده است: «شيشه جسمي است شفاف و حاكي ماوراء و شكننده. شيشه مخلوطي است از سليكاتهاي قليايي كه از ذوب و سپس شكل دادن آنها با دست يا قالب، پديده ميآيد و از آنجا كه شيشه داراي شكل هندسي نيست، ميتوان آن را به شكلهاي دلخواه درآورد». شيشه را نخستين بار و پيش از هزاره چهارم پيش از ميلاد فينيقيها ساختند و سپس ملل و اقوام ديگر چون مصريان، ايرانيان، هنديان و ديگران نيز موفق با ساخت شيشه شدند. ظرف شيشهاي به رنگ زرد صدفي با زينتي شبيه به خطوط شكسته موج دار (مكشوف در يكي از گورستانهاي لرستان) يك گردنبند شيشهاي متعلق به 2250 سال پيش از ميلاد كه داراي دانههاي آبي رنگ است (متعلق به ناحيه شمال غربي ايران) قطعات شيشهاي مايل به سبزي كه در كاوشهاي باستان شناسي در لرستان، شوش و حسنلو به دست آمده است و همچنين ديگر قطعهها و نمونههاي ديگر كه به هزارههاي سوم و دوم پيش از ميلاد تعلق دارد و حتي نمونههاي اندكي از آنها در موزه آبگينه و سفالينه تهران هم موجود است، نشانگر قدمت اين صنعت ارزنده و اين هنر اصيل در كشور ماست. جامهاي بلورين و دكمههاي ظريف شيشهاي به جا مانده ار دوره هخامنشي، نمونههايي از شيشههاي دميده در قالب و قطعههاي زيباي شيشهاي كه به گونهاي هنرمندانه تراش داده شدهاند، همگي به دوران ايران باستان تعلق دارند و حاكي است از رونق و اعتبار شيشه گري از آغاز تاريخ مدوّن ايران تا قرن هفتم م. هر چند كه از شيشه گري دوره اسلامي آگاهي چنداني در دست نيست، ولي شواهد و نيز نمونههايي كه از نقاط مختلف مانند شوش، ري، ساوه و نيشابور به دست آمده، نشان ميدهد، در دوره مذكور ظروف گوناگون شيشهاي مانند بطري، قوري، عطردان، گلدان و فنجان ساخته ميشده است. قرون پنجم تا هفتم قمري را ميبايد اوج صنعت شيشه گري در ايران به حساب آورد، زيرا در دوران مذكور، صنعتگران به شيوههاي جديدي روي آوردند و استفاده از قالبهاي گوناگون با نقوش برجسته و فرو رفته را رواج داده و حك و تراش روي شيشه را نيز براي غناي كارشان به خدمت گرفتند. در همين دوران است كه نقاشيهاي گوناگون از قبيل گلهاي تزييني، شكل جانوران و استفاده از اشعار و آيات قرآن با رنگهاي متنوع، به عنوان عاملي مكمل وارد شيشه گري دستي ايران ميشود. در دوره صفويه نيز ظروف مختلف شيشهاي در مناطق مختلف ايران چون اصفهان، شيراز، گرگان و جاهاي ديگر ساخته ميشد كه نمونههاي متعددي از آن در موزهها و ديگر مراكز هنري در ايران و ساير ممالك جهان موجود است. در حال حاضر، حدود 35 كارگاه تنها براي توليد شيشه دست ساز و حدود 30 كارگاه شيشه قالبي ساز و دست ساز و در مجموع حدود 65 كارگاه شيشه گري تنها در شهر تهران به كارِ توليد انواع و اقشام محصولات شيشهاي ميپردازند كه ضمن حجم چشمگير توليد در سال، توانستهاند با تهيه و عرضه انواع و اقسام فرآوردههاي شيشهاي مصرفي و تزييني و به ويژه شيشههاي واجد ارزشهاي هنري، مشتاقان بسياري در داخل و خارج كشور به دست آورند. حتي شيشه دست ساز ايران نيز در زمره يكي از اقلام صادراتي صنايع دستي قرار گرفته است و اكنون با شيشه هاي دست ساز ديگر كشورها رقابت ميكند. مواد اصلي شيشه گري شامل اين موارد است: سنگ سيليس، شيشه خُرده، سنگ آهك، كربنات دو سود، بُراكس، شوره، نيتراتها و برخي مواد قليايي ديگر. رنگهاي مصرفي را نيز بيشتر اكسيدهاي مختلف فلزي نظير كبالت، مس، آهن، منگنز، كُرم و غيره، و نيز نمكهاي فلزي، گوگرد، كربن و غيره تشكيل ميدهد. بايد گفت كه هر كارگاه به طور معمول، در تهيه مناسب رنگ خاصي تخصص و مهارت دارد. ابزار كارِ كارگاههاي شيشه گري نيز مشتمل است بر لوله دم، الكترو موتور و پمپ باد، واگيره، دو شاخه، قيچي، قاشق چوبي مخصوص و دستگاه كه در مجموع وسائلي بسيار ساده و ابتدائي است. در هر كارگاه شيشهگري، تعدادي كوره ذوب وجود دارد كه طي ساخت انواع توليدات از آنها استفاده ميشود. براي آنكه شيشه گران بتوانند تعداد بيشتري رنگ به كار برند، معمولاً از چند كوره استفاده ميشود. همچنين در هر كارگاه، يك يا چند گرمخانه وجود دارد كه شيشهها پس از ساخت، در درون آنها قرار ميگيرد تا به تدريج و با كاهش دماي گرمخانه و سرانجام پس از گذشت زماني حدود 24 تا 48 ساعت از گرمخانه كه دماي آن به صفر درجه سانتي گراد رسيده است، خارج ميشوند تا بدين نحو و ضمن تنش زدايي، از شكسته شدن شيشهها به سبب اختلاف دماي بالايي كه ميان فضاي كارگاه و فضاي بيروني وجود دارد، جلوگيري شود. براي توليد شيشه دست ساز كه در اصطلاح به آن «شيشه فوتي» نيز ميگويند، نخست مواد اوليه مصرفي را كه معمولاً خرده شيشه است، در كوره ميريزند و حرارت ميدهند تا به صورت مذاب درآيد. اين كار، يعني تبديل شيشه خرده به شيشه مذاب، به نسبت درجه حرارت كوره ميان 36 تا 48 ساعت به طول ميانجامد. هنگامي كه شيشه به صورت كاملاً مذّاب درآمد، استاد كار با بهرهگيري از لوله دم كه لولهاي است فولادي به طول 100 تا 120 سانتيمتر، و استفاده از ابزار ساده ديگري چون قالبها، انبر، قيچي و غيره به شيشه به طريق دست ساز شكل ميدهد. توليد محصولات با كيفيت مطلوب، در گرو صبر، حوصله، هنر، ممارست و كسب تجربه طي ساليان طولاني است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 235 ـ 234
5- سفالگري و سراميك سازي منظور از سفال، بدنههايي است كه با خاكهاي ثانويه، كه در اثر جابه جايي خلوص كمتري دارند و درجه پخت آنها نيز كمتر است، مثل خاك رس ساخته ميشوند. سراميك به بدنههايي گفته ميشود كه از خاكهاي اوليه، كه به سبب ثابت بودن محل خاك از خلوص بيشتر و درجه پخت بالاتري برخوردارند، مثل كائولين و خاك سفيد ساخته ميشوند. گفتني است كه واژههاي «سفال» و «سفالينه» كه اهل فن و در موارد كلي ديگر، آن را به كار ميبرند، بر هر نوع بدنه اطلاق ميشود. يكي از قديميترين صنايع بشري، سفالگري است كه به اعتقاد بيشتر محققان و نيز به پشتوانه اشياء به دست آمده از كاوشهاي باستان شناسي، زادگاه آن ايران بوده و از كشورمان به ديگر نقاط جهان راه يافته است. به اعتقاد گيرشمن، ايران شناس و محقق برجسته فرانسوي، نخستين نمونههاي اشياء سفالين، به ساكنان كوهستانهاي بختياري تعلق دارد كه حدود 8000 پيش از ميلاد و بدون استفاده از چرخ سفالگري ساخته شده است. از نمونههاي به دست آمده ميتوان دريافت كه در آن زمان، سفالسازان از كوره پخت سفال نيز بياطلاع بودهاند و احتمالاً ظروف سفالين را در كنار همان آتشي كه براي پختن گوشت شكار مهيا ميكردند ميپختند. سفالينههاي دوران مورد بحث، به تقليد از سبدهاي بافته شده با تركه درختان ساخته شده و در بسياري موارد، سبد به صورت قالبي براي ساخت ظروف سفالين به كار رفته است. افزون بر آن و ضمن كاوشهاي باستان شناسي، آثار با ارزشي از منطقه اسماعيل آباد، خوروين، تپه سيلك، شوش و غيره به دست آمده كه به هزارههاي ششم، پنجم و چهارم پيش از ميلاد تعلق دارد. اين اشياء گاه نقشهاي ساده و طرحهاي زيبايي بر پيكر دارند. در 3500 پيش از ميلاد با اختراع چرخ ساده سفالگري و استفاده از آن در شكل بخشيدن به ظروف سفالين، تحولي جديد در اين صنعت به وجود آمد و موجب شد تا محصولات از نظر شكل متنوعتر و از نظر ساخت ظريفتر شود و توليد آن نيز افزايش يابد. از شوش سفالهاي متعلق به 2700 سال پيش از ميلاد به دست آمده است كه به يقين، با چرخهاي كامل سفالگري توليد و در حرارتي مناسب (حدود 1000 درجه سانتي گراد) پخته شدهاند. به دنبال تكميل چرخهاي سفالگري، تحول ديگري در اين صنعت به وقوع پيوست و صنعتگران سفالساز موفق به تهيه انواع لعاب قليايي و تزيين ظروف با آن شدند. لعاب عبارت است از لايه نازك سيليكاتي كه براي افزايش مقاومت و قابليتهاي مصرفي، زيبايي و جلوگيري از نفوذ رطوبت، سطح داخلي يا خارجي يا سطوح داخلي و خارجي يك بدنه سفالي يا سراميكي را پوشش ميدهد و داراي سه نوع قليايي، سربي، فريت است. لعاب با اكسيدهاي رنگزاي فلزي به رنگ مورد نظر در ميآيد و پس از انجام مرحله لعاب كاري، ضروري است كه ظروف يا بدنهها براي پخت نهايي به كوره برده شود. در حدود 1500 پيش از ميلاد، به سبب گسترش فلز كاري و تهيه انواع ظروف از فلز، ساخت ظروف سفالين تا حدودي از رونق و رواج پيشين افتاد و بيشترين تلاش به ويژه در دوره هخامنشي مصروف توليد آجرهاي لعابدار ميشد كه نمونههايي از آن در كاخ آپادانا و كاخ شوش مورد استفاده قرار گرفته و ضمن كاوشهاي باستان شناسي به دست آمده است. در دوره اشكانيان دوباره سفالگري دچار تحول شد و استفاده از لعاب قليايي در ميان صنعتگران رواج يافت. سفالگري در دوره مذكور، بيشتر از روي نمونههاي كشف شده در نواحي مختلف بينالنهرين مانند سامرا، تيسفون و بابل، شناخته ميشود كه تركيبي است از سفالهاي گذشته و نيز سفالهايي كه در همان زمان ساخت آنها در ديگر نقاط جهان رايج بوده است. در دوره ساساني، سفالگري ايران پيشرفت چنداني نكرد، زيرا صنعتگران بيشتر به توليد مصنوعات فلزي گرانبها روي آوردند و از سفال تنها در مواردي معدود و براي توليد محصولاتي محدود استفاده ميشد. با آغاز دوران اسلامي، به سبب روح سادگي و پرهيز از تجمل پرستي فرهنگ اسلامي، منع مذهبي استفاده از فلزات گرانبها براي ساخت ظروف و همچنين به دلايل اقتصادي، صنعت سفالسازي مورد توجه بيشتري قرار گرفت. آثار متعدد به جاي مانده از نخستين دورههاي پس از ورود اسلام، از آن جمله، سفالينههايي كه در حفاريهاي نيشابور و ري به دست آمده، نمايانگر مهارت سفالگران ايراني در دوره مورد بحث است. نقوش ظروف سفالين اين دوره بيشتر شامل كاسه، بشقاب، تنگ و غيره ـ طرحهاي گل و گياه به شكل هندسي و نيز نقوش انساني است. طي قرون پنجم تا هفتم قمري (=دوره سلجوقيان)، فصل نويني در هنرها و صنايع ايراني گشوده شد و ضمن تعالي و تكاملي كه فلز كاري، گچبري و بالاتر از همه معماري را نصيب گرديد، صنعت سفالگري نيز تحول و دگرگوني چشمگيري يافت و شهرهايي چون نيشابور، جرجان، ري و كاشان به صورت مراكز عمده سفالگري كشور در آمد. در دوره سلجوقي ظروف لعابي سفيد رنگ، ظروف لعابدار يك رنگ، ظروف با نقش قالبي، ظروف با نقش كنده كاري شده و لعاب رنگارنگ، ظروف معروف به لعابي، ظروف طلايي يا زرين فام، ظروف داراي نقاشي زير لعاب، ظروف سراميكي مينايي و ظروف معروف به «لاجوردي» ساخته شد. در دوره مغولها، ساخت نوعي كاشي به نام «كاشي معرق» آغاز، و از آن پس زينت بخش اماكن متبركه و ديگر ساختمانهاي فرهنگي و گاه ساختمانهاي مسكوني شد. در دوره صفويه، ساخت ظروفي با عنوان «بدل چيني» رايج شد و آن حاصل تبادل نظر سفالگران چيني و ايراني و نيز آموزش سفالگران چيني به سفالگران ايراني در زمينه استفاده مناسبتر از خاك سفيد در توليد محصولات بود. ضمن آنكه ساخت سفالينههايي با نقوش درخت و گل و گياه و گاهي نيز با نوشتههاي كوفي، فارسي و عربي در ايران رواج يافت. در دوره صفويه، ساخت و استفاده از كاشيهاي هفت رنگ، معرق و مَعقِلي گسترش يافت و در تزيين و زيبا سازي ابنيه مذهبي و تاريخي به كار برده شد. از حدود قرن 12 ق. به تدريج از رونق سفالگري ايران كاسته شد و اين زوال تدريجي همچنان و تا قرن كنوني ادامه يافته است؛ گو اينكه محصولات سفال و سراميك همچنان در مناطق مختلف توليد و حتي در زندگي روزمره مردم ايران نيز نقش داشته است. در حال حاضر، توليد سفال، سراميك و كاشي در مناطق مختلفي از كشورمان به شيوههاي گوناگون از آن جمله به بهرهگيري از چرخ سفالگري رواج دارد و طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، شاهد رونق سفالگري در مناطقي مانند لالجين همدان، ميبد يزد و تهران بودهايم. اين «هنر ـ صنعت» در ديگر مراكز مهم توليد، مانند مِند گناباد، كلاگر محله جويبار، تبريز، زنوز، اصفهان، شهرضا، نطنز، سياهكل لاهيجان و... كماكان به حيات خود ادامه داده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 237 ـ 235
گسترش صنايع دستي طي دو دهه اخير طي دو دهه اخير، گسترش صنايع دستي، براستي مورد توجه مسؤولان و برنامه ريزان بوده است و علي رغم دشواريهاي بسيار، تلاشهاي بسيار مؤثري در اين زمينه به انجام رسيده است؛ از آن جمله: 1. ايجاد دورههاي كارداني و كارشناسي صنايع دستي در بيش از 20 دانشگاه و مؤسسه آموزش عالي كشور، اين مهم از سال 1362 و در پي تصويب دوره كارشناسي صنايع دستي و ايجاد آن در دو دانشگاه بزرگ كشور يعني دانشگاههاي هنر و الزهراء (س) آغاز و تا به امروز همچنان گسترش و تعميق يافته است. 2. ايجاد دورههاي كارداني و كارشناسي فرش در بيش از 10 دانشگاه و مؤسسه آموزش عالي كشور كه اين اقدام اساسي نيز در پي تصويب دوره كارشناسي فرش در اسفند ماه 1374 بوده است. نخستين دوره آن در دانشكده معماري و هنر دانشگاه كاشان، از سال تحصيلي 1375 آغاز و تا به امروز تداوم و گسترش يافته است. 3. ايجاد چندين گنجينه هنري در تهران و مراكز استانها از آن جمله گنجينه دوران اسلامي، گنجينه آبگينه و سفالينه، مجموعه كاخ موزههاي سعد آباد، گنجينه هنرهاي سنتي در اصفهان، نمايشگاه آثار موزهاي صنايع دستي معاصر كشور در تهران و غيره كه بيترديد در معرفي و شناساندن هر چه بيشتر صنايع دستي و هنرهاي سنتي كشور و گرايش نسل جوان به آموزش و توليد صنايع دستي بسيار مؤثر و مفيد بوده است. 4. پيش بيني رشته صنايع دستي در دوره كار و دانش و بررسي براي ايجاد دوره مديريت خانواده، كه در آن عنايت ويژهاي به صنايع دستي هست، در مقطع آموزش متوسطه، براي تربيت نيروي انساني در راه تداوم توليد صنايع دستي در آينده. 5. ايجاد مراكز صنايع دستي در برخي از مراكز استانها و نيز ايجاد آموزشگاهها و هنرستانهاي متعدد براي آموزش اصول صنايع دستي به متقاضيان. 6. اختصاص اعتبارات عمراني سالانه براي اجراي پروژههاي آموزش، تهيه و توزيع مواد اوليه و ابزار كار، نظارت بر توليد و خريد محصولات توليدي از صنعتگران دستي، به ويژه در سطح روستاها و مناطق عشايري كشور كه اين برنامه موجبات احياء و گسترش صنايع دستي، به ويژه زيراندازهاي سنتي را در بسياري از مناطق به ويژه در روستاها و در ميان عشاير فراهم آورده است. 7. شركت فعال جمهوري اسلامي ايران در مجامع آسيايي و بينالمللي «شوراي جهاني صنايع دستي» كه اين امر موجب توجه لازم به جنبهها و ابعاد اقتصادي و اجتماعي و نيز جنبههاي مردمي صنايع دستي در دنيا شده است. ضمن آنكه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، چهاردهمين و هفدهمين مجمع آسيايي صنايع دستي در شهرهاي اصفهان و تهران برگزار شده است. 8. برگزاري 5 نمايشگاه بزرگ صنايع دستي در شهرهاي اصفهان، شيراز، تبريز، تهران و همدان و عرضه و نمايش آثار برگزيده صنعتگران دستي سراسر كشور. از نمايشگاههاي مذكور كه با نمايش شيوه توليد صنايع دستي توأم و همراه بوده است، ميليونها نفر بازديد كردهاند. 9. ايجاد زمينههاي مناسب و برقراري تسهيلات مالي براي چاپ و انتشار دهها كتاب و نشريه تخصصي در زمينههاي مختلف صنايع دستي. 10. معافيت صنعتگران دستي كشور از پرداخت ماليات و تمهيد مقدمات لازم براي تحت پوشش بيمه درآوردن قالي بافان پس از از كار افتادگي. 11. انجام اقدامات لازم در زمينه احياء هنر مخمل بافي و توسعه بيشتر هنر زري بافي از طريق سازمان ميراث فرهنگي كشور، در شهرهاي كاشان، تهران و اصفهان. 12. ترويج رنگرزي با رنگهاي طبيعي، از سوي سازمان صنايع دستي ايران، شركت سهامي فرش ايران و معاونت صنايع روستايي وزارت جهاد سازندگي، در شهرهاي مختلف، براي بالا بردن كيفيت مواد اوليه مصرفي در فرش و گليمهاي دستباف و نيز حفظ برتري نسبي فرش ايران در زمينه رنگ. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 238 ـ 237 |